مجبورم در اینجا سرگذشتی را به عزیزان بگویم. چند تا کتاب در اسلام است که مفقود شده است و مردم، علما، از پیدا شدن آنها مایوس هستند. البته بعضی از این کتابها بعد از ناامیدی و یاس دوباره پیدا شده است. گمان کنم علما از وجود یعنی از بدست آمدن کتاب الموفقیات مایوس شده بودند. حالا داستانش چطور است؟
ابن ابی الحدید در کتاب خود که شرح نهج البلاغه است و انصافا هم یک گنجی است، از الموفقیات زیاد نقل میکند. اما مشکل این جا بود که سنیهای متعصب به نقل او اعتنا نمیکردند و میگفتند ابن ابی الحدید قدری سنی نرمی است و شیعیان هم اعتنا نمیکردند چون نسخه را ندیده بودند. البته بدانید که نسخ زیادی از کتابها بوده است و ابن ابی الحدید آنها را دیده بوده و بعدیها ندیدند. چرا؟ برای این که تعدادی از آن کتابها در حمله مغول از دست رفته بود. خوشبختانه تالیف شرح نهج البلاغه او، قبل از حمله مغول بوده است، و این یک نکتهای است. الان هم در آن کتاب چیزهایی است که در بیرون از وجودش خبری نیست. مثلا مقتل ابی مخنف از معتبرترین مقاتل است که او در دست داشته ولی الان آن کتاب نیست. البته الان در بلاد عربی یک چیزی به نام مقتل ابی مخنف چاپ کردند که دروغ است و زدند. خلاصه این موفقیات کتابی است که اهل تسنن بسیار روی آن حساب میکنند و تالیف زبیربن بکار است. او مرگ بزرگی است. هم نسابه بوده و هم فقیه. کتابی هم به نام نسب قریش دارد که نسخه آن را بسنده دیدم. خلاصه آدمی است که حساب روی آن باز میکنند.خوشبختانه الموفقیات پیدا پیدا شد و در خود بلاد اهل تسنن چاپ هم شد. خیلی چاپ زیبا، که بنده الان این مطلب ار مستقیما از آن جا نقل میکنم که دیگر هیچ شکی باقی نماند. چون الحمدالله آن نسخه در اختیار من است. این یک نمونه که عرض میکنم کاشفیت از یک دریا دارد که به دست ما نرسیده است. در آن جا مینویسد مغیره بی شعبه یکی از رفقای نزدیک معاویه بوده و اینها با هم انس میگرفتند و شب نشینیها داشتند. پسر مغیره میگوید: پدرم یک شب آمد دیدم خیلی عبوس است، ناراحت است. ایستادم، نگاه کردم. سرش را بلند کرد، گفت: پسر! تو با من کاری داری؟ گفتم: بله پدر! چرا این قدر ناراحتی؟ گفت: جئت من عند اکفر الناس(62)؛ از نزد کافرترین مردم دوام میآیم و خیلی ناراحتم. واقعا خیلی تماشایی است! یک مثل هست میگویند: ویل لمن کفره نمرود؛ وای بر کسی که نمرود تکفیرش بکند! ببین کار معاویه به جایی رسیده که مغیره بن شعبه که رفیق خودش هست تکفیرش میکند! گفت: چطور مگه؟! گفت که من با او صحبت زیادی داشتم. معلوم میشود، شب نشینی داشتند، جلسه داشتند. البته من اینها را که خدمتتان میگویم، بصورت منتخب است. این داستان دراز است. اینها چه میکردند، چه اهدافی داشتند، خدا میداند. خلاصه گفت که امشب با معاویه نشسته بودم آن معاویه که گفتنش خیلی سخت است، ولی چه کنم که میگویم، -الهیاذ بالله - نام گرامی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در خلوت به بدی یاد کرد. در ظاهر میآمد نماز جمعه میخواند. میخواهم این سویت لک الطریق که دم مرگش نشسته و به یزید علیه اللعنه میگوید: من راه را برایت هموار کردم، برایتان جا بیفتد. مغیره میگوید: من گفتم کار تو به اینجا رسیده که نام این مرد را به بدی یاد کنی؟! بیا دست بردار! معاویه ناراحت شد. عبارتش این است، گفت: هیهات! لاام لک هیهات! ای بی مادر! که من دست از این کارها و حرفها بردارم. تو خیلی احمقی! ببینید، معاویه به مغیره میگوید. میگوید: تو خیلی سادهای! احمقی! خیال کردی، من با علی در افتادم! علی بهانه بود؛ نظر من با جای دیگر بود. گفتم: نظرت با کجا بود؟ گفت: و الله دفنا دفنا؛ به خدا قسم! مقصودم این بود که نام خود پیامبر را دفن کنم. نظرم این بود. علی بهانه بود.
البته این را بگویم که در تاریخ وقتی نگاه کنید، همیشه همین طور بوده است که دشمنان اسلام نگاه میکنند، ببینید چه کسی برای اسلام موثر است. میروند، او را لکه دار میکنند. این یک قاعده کلی است. جوانها! حواستان خیلی جمع باشد. این جریان بوده و امروز هم هست. شما در داخل و خارج نگاه کنید. دشمنان ما نگاه میکنند، ببینید چه کسی برای اسلام خیلی موثر است تا بروند، سراغ او و آن لبه تیز تهمتها و افتراها و امثال اینها را به سوی او قرار دهند. خداوند آن شاء الله کمک کند که بصیر باشیم. آگاه باشیم. این قدر بدانیم که وظیفه ما، وظیفهای که از او جب واجبات است؛ - اگر از کلمه واجب چیزی بالاتر داشتم، میگفتم - حمایت مقام معظم رهبری، حح آیه الله خامنهای حفظه الله است. (صلوات حضار). امروز این مرد عز اسلام است و شما خواهید دید و میبینید که اگر در خارج و احیانان در داخل کشور، صحبت هایی میشود برای این است که میبینید امروز این مرد برای اسلام موثر است؛ و خدا کند همه بیدار و یاور اسلام باشیم.
بله! معاویه به مغیره میگوید: تو خیلی سادهای که خیال میکنی من با علی درافتادم؛ من کارم با خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. این قد راین خبیث، به اسلام صدمه زد که حتی امروز سنیهای روشن یواش یواش دارند از معاویه کنار میکشند.
اول انقلاب بود. تقریبا در مجلس شورای اسلامی، بعضی از نمایندههای اهل تسنن یک ناراحتی نشان داده بودند، که شماها معاویه را هم به بدی یاد میکنید. یک همچنین چیزی بود. برای این که ملاهای خیلی بزرگشان از معاویه دفاع کردند. من وقتی دارم این حرفها را میزنم برای ننگ است که بگویم ملایی مانند ابن حجر مکی در دفاع از معاویه کتاب نوشته و اسمش را گذاشته تضهیر الجنان و الارکان عن لعن سیدنا معاویه بن ابی سفیان البته یک سنی از سنیهای معاصر و متاخر جواب او را داد، اسمش ابن عقیل حضرمی، است. که کتابی مینویسد، اسمش را گذاشته النصائح الکافیه لمن یتولی معاویه. الحمدالله کمکم روشن میشوند. واقعا این معاویه لعنه الله علیه خیلی خبیث بود. واقعا خون به دل امیر المؤمنین (علیه السلام) کرد. بعد صفین را تحمیل کرد. پشت پرده تمام این مسائل، توطئه خود خبیثش بود. من نمیگویم: شما نمیگویید، شاعر نمیگوید، حضرت صادق (علیه السلام) لقب اول مظلوم را به امیر المؤمنین (علیه السلام) داد. تمام اینها توطئههای معاویه بود.
یک شاعر در مصر بوده، به نام احمد شوقی. این؛ رزمان خود امیر شعراء بوده است؛ ما میگوییم ملک الشعراء. در مصر امیر شعرا شدن کار آسانی نیست. من با علما و ادبای مصری خیلی صحبت کردم. در مصر قدم به قدم شاعر و ادیب است. مثلا شاعری داشتند به نام حافظ ابراهیم. به او میگفتند: شاعر نیل. فؤاد، حسن الخطیب و... .خلاصه شعرای خیلی بزرگی دارد، حالا بین اینها احمد شوقی امیر شعراء شد. حقا، واقعا، مستحق بود که این لقب را به بدهند. احمد شوقی با این که شیعه نیست ولی برای توطئههای معاویه و مظلومیت امیر المؤمنین (علیه السلام) یم بیت شعر دارد که من بدون اغراق در این مکان مقدس عرض میکنم که با یک دیوان شعر برابری دارد. وقتی انسان آن را میخواند تعجب میکند. یک بیت شعر است ولی هر مصرعش یک دریاست. امیر المؤمنین (علیه السلام) را خطاب میکند؛ ولی خیلی استادانه و خیلی ماهرانه. نمیگوید، امیر المؤمنین (علیه السلام)! چرا؟ الحمدالله در مجلسمان علما اساتید، تشریف دارند. در علم بلاغت میگویند: ذکر الشیء مبهما ثم مفسرا اوقع فی النفوس یک چیزی اول مبهم و سربسته گفته شود و بعد باز و تفسیر شود، بیشتر در دل مینشیند. حضرت ار این طور خطاب میکند تا مستمع به فکر برود، که این شاعر چی میخواهد بگوید؟ میگوید: یا جبلا دقت کنید! ببینید واقعا حق داشته ملک شعراء بشود. ای کوه! تو کوهی هستی که مصیبتهای تو را، کوهها نمیتوانند حمل کنند. ای کوه علم! ای کوه صبر! ای کوه عظمت! ای علی! ای کوه که کوهها از حمل مصیبت تو عاجزند؛ همه مصیبتهای تو به یک طرف، اما چه کرد با تو، آن زنی که جمل را بوجود آورد. حتی این شاعر سنی هم میگوید: علی اول مظلوم است (سلام الله علیه).
این خبیث خون به دل آقا کرد. بعد امیر المؤمنین (علیه السلام) با آن وضعی که میدانید، زندگی را به آخر رساند و شهید شد. معاویه (لعنه الله علیه) میگوید: سویت لک الطریق؛ من راه، را برایت هموار کردم و علی (علیه السلام) را کشتم؛ حسن بن علی (علیه السلام) را کشتم. شیعیان زیادی را کشتم. اگر کسی اسم بچهاش را علی میگذاشت، علامت سوال میشد. به کل بلاد بخشنامه کرده بود، به سراغ آن هایی که اسمشان علی است و خیلی محبت به حضرت دارند و از این حرفها میزنند، بروند و تفتیش کنند. یک روزگار سختی بر شیعیان گذشت، که خدا میداند. اما صحبت در این است و من همیشه به دوستانم میگویم که یزید، حسابش غلط از آب در آمد. این گفت: سویت لک الطریق ظاهرا هم یک ظاهری را حفظ کرد. بالاخره یک نماز جمعهای میآمد و دم از خدا و پیغمبر میزد. ولی یزید فکر کرد گفت حالا که من میدانم پدرم دین و ایمان نداشته و حفظ ظاهر میکرده بیایم حرف آخر را بزنم. العیاذ بالله آمد، گفت: لا خبر جاء ولا وحی نزل(63)؛ مردم! خیالتان راحت باشد نه وحی بوده و نه خبری بوده است. دیگر نفهمید که ابی عبدالله (علیه السلام) هست و خون خود را تقدیم میکند.