تهاجم فرهنگی از جمله مهلکترین خطرهایی است که از سوی دشمنان، جامعه اسلامی را تهدید میکند. تهاجم فرهنگی تا حدودی از ضعفهای فرهنگی جامعه مسلمین بر میخیزد.
تهاجم فرهنگی، تهاجم به دین است. همانگونه که مقام معظم رهبری فرمودهاند، «دشمنان، ایمان مردم را هدف قرار دادهاند». این سخنی جدی است و بر زبان کارشناسی جاری شده که این گونه مسائل را بهتر از هر کسی درک میکند. در چنین شرایطی نمیتوان تنها به وظایفی فردی همچون نماز و تعلم بسنده کرد و از این امور کناره گرفت. دولت نیز نمیتواند از این وظیفه شانه خالی کند. جناحهای مختلف نیز نباید تنها در پی درگیری میان خود باشند، و هرچه رهبر مسلمانان نباید فریاد بزند که به فکر تهاجم فرهنگی باشید و چارهای برای اسلامی کردن دانشگاهها بیندیشید، کسی توجه نکند. اگرچه دولت، اسلامی است و ولی فقیه در رأس نظام قرار دارد، کسانی که باید مجری فرمانهای او باشند، انجام وظیفه نمیکنند. آیا در این زمان، میتوان دست روی دست گذاشت و سکوت کرد، تا مبادا این کار «خشونت» نامیده شود؟ آیا میتوان تساهل و تسامح پیشه ساخت، در حالی که مقام معظم رهبری پیوسته میفرمایند شبیخون فرهنگی در کار است، و دشمن در حال غارت فرهنگ و دین شماست. آیا در وضعیتی که دشمن ایمان جوانان را آماج حملات پیدرپی قرار داده است، باز هم نباید احساس وظیفه کرد؟ اگر شخصی در خانه خود و در بستری گرم و آرام خوابیده باشد، و ناگهان صدای گوشخراشی فریاد بزند که سیل آمده است! فرار کنید! ممکن است بیدار شود و خوابآلوده بگوید: این موقع شب چه کسی فریاد میزند؟! و دوباره بخوابد. اما زمانی که کاملا از خواب بیدار شد و چند بار این فریاد را شنید، مسئله را جدی میگیرد، و بعدها از آن کسی که فریاد میزد به خاطر نجات او و خانوادهاش تشکر میکند، یا اگر در محل آتشسوزی شده باشد و کسی فریاد بزند: آتش! آتش! و مردم را نیمهشب از خواب بیدار کند، آنان پس از اینکه متوجه خطر شد، میفهمد که آن شخص چه خدمت بزرگی کرده است و هیچگاه به او اعتراض نمیکند. امور مادی این گونه است و اگر کسی مردم را متوجه خطر زلزله، سیل، آتش و بمباران کند، آنان فایده آن را میفهمند و از او تشکر میکنند. اما امور معنوی این گونه نیست و اهمیت آنها به آسانی درک نمیشود، و همه مردم از شخص خیرخواه و دلسوزی که هشدار میدهد، استقبال نمیکنند و شاید او را خشونتطلب بخوانند و به آرامش دعوت کنند. اگر هنگام خطر، و به ویژه خطرهای معنوی که مردم حساسیت چندانی درباره آنها ندارند، آرام سخن بگویند، کسی بیدار نمیشود؛ زیرا طبیعت بشر بیشتر با امور حسی انس دارد و آنچه فراتر از حسیات او باشد، زود باور نمیکند. اگر به ما بگویند که اموال ما را میبرند، به سرعت میفهمیم. ولی اگر بگویند دینمان را به تاراج میبرند، باور نمیکنیم و به نماز خواندن و روزه گرفتنمان دل خوش میداریم، و درک نمیکنیم که چگونه دین ما را میبرند. در حالی که اگر توجه کنیم میبینیم ایمان سال گذشته ما با ایمان امسال تفاوت دارد. سال گذشته به خدا و پیامبر صلی الله علیه و اله یقین داشتیم، اما امسال شک میکنیم. برای مثال، امسال گاهی ممکن است به ذهن ما خطور کند که شاید آنچه عالمان دین میگویند، صحیح نباشد؛ زیرا کسانی سخنانی متناقض با سخنان روحانیان میگویند که در دانشگاههای لندن درس خواندهاند و شاید بهتر از این روحانیان مسائل را بفهمند. دین انسان این گونه به تدریج رنگ میبازد، و او وقتی به خود میآید که دیگر از دینش چیزی باقی نمانده است. اما کسی که بیدار و هوشمند است، از دور حضور دشمن را درک میکند و میتواند هدف و حرکات او را ارزیابی کند و میتواند حدس بزند که اکنون به چه کاری مشغول است. این گونه متوجه کردن جامعه به خطر دشمن، گونهای نهی از منکر است. خطرهای بزرگی ایمان جامعه را تهدید میکند که اگر به آنها توجه نشود، ضررشان دامان همه مردم را میگیرد؛ زیرا اگر جوانان بیایمان شوند، مفاسد اخلاقی، از جمله اعتیاد، ایدز، جنایت و قاچاق جامعه را فرا خواهد گرفت.
خداوند متعال درباره نتایج انحطاط فرهنگی جوامع میفرماید:
لهم عذاب فی الحیاة الدنیا و لعذاب الاخرة أشق؛(216) آنان در زندگانی دنیا عذابی دارند و عذاب اخروی سخت و سنگینتر است.
عذاب دنیوی آنان، متلاشی شدن خانوادهها، اختلافات بیشمار زنها با شوهرها، سوء تربیت فرزندان، شیوع عادات زشت، اعتیاد به مواد مخدر و... است
برای آنکه جامعه دچار چنین پیامدهایی نشود، باید از ابتدا در قبال مسائل فرهنگی حساسیت به خرج داد و حل تمام مشکلات را به رفع مشکلات اقتصادی موکول نکرد. از این روی، کسانی که گمان میکنند معضلات اجتماعی با رفع مشکلات اقتصادی برطرف میشود، سخت در اشتباهاند؛ چرا که هرگز فقر منشأ این گونه فاسد نیست. البته گاه فقر و نابسامانی اقتصادی به این گونه انحرفات کمک میکند، ولی نمیتواند علت تامه باشد. بهرغم اینکه حل مشکلات اقتصادی، وظیفه دولت اسلامی است، یگانه وظیفه دولت اسلامی حل مشکلات اقتصادی نیست. نخستین و مهمترین وظیفه دولت، حفظ دین، حفظ اخلاق، حفظ معنویات و حفظ ارزشهای معنوی است. بعد از آن، نوبت به مسائل دیگر میرسد. البته منظور از تقدم، اهمیت است و به اصطلاح تقدم رتبی است، نه زمانی.
البته گفتنی است امروزه گروهی بر هر طریقی تلقین میکنند که اگر مشکلات اقتصادی حل شوند، همه مسائل دیگر نیز حل خواهند شد، در حالی که چنین نیست و رفاه اقتصادی به هیچ وجه همه مشکلات را حل نمیکند؛ چه در این صورت، امریکا، که مرفهترین کشور دنیاست و درآمد سرانه آن از سایر کشورها بالاتر، و دستکم یکی از پیشرفتهترین ممالک دنیاست، باید مشکلات اخلاقی و اجتماعیاش کمتر از تمام جوامع دنیا باشد؛ در حالی که بر اساس آنچه مطبوعات امریکا اذعان میکنند، در هر ثانیه، چند جنایت در این کشور رخ میدهد: با آنکه کودکان دبستانی با اسکورت به مدرسه میروند، و در تمام دبیرستانهای امریکا پلیس مسلح وجود دارد، و...، روزی نیست که در مدارس این کشور جنایتی رخ ندهد. البته نباید تأثیر فقر را در مشکلات اجتماعی انکار کرد، که حداقل تأثیر فقر، تشدید این مشکلات است؛ ولی این گونه نیست که وقتی فقر حل شد، همه مشکلات برطرف شوند؛ بلکه برعکس، گاه پول بلاهای فراوانی پدید میآورد.