تربیت
Tarbiat.Org

آذرخش کربلا
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

مقابله با تهاجم فرهنگی‏

تهاجم فرهنگی از جمله مهلک‏ترین خطرهایی است که از سوی دشمنان، جامعه اسلامی را تهدید می‏کند. تهاجم فرهنگی تا حدودی از ضعفهای فرهنگی جامعه مسلمین بر می‏خیزد.
تهاجم فرهنگی، تهاجم به دین است. همان‏گونه که مقام معظم رهبری فرموده‏اند، «دشمنان، ایمان مردم را هدف قرار داده‏اند». این سخنی جدی است و بر زبان کارشناسی جاری شده که این گونه مسائل را بهتر از هر کسی درک می‏کند. در چنین شرایطی نمی‏توان تنها به وظایفی فردی همچون نماز و تعلم بسنده کرد و از این امور کناره گرفت. دولت نیز نمی‏تواند از این وظیفه شانه خالی کند. جناحهای مختلف نیز نباید تنها در پی درگیری میان خود باشند، و هرچه رهبر مسلمانان نباید فریاد بزند که به فکر تهاجم فرهنگی باشید و چاره‏ای برای اسلامی کردن دانشگاهها بیندیشید، کسی توجه نکند. اگرچه دولت، اسلامی است و ولی فقیه در رأس نظام قرار دارد، کسانی که باید مجری فرمانهای او باشند، انجام وظیفه نمی‏کنند. آیا در این زمان، می‏توان دست روی دست گذاشت و سکوت کرد، تا مبادا این کار «خشونت» نامیده شود؟ آیا می‏توان تساهل و تسامح پیشه ساخت، در حالی که مقام معظم رهبری پیوسته می‏فرمایند شبیخون فرهنگی در کار است، و دشمن در حال غارت فرهنگ و دین شماست. آیا در وضعیتی که دشمن ایمان جوانان را آماج حملات پی‏درپی قرار داده است، باز هم نباید احساس وظیفه کرد؟ اگر شخصی در خانه خود و در بستری گرم و آرام خوابیده باشد، و ناگهان صدای گوش‏خراشی فریاد بزند که سیل آمده است! فرار کنید! ممکن است بیدار شود و خواب‏آلوده بگوید: این موقع شب چه کسی فریاد می‏زند؟! و دوباره بخوابد. اما زمانی که کاملا از خواب بیدار شد و چند بار این فریاد را شنید، مسئله را جدی می‏گیرد، و بعدها از آن کسی که فریاد می‏زد به خاطر نجات او و خانواده‏اش تشکر می‏کند، یا اگر در محل آتش‏سوزی شده باشد و کسی فریاد بزند: آتش! آتش! و مردم را نیمه‏شب از خواب بیدار کند، آنان پس از اینکه متوجه خطر شد، می‏فهمد که آن شخص چه خدمت بزرگی کرده است و هیچ‏گاه به او اعتراض نمی‏کند. امور مادی این گونه است و اگر کسی مردم را متوجه خطر زلزله، سیل، آتش و بمباران کند، آنان فایده آن را می‏فهمند و از او تشکر می‏کنند. اما امور معنوی این گونه نیست و اهمیت آنها به آسانی درک نمی‏شود، و همه مردم از شخص خیرخواه و دلسوزی که هشدار می‏دهد، استقبال نمی‏کنند و شاید او را خشونت‏طلب بخوانند و به آرامش دعوت کنند. اگر هنگام خطر، و به ویژه خطرهای معنوی که مردم حساسیت چندانی درباره آنها ندارند، آرام سخن بگویند، کسی بیدار نمی‏شود؛ زیرا طبیعت بشر بیش‏تر با امور حسی انس دارد و آنچه فراتر از حسیات او باشد، زود باور نمی‏کند. اگر به ما بگویند که اموال ما را می‏برند، به سرعت می‏فهمیم. ولی اگر بگویند دینمان را به تاراج می‏برند، باور نمی‏کنیم و به نماز خواندن و روزه گرفتنمان دل خوش می‏داریم، و درک نمی‏کنیم که چگونه دین ما را می‏برند. در حالی که اگر توجه کنیم می‏بینیم ایمان سال گذشته ما با ایمان امسال تفاوت دارد. سال گذشته به خدا و پیامبر صلی الله علیه و اله یقین داشتیم، اما امسال شک می‏کنیم. برای مثال، امسال گاهی ممکن است به ذهن ما خطور کند که شاید آنچه عالمان دین می‏گویند، صحیح نباشد؛ زیرا کسانی سخنانی متناقض با سخنان روحانیان می‏گویند که در دانشگاههای لندن درس خوانده‏اند و شاید بهتر از این روحانیان مسائل را بفهمند. دین انسان این گونه به تدریج رنگ می‏بازد، و او وقتی به خود می‏آید که دیگر از دینش چیزی باقی نمانده است. اما کسی که بیدار و هوشمند است، از دور حضور دشمن را درک می‏کند و می‏تواند هدف و حرکات او را ارزیابی کند و می‏تواند حدس بزند که اکنون به چه کاری مشغول است. این گونه متوجه کردن جامعه به خطر دشمن، گونه‏ای نهی از منکر است. خطرهای بزرگی ایمان جامعه را تهدید می‏کند که اگر به آنها توجه نشود، ضررشان دامان همه مردم را می‏گیرد؛ زیرا اگر جوانان بی‏ایمان شوند، مفاسد اخلاقی، از جمله اعتیاد، ایدز، جنایت و قاچاق جامعه را فرا خواهد گرفت.
خداوند متعال درباره نتایج انحطاط فرهنگی جوامع می‏فرماید:
لهم عذاب فی الحیاة الدنیا و لعذاب الاخرة أشق؛(216) آنان در زندگانی دنیا عذابی دارند و عذاب اخروی سخت و سنگین‏تر است.
عذاب دنیوی آنان، متلاشی شدن خانواده‏ها، اختلافات بی‏شمار زنها با شوهرها، سوء تربیت فرزندان، شیوع عادات زشت، اعتیاد به مواد مخدر و... است‏
برای آنکه جامعه دچار چنین پیامدهایی نشود، باید از ابتدا در قبال مسائل فرهنگی حساسیت به خرج داد و حل تمام مشکلات را به رفع مشکلات اقتصادی موکول نکرد. از این روی، کسانی که گمان می‏کنند معضلات اجتماعی با رفع مشکلات اقتصادی برطرف می‏شود، سخت در اشتباه‏اند؛ چرا که هرگز فقر منشأ این گونه فاسد نیست. البته گاه فقر و نابسامانی اقتصادی به این گونه انحرفات کمک می‏کند، ولی نمی‏تواند علت تامه باشد. به‏رغم اینکه حل مشکلات اقتصادی، وظیفه دولت اسلامی است، یگانه وظیفه دولت اسلامی حل مشکلات اقتصادی نیست. نخستین و مهم‏ترین وظیفه دولت، حفظ دین، حفظ اخلاق، حفظ معنویات و حفظ ارزشهای معنوی است. بعد از آن، نوبت به مسائل دیگر می‏رسد. البته منظور از تقدم، اهمیت است و به اصطلاح تقدم رتبی است، نه زمانی.
البته گفتنی است امروزه گروهی بر هر طریقی تلقین می‏کنند که اگر مشکلات اقتصادی حل شوند، همه مسائل دیگر نیز حل خواهند شد، در حالی که چنین نیست و رفاه اقتصادی به هیچ وجه همه مشکلات را حل نمی‏کند؛ چه در این صورت، امریکا، که مرفه‏ترین کشور دنیاست و درآمد سرانه آن از سایر کشورها بالاتر، و دست‏کم یکی از پیش‏رفته‏ترین ممالک دنیاست، باید مشکلات اخلاقی و اجتماعی‏اش کمتر از تمام جوامع دنیا باشد؛ در حالی که بر اساس آنچه مطبوعات امریکا اذعان می‏کنند، در هر ثانیه، چند جنایت در این کشور رخ می‏دهد: با آنکه کودکان دبستانی با اسکورت به مدرسه می‏روند، و در تمام دبیرستانهای امریکا پلیس مسلح وجود دارد، و...، روزی نیست که در مدارس این کشور جنایتی رخ ندهد. البته نباید تأثیر فقر را در مشکلات اجتماعی انکار کرد، که حداقل تأثیر فقر، تشدید این مشکلات است؛ ولی این گونه نیست که وقتی فقر حل شد، همه مشکلات برطرف شوند؛ بلکه برعکس، گاه پول بلاهای فراوانی پدید می‏آورد.