پس از آنکه وقوع جنگ شده، امام حسین علیه السلام شب و روز عاشورا درباره روحیه سپاه عمر سعد سخن گفتند. ایشان عامل اصلی انحراف آنان را دنیاپرستی دانستند. دنیاپرستی، دلبستگی به دنیاست، به گونهای که انسان را از مسیر حق باز داشته، به گناه وادارد.
حضرت فرمودند: همه آنچه در مشرق و مغرب زمین وجود دارد و خورشید بر آن میتابد، از دریاها و خشکیها تا کوهستانها و بیابانها، در نظر شخص خداپرست مانند سایهای است که بر زمین میافتد و پس از ساعتی از بین میرود. آیا آزاد مردی نیست که این ذره نیمجویده غذا را جلو اهل آن بیندازد و به آن دل نبندد؟! [یاران من] بهای جانهای شما جز بهشت نیست. بهشت ابدی بالاترین قیمت برای جان شماست. [کالای ارزشمندی را که در اختیار دارید،] ارزان نفروشید.(271) همچنین حضرت علیه السلام شب عاشورا در جمع یارانشاان فرمودند:
و اعلموا أن الدنیا حلوها و مرها حلم؛(272) بدانید که شیرینها و تلخیهای دنیا، هر دو خواب است.
آنچه طی سالهای گذشته در زندگی شما رخ داده است، با آنچه شبی در خواب دیدهاید چه تفاوتی دارد؟ از هر دو، چه چیزی در اختیار شماست؟ شیرینیها و تلخیهای دنیا، هر دو خواب است.
و الانتباه فی الاخرة؛ انسان زمانی بیدار میشود که از این عالم میرود. آخرت، عالم بیداری است، و آنجا در خواهیم یافت که همه آنچه در این دنیا گذشت، در قیاس با حقایق آن عالم، همانند خواب بوده است. آنجاست که انسان میگوید: یا لیتنی قدمت لحیاتی؛(273) کاش برای حیات خود چارهای اندیشیده بودم. در آن دنیاست که انسان با خود میگوید زندگی دنیا مرگ تدریجی بود؛ کاش برای حیات خود فکری کرده بودم. حضرت سیدالشهدا علیه السلام، در شب عاشورا با بهترین سخن یاران خود را برای شهادت آماده میکرد. ایشان در آخرین ساعات به یاران خود فرمود: عزیزان من! بدانید که تلخ و شیرین این دنیا خوابی بیش نیست. بیداری در آخرت است. خوشبخت کسی است که آنجا سعادتمند باشد، و بدبخت کسی است که در آنجا محروم باشد.(274)
همچنین امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بارها برای نصیحت مردم به میدان میآمد و ایشان را نصیحت میکرد. اما آنان همهمه و هلهله میکردند تا صدای حضرت به گوش نرسد، ولی غالبا امام علیه السلام با اشارهای سکوت را بر میدان حاکم میکردند. میگویند این امر کرامتی از امام علیه السلام بوده است که با تصرف ولایی آنان را ساکت میکردند. سزاوار است دقت شود که امام علیه السلام، با آن همه عطش، برای سی هزار نفر لشگری که با همهمه مانع سخن گفتن او میشوند، چه خواهد گفت. او میفرماید: بندگان خدا تقوا داشته باشید، از دنیا برحذر باشید. اگر قرار بود دنیا برای کسی باقی بماند یا کسی در دنیا باقی بماند، سزاوارترین مردم، انبیا بودند.(275)
اگر امام حسین علیه السلام در این شرایط میتوانست برای مردم کوفه دارویی شفابخشتر از این ارائه دهد، دریغ نمیورزید. اگر ممکن بود کلامی در مردم تأثیر گذارد و آنان را از مسیر نادرست بازگرداند، همین کلام شفابخش بود. اما مراد امام علیه السلام از دنیا چیست؟ دنیا همین دلبستگیهای انسان به خورن و خوابیدن، پست و مقام، شهوت و شهرت، و فزونطلبی در زندگی روزمره است. دلبستگی به این امور شما را از انسانیت ساقط میکند و از سعادت ابدی بازمیدارد. پس سزاوار است انسان مؤمن به قدر ضرورت و در حدی که بتواند به سیر معنوی نایل شود، از این امور استفاده کند. اگر دنیا ارزشی داشت و ماندن در آن مطلوب بود، خدا آن را به انبیا و بندگان شایسته خود میبخشید. اینکه دنیا در اختیار انبیا و دوستان خدا قرار نگرفته و ایشان غالبا از آن محروم بودهاند، بدین دلیل است که دنیا ارزش ذاتی ندارد. ارزش اصیل و حقیقی به امر دیگری باز میگردد. هر چند آنان کار و تلاش میکردند و درآمدی داشتند، اما به آن دل نمیبستند. امام علیه السلام در سخنرانی دیگری فرمود: حمد خدایی را که دنیا را دار فنا و زوال قرار داد. فریبخورده کسی است که دنیا او را فریب داده باشد، و بدبخت کسی است که فریفته دنیا شود.(276) سخنان نافذ و ملایم امام حسین علیه السلام در آن مردم هیچ اثر نکرد و آنان فرمایشهای او را با حرفهای زشت و بیادبانه پاسخ دادند. گویا این آخرین سخنرانی بوده است که امام علیه السلام آنان را نفرین کرد و برای اتمام حجت فرمود: شما ما را برای فریادرسی و نجات از ظلم بنیامیه دعوت کردید؛ گفتید که در معرض گمراهی هستید و ما را برای نجات خود فرا خواندید؛ شما در حالی که متحیر و سرگردان بودید و راه حق و باطل را از هم تمیز نمیدادید، فریادرس خواستید و ما به فریادرسی شما آمدیم. پاداش ما این بود که شمشیرهایی را که ما به دست شما داده بودیم، به روی ما کشیدید. این شمشیرهایی که اکنون در دست شماست، به برکت اسلام به دست شما رسیده است. اما امروز شما همین شمشیرها را علیه ما به کار میبرید. آیا این پاداش کسی است که به فریادرسی شما آمده است؟! امام میفرماید: ای مردم، شما با یکدیگر متحد شدید، ائتلاف کردید، گروهها و حزبهای مختلف، همه برای دشمنی با ما متحد شدید؛ همه شما از شامی و کوفی، تا بصری و اهل دیگر بلاد، با ما اهلبیت دشمنی میورزید. آیا ما گناهی مرتکب شدهایم؟ آیا مالی از شما تصرف کردهایم؟ آیا خونی از شما بر زمین ریختهایم؟ کسانی که به یارشان آمدهاید و به خاطر آنان با ما میجنگید در حق شما چه خدمتی کردهاند؟ آیا عدالتی بین شما حکم کردهاند و ظلمی از شما برطرف ساختهاند؟ شما میدانید که بنیامیه اهل عدالتخواهی نیستند و جز ظلم بر شما روا نمیدارند. پس چه امری موجب شده است که از ظالمان حمایت کنید و به کشتن ما کمر بندید؟ علت اینکه به ارتکاب این بدترین گناه تن دادهاید، چیزی نیست جز مال حرامی که به شما دادهاند. مال حرام موجب شده که شما از آنان حمایت کنید و ایشان را برای جنگ با ما یاری رسانید. افزون بر این، آرزو دارید که بعد از کشته شدن ما و گسترش سلطنت آنان، زندگی شما رفاه بیشتری داشته باشد. این طمعی است که هرگز به آن نخواهید رسید. مال حرامی که به شما دادهاند، و آرزوی رسیدن به ما بیشتر، موجب شده است که از حق دست بردارید و خون پسر پیغمبر صلی الله علیه و اله را بریزید. این موعظهها دیگر در شما تأثیری نمیگذارد.(277)