امام حسین علیه السلام از زمان شهادت امام حسن علیه السلام تا مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید، کوشید افرادی را تربیت کند به کمک آنان در جامعه موج بیافریند. آن حضرت ده سال مخفیانه فعالیت کرد. او در گوشه و کنار و به صورت محرمانه، افراد معدودی را مییافت و آنان را راهنمایی میکرد؛ به خصوص در ایام حج که بسیاری از مردم کشورهای مختلف جمع میشدند، آن حضرت میکوشید تا در مسجدالحرام، منی یا عرفات با آنان به گفتوگو بنشیند و ایشان را راهنمایی کند. امام حسین علیه السلام در منی و در میان جمعی که احتمال میداد سخنش در دل آنان مؤثر افتد، به دور از چشم معاویه و مأمورانش فرمود:
اسمعوا مقالتی و اکتموا قولی؛(131) حرف مرا بشنوید، اما رازدار باشید (سخن مرا پنهان دارید و افشا نکنید).
در این دوره، امام حسین علیه السلام نمیتوانست به طور علنی مبارزه کند؛ چرا که در این صورت او را ترور میکردند و نتیجهای نیز از این کار به دست نمیآمد. بر این اساس، حضرت سعی داشت تا ابتدا شرایط فرهنگی مناسبی را در جامعه پدید آورد. از این روی، ایشان با افراد مورد اعتماد به صورت انفرادی، یا گاه جمعی به گفتوگو مینشست و آنان را به حق سفارش میکرد و میفرمود: ترس من از این است که حق در روی زمین، به کلی کهنه و فراموش شود و کسی نداند که حق چیست.
اگر مردم حق را بشناسند، ولی هوا و هوس و دنیاپرستی و مقام پرستی مانع شود که بدان عمل کنند، کار بر علما آسان میشود؛ چون حجت بر مردم تمام شده است، و عالمان دین حجت دارند که مردم حق را میشناسند، و با این حال بدان عمل نمیکنند. اما جایی که حق در حال فراموش شدن است، وظیفه عالم سنگینتر میشود. در چنین وضعیتی اگر بتواند علنا فعالیت کند، رسالتش را به انجام رسانده است، و در نهایت اینکه، همچون شیخ فضلالله نوری، در راه ادای تکلیف خود، بر دار میرود و به شهادت میرسد. اما زمانی که گوینده حق، آماج تهمتها و افتراها قرار گیرد، دیگر سخن گفتن، اثری نخواهد داشت. در این صورت، گفتن و نگفتن مساوی است و این امر باعث رنج و عذاب روحی بسیار است. امام حسین علیه السلام نیز در چنین موقعیتی بود. او در مدینه، زادگاه خود، و جایی که مردم او را بارها بر دوش پیامبر صلی الله علیه و اله دیده بودند، نمیتوانست سخن بگوید، و باید در ایام حج در منی، گروهی را جمع میکرد و با آنان به طور خصوصی سخن میگفت.
اقدام دیگر امام، سخنان ایشان با جمعی از نخبگان در سفر حج است. حضرت در این سفر فرصتی به دست آورد و از دوستان و یارانش، افرادی را شناسایی کرد. آن گاه اجتماع محرمانهای تشکیل داد و برای ایشان سخن گفت. حضرت ابتدا آنان را سرزنش کرد که چرا به وظیفه خود عمل نمیکنند، امر به معروف و نهی از منکر نمیکنند و از مال و جان خود میترسند. سپس فرمود: اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منا تنافسا فی سلطان و لا التماسا من فضول الحطام؛ خدایا تو میدانی آنچه ما در این مدت، از زمان پدرم تا به حال، انجام دادهایم، برای آن نبوده که بر سر جیفه دنیا با دیگران رقابت کنیم؛ ما در پی حکومت و مقام نبودهایم و نخواستهایم از حطام و خار و خس دنیا برای خود چیز اضافهای به دست آوریم.
ولکن لنری المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک؛(132) این همه، در درجه نخست، برای این بود که ما آثار، نشانهها و ارزشهای دین را به مردم نشان دهیم و به وظیفه هدایتگری خویش عمل کنیم تا مردم حق را از باطل بشناسند و حق لابهلای ابرهای تیره و آبهای گِلآلود گم نشود؛ و نیز کوشیدیم تا حد توانمان کارهای فاسد را اصلاح کنیم و مانع کارهای غلطی شویم که در جامعه صورت میگیرد. هدف ما این بود که در سایه این انجام وظیفه، مردم ستمدیده به امنیت برسند.
معاویه به امام حسین علیه السلام میگوید: اگر تو با یزید بیعت کنی، امنیت جامعه حفظ میشود. امام حسین علیه السلام نیز در مقابل میفرماید: امنیت مردم را تو از بین بردهای؛ به جان و مال و ناموس مردم تجاوز کردهای؛ و زمانی که بُسر بن ارطاة، از سوی معاویه و به هدف قتل و غارت شیعیان امیر مؤمنان علیه السلام به مدینه آمد، به دختران مهاجرین و انصار تجاوز کرد.(133)
و یعمل بفرائضک و سننک و أحکامک؛ هدف ما این است که واجبات، مستحبات و احکام خدا در جامعه اجرا شود. ما برای مال و مقام، قیام نکردیم و مقصودمان از به خطر انداختن جانمان، فراهم کردن زمینه عیش و عشرت نیست.
فانکم الا تنصرونا و تنصوفانا قوی الظلمة علیکم؛ اگر شما به ما کمک نکنید و با ما انصاف نورزید، ظالمان بر شما پیروز میشوند.
و عملوا فی اطفاء نور نبیکم؛ و میکوشند تا نور پیامبرتان را خاموش کنند.
امام حسین علیه السلام بیست سال در مدینه این گونه رفتار میکرد. او نمیتوانست در خطبه نماز جمعه سخنرانی کند؛ چرا که خطیب از جانب معاویه انتخاب میشد و علی علیه السلام را لعن میکرد.
اگر امام حسین علیه السلام در چنین موقعیتی قیام میکرد، بیشترین نتیجه این قیام آن بود که عدهای از مردم به دلیل از دست رفتن فرزند رسول خدا صلی الله علیه و اله تأسف میخوردند، و بعد از مدتی نام او فراموش میشد؛ زیر از سویی معاویه با تبلیغات و شگردهای شیطانی خود هدف قیام حضرت را تعریف میکرد و به این ترتیب، امام و قیامش در تاریخ گم میشد.(134) از سوی دیگر، مردم عراق که مهمترین طرفداران خاندان پیامبر صلی الله علیه و اله بودند پس از جنگهای دوران حکومت امیر مؤمنان علیه السلام خسته شده بودند و در جنگ و جهاد شرکت نمیکردند. اما در زمان یزید، شرایط به گونهای بود که امام میتوانست چنین قیام حساب شدهای ترتیب دهد.
امام حسین علیه السلام بارها از شهادت خود خبر داده بود،(135) ولی به هر حال، قیام الاهی حضرت، راهی بود که به شهادت ختم میشد، و از این روی، نام سیدالشهدا و آرمان او تا ابد، همچون چراغ فروزانی در همه زمانها روشن خواهد ماند.