معاویه در زمینههای یاد شده از ابزارها و عواملی چند برای پیشبرد اهداف خویش بهره جست. البته بهرهگیری از این ابزارها و عوامل، امر تازهای نبود. سیاستمداران دنیا معمولا از اعصار گذشته تا دوران معاصر، از این ابزارها سود جستهاند. معاویه نیز این عوامل را به خوبی میشناخت و با شیوه استفاده از آنها به خوبی آشنا بود. این عوامل عبارتاند از:
1. تبلیغات
همه سیاستمداران میکوشند به مدد تبلیغات، اذهان و افکار مردم را به جهتی که میخواهند سوق دهند. البته با گذشت زمان و با تغییر فرهنگ جوامع، کیفیت به کارگیری ابزارهای تبلیغاتی و دگرگون میشود. در سده اول هجری، عوامل تبلیغاتی در جامعه اسلامی، همچون امروز، مسائلی نظیر اومانیسم، پلورالیسم یا حقوق بشر نبود: تنها اسلام حاکم بود و مردم به خدا و پیغمبر صلی الله علیه و اله معتقد بودند، و قرائتهای گوناگون از دین رونقی نداشت. ولی در جامعه آن روز عوامل و ابزارهای دیگری بود که در تبلیغات میتوانستند از آنها به خوبی استفاده کنند. از جمله ابزارهای تبلیغاتی مورد استفاده در آن زمان، هنر و ادب، و به ویژه شعر بود. شعر در میان عربهای آن عصر جایگاهی بس مهم داشت. معاویه میکوشید شاعران معروف و برجستهای را به کار گیرد تا اشعاری در مدح او و مذمت مخالفانش بسرایند و در میان مردم منتشر کنند. یکی از برجستهترین این شاعران، اخطل نصرانی بود.(97) وی شاعری بسیار زبردست به شمار میآمد و شاگردانی را نیز برای این کار تربیت میکرد. البته در میان مؤمنان و متدینان، قرآن و حدیث از هر چیز دیگری اهمیت بیشتری داشت و از این روی، معاویه سعی داشت تا کسانی را برای جعل حدیث گرد آورد. از این جمله میتوان ابوهریره را نام برد. او یکی از جاعلان و حدیثسازان معروف است که برخی علمای اهل تسنن نیز درباره حدیث سازی او کتاب نوشتهاند. ابوهریره احادیثی جعل میکرد و به پیامبر صلی الله علیه و اله نسبت میداد، و مردم سادهلوح نیز باور میکردند. معاویه همچنین از کسانی که «قراء» نامیده میشدند، بهره میگرفت. «قاری» در آن زمان، بسیار پر ارج بود. او تنها به قرائت قرآن با لحن و تجوید نمیپرداخت؛ بلکه در آن عصر، علمای بزرگ دین را قاری مینامیدند. ایشان کسانی بودند که قرآن را به خوبی میخواندند، آن را تفسیر میکردند و غالبا حافظ قرآن بودند.(98) معاویه از هر سه دسته قراء، شاعران و محدثان بهره گرفت تا دستگاه تبلیغاتی منسجم و همه جانبهای را به نفع حکومت خویش به راه اندازد.
2. تطمیع
معاویه کسانی را که نمیتوانست با شعر، حدیث و قرآن فریب دهد، با ابزار تطمیع مسخر خویش میساخت. او رؤسای قبایل را بیشتر از طریق وعده پست و مقام و اعطای هدایا و جوایز سنگین فریب میداد و آنان را به سوی خود جذب میکرد. هنگامی که معاویه برای رئیس قبیلهای کیسههای زر میفرستاد، کمتر کسی یافت میشد که بتواند در برابر آنها مقاومت و خویشتنداری کند.
3. تهدید
تهدید یکی از ابزار مهم و کارآمد حکومت معاویه برای اجرای اغراض شیطانیاش بود. کارگزاران معاویه به محض اطلاع از مخالفت عدهای، آنان را دستگیر و زندانی و شکنجه میکردند و در نهایت میکشتند. این تهدیدها و آزار و اذیتها، به خصوص درباره اهل بیت علیهم السلام با قساوت و شقاوت بسیار همراه بود.(99)
معاویه با استفاده از این عوامل و ابزارها جامعه را به سوی اهداف شیطانی خود منحرف ساخت. البته او هر یک از این عوامل را در جای مناسب آن به کار میگرفت؛ از شاعران، محدثان و قاریان به مثابه عوامل و ابزارهای تبلیغ دستگاه حکومت خود بهره میبرد و رؤسای قبایل و اشخاص جامعه را با پول و مقام تطمیع میکرد و آنجا که این عوامل کارگر نبودند، از تهدید و ارعاب سود میجست.
معاویه حدود چهل سال بر سرزمین شام حکومت کرد. از زمان خلیفه دوم تا سال چهلم هجری حکومتش منحصر به منطقه شام بود و بعد از سال چهلم هجری و شهادت علی علیه السلام و صلح امام حسن علیه السلام، در مقام خلیفه کل سرزمینهای اسلامی در آنجا استقرار داشت. او سعی داشت مردم شام را آن گونه که خود میخواهد تربیت کند و در راه رسیدن به اهداف خویش، از عوامل و ابزارهای مذکور به نحو کامل فایده میبرد. او مقدمات این کار را از ابتدای حکمرانی خود بر شام آماده ساخته بود و افراد را شناسایی و آزمایش کرده و تجربه کافی را در این راه به دست آورده بود، و به محض دستیابی به خلافت، اهداف خود را دنبال کرد.
وصیت معاویه در سالهای آخر عمر، از اهداف دراز مدت او حکایت داشت. او میخواست سلطنتی را که به چنگ آورده بود، در خاندانش باقی بماند و یزید جانشین وی شود؛ گرچه خود خوب میدانست که یزید، آن گونه که باید و شاید، لیاقت حکومت را ندارد. او بسیار کوشید تا یزید را به دست افرادی تربیت کند؛ حتی کسانی را گمارده بود که مراقب او باشند. معاویه برای راهنمایی و کمک به یزید، به او وصیت کرد و بنابر آنچه در منابع تاریخی نقل شده است، خطاب به او گفته بود: من زمینهای برای سلطنت تو فراهم کردهام که هیچ کس دیگری نتوانسته برای فرزندش فراهم کند. حکومت برای تو مهیاست، به این شرط که چند امر را رعایت کنی: مردم عراق میخواهند هر روز حاکمشان عوض شود. اگر آنان چنین خواستند، تو نیز چنین کن. این بهتر از آن است که صد هزار شمشیر علیه تو کشیده شود. مردم حجاز را احترام کن؛ آنان خود را متولی اسلام میدانند. هر وقت نزد تو آمدند از آنها پذیرایی کن و جوایزی به آنان بده، و اگر آنها نیامدند، تو نمایندهای نزد ایشان بفرست تا جویای احوالشان شود و از آنان دلجویی کند. اما چند نفر هستند که به آسانی زیر بار حکومت تو نمیروند: فرزند ابیبکر؛ فرزند عمر؛ فرزند زبیر و بالاخره فرزند علی. باید مراقب این چهار نفر باشی... با حسین مقابله نکن. تا میتوانی بکوش تا از او بعیت بگیری. اگر بیعت نکرد و با تو جنگید و بر او پیروز شدی، باز هم با او مهربانی کن. درافتادن با حسین به صلاح تو نیست. او فرزند محمد است و در میان مردم جایگاهی بسیار والا دارد و او شخصیتی بسیار متفاوت با دیگران است.(100)
اما یزید همچون پدرش آیندهنگرو دوراندیش نبود، و بعد از اینکه به خلافت رسید، بیدرنگ به حاکم مدینه دستور داد که از چند نفر بیعت بگیرد، و اگر بیعت نکردند، آنان را گردن بزند.(101) اینجاست که مردم، به آسانی و در مدتی کوتاه، دست از اسلام میکشند و نور دیده پیامبرشان را به قتل میرسانند؛ کسی که گذشته از انتسابش به پیامبر و جنبه امامتش، انسانی محبوب و دوست داشتنی بود. او کسی بود که مردم با دیدن جمالش، عاشق وی میشدند، و هرگاه اخلاق او را میدیدند، عاشق اخلاقش میشدند؛ اگر کسی از او چیزی میخواست به گونهای به او میداد که نگاه آن سائل در چشم ایشان نیفتد و شرمسار نشود. چنین کسی را با این وضع قساوتآمیز کشتند.
بنابر آنچه گذشت، در آن روزگار مؤمنان واقعی که ایمان در عمق جانشان رسوخ کرده باشد، بسیار اندک شمار بودند و معاویه با شناخت توده مردم و بهرهگیری از ضعف ایمان آنان توانست از طریق تبلیغ و تطمیع و تهدید، جامعه را به جهتی که خود میخواست، سوق دهد.
امام حسین علیه السلام با معاویه مانند یزید مقابله نکرد، چون میدانست او یا هر کس دیگری اگر در آن شرایط با معاویه مقابله کند، به طور پنهانی از پای در خواهد آمد، و بعد این امر به کمک دستگاههای تبلیغاتی و با اشعار و احادیث جعلی، و ترویج انبوهی از اتهامات و افترائات توجیه خواهد شد و عدهای از سخنوران و واعظان دنیادوست و وابسته به دربار - که همیشه و همه جا، و به خصوص در جامعههای دینی، برای گمراه ساختن مردم نقشی اساسی داشتهاند - معاویه را در این راه یاری میرساندند.
قرآن میفرماید عامل فساد و اختلاف در هر دینی عالمان خودفروخته بودهاند:
فما اختلفوا إلا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم؛(102) و جز بعد از آنکه علم برای آنان [حاصل ]آمد، [آن هم] از روی رشک و رقابت میان خودشان، دستخوش اختلاف نشدند.
سررشته فساد، ایجاد اختلاف، آشوب، انحراف و فتنه در دست کسانی بود که راه را میشناختند. حاکمانی همچون معاویه، این افراد را شناسایی میکردند و با پول آنان را میخریدند و به خدمت خود در میآوردند و عالمان غیرتمند به انحای مختلف از صحنه خارج میشدند. شماری از بزرگان اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام از این دسته بودند و یکی پس از دیگری ترور میشدند، یا به بهانههایی بر دار میرفتند.(103) حجر بن عدی و میثم تمار از این جملهاند. ایشان در ایمان خود استوار بودند و هیچ یک از این ابزارها بر آنان کارگر نیفتاد، و از همین روی عاقبت اعدام شدند. آنچه باعث میشد که مردم از دستورات اسلام منحرف شوند و حتی عواطف دینی، سنن قومی، اخلاق عشیرهای و قبیلهای و مهماندوستی خود را نیز از کف بدهند همین سه عاملی بود که معاویه به کار میبرد.
بهترین درسی که از واقعه عاشورا میتوان گرفت، این است که دریابیم چگونه مدعیان مسلمانی و کسانی که خود را پیرو پیامبر میدانستند، و بارها حسین علیه السلام را روی دست پیامبر صلی الله علیه و اله دیده بودند و مشاهده کرده بودند پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله هنگام سخنرانی بالای منبر، هرگاه حسین علیه السلام از پلههای منبر بالا میآمد آن حضرت او را در آغوش میگرفت(104) و مشاهده کرده بودند که حضرت گریه حسین علیه السلام را تاب نمیآورد(105) و رعایت حق او را به مردم سفارش کرده است، چنین رفتاری با امام علیه السلام داشتند و او را به فجیعترین وضع به شهادت رساندند.