تربیت
Tarbiat.Org

آذرخش کربلا
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

2. چرا برای بزرگداشت عاشورا به روش بحث و گفت‏وگو اکتفا نمی‏شود؟

زنده نگاه داشتن یاد عاشورا تنها منحصر به گریستن، عزاداری، سینه‏زنی، سیاه‏پوشی و تعطیلی کسب و کار نیست؛ به ویژه با توجه به زیانهای اقتصادی‏ای که این امور در پی دارند. این خاطره‏ها را به گونه‏ای می‏توان تجدید کرد که زیانهای اقتصادی و اجتماعی کمتری داشته باشد. از آنجا که روحیه بسیاری از مردم با منافع اقتصادی سازگارتر است و آنان امور را بیشتر بر اساس منافع یا ضررهای مادی ارزیابی می‏کنند، ممکن است برخی کسانی که هنوز تربیت دینی کاملی نیافته‏اند گمان کنند انجام این قبیل امور، باعث کاهش تولید و اتلاف وقت خواهد شد و زیانهای اقتصادی زیادی در پی دارد، و در دو ماه محرم و صفر، جامعه را نوعی رکود در فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی فرا می‏گیرد؛ در حالی که راههای دیگری نیز، مانند جلسات بحث و گفت‏وگو، میزگرد، سمینار و...، برای بزرگداشت واقعه عاشورا وجود دارد.
بنابراین پس از آنکه پذیرفتیم زنده داشتن یاد عاشورا حسین بن علی علیهما السلام عاقلانه و مفید است و آثار مطلوبی در جامعه دارد، سؤال این است که چرا این بزرگداشت باید بدین شکل صورت گیرد؟ آیا این امر در میان سایر ملل دنیا سابقه‏ای دارد؟
بی‏شک بحث درباره شخصیت سیدالشهدا علیه السلام، تشکیل میزگردها، کنفرانسها، سخنرانیها، نوشتن مقالات و پرداختن به دیگر امور فرهنگی، علمی و تحقیقاتی در این باره بسیار مفید و لازم است، اما این فعالیتها و اقدامات کافی نیست و در کنار آنها عزاداری نیز لازم است. برای توضیح این امر، نظری روان‏شناسانه به انسان می‏افکنیم تا ببینیم عواملی که در رفتار آگاهانه او مؤثر است صرفاً عوامل شناختی و معرفتی است یا عوامل دیگری نیز در شکل دادن رفتارهای اجتماعی دخالت دارد.
با دقت در رفتارهای انسان می‏توان پی برد که دو دسته از عوامل در رفتارهای او نقش اساسی ایفا می‏کنند: دسته نخست عوامل شناختی‏اند که موجب می‏شوند انسان مطلبی را - از مقوله‏های مختلف با استدلالهای عقلی، تجربی و... متناسب با آن - بفهمد و بپذیرد. شناخت، به طور قطع، تأثیر بسزایی در رفتار انسان دارد؛ ولی یگانه عاملی مؤثر نیست. عوامل دیگری نیز در کارند که شاید تأثیر آنها در رفتار ما بیش از شناخت باشد. این عوامل را به طور کلی، انگیزه‏ها، و به تعبیراتی دیگر، احساسات، تمایلات، گرایشها، میلها، غرایز و عواطف می‏نامند. اینها سلسله‏ای از عوامل درونی و روانی‏اند که در رفتار ما تأثیر می‏گذارند. با تحلیل رفتار یک فرد، خواه ناظر به زندگی فردی باشد، خواه خانوادگی، اجتماعی یا سیاسی، به این حقیقت می‏توان پی برد که عامل اصلی صورت گرفتن آنها همین عوامل تحریک کننده و برانگیزاننده است. استاد شهید مطهری در این باره تشبیهی دارند و رفتار انسان را به خودرو تشبیه می‏کنند. یک خودرو برای حرکت به دو عامل نیاز دارد: عاملی که انرژی مکانیکی را در خودرو تولید کند تا خودرو به کمک آن بتواند حرکت کند، همچنین غیر از انرژی مکانیکی، خودرو باید چراغ هم داشته باشد تا راه را بنمایاند و خودرو داخل دست‏انداز و گودال و پرتگاه نیفتد. اگر در فضایی تاریک، موتور خودرو به خوبی انرژی مکانیکی تولید کند، اما راه قابل رؤیت نباشد، ممکن است سرنشینان با خطرهای بسیار جدی مواجه شوند. ممکن است تصادفاتی روی دهد که به از دست رفتن جان راننده و سرنشینان بینجامد. پس خودرو باید افزون بر داشتن سوخت برای تولید انرژی مکانیکی، چراغ نیز داشته باشد تا راه را به ما بنمایاند.(2) همچنین فعالیتهای آگاهانه انسان به دو نوع عامل نیازمند است: نخست عاملی باید در درون انسان باشد تا وی را برانگیزاند. از این عامل می‏توان با عناوینی چون میل، شور، شوق، و علاقه تعبیر کرد؛ دیگری عامل شناختی است که با آن، انسان درمی‏یابد به چه دلیل کاری را انجام می‏دهد، آن کار چگونه باید صورت گیرد، و انجام آن چه فایده‏ای دربر دارد.
بنابراین عوامل شناختی را می‏باید به دقت بررسی کرد و برای انجام هر کاری، معرفت و شناخت لازم را از طریق منابع متناسب آن به دست آورد. اما باید دانست که فقط شناخت کافی نیست تا انسان را به حرکت درآورد. عامل روانی دیگری نیاز است تا فرد را به سوی کار سوق دهد و او را برای انجام آن برانگیزاند. این گونه عوامل که انگیزه‏های روانی نامیده می‏شوند - همان طور که پیش‏تر بدان اشاره رفت - اسمهای دیگری نیز، همچون سائقه، احساسات و عواطف دارند. این عوامل، در مجموع، میل به حرکت را در انسان پدید می‏آورند، عشق به انجام کار را ایجاد می‏کنند و شور و هیجان می‏آفرینند. تا این عوامل نباشند، کار صورت نمی‏گیرد. حتی اگر انسان به یقین بداند که فلان ماده غذایی برای بدن او مفید است، تا اشتها نداشته باشد یا اشتهای او تحریک نشود، سراغ آن غذا نمی‏رود. اگر اشتهای کسی کور شود یا به بیماری‏ای مبتلا شود که اشتها پیدا نکند، هرچه به او بگویند این ماده غذایی برای وی بسیار مفید است، تمایلی به خوردن آن پیدا نمی‏کند. پس غیر از دانستن، باید میل و انگیزه نیز در درون انسان باشد. مسائل اجتماعی و سیاسی نیز چنین حکمی دارد. هرچند شخص بداند فلان حرکت اجتماعی خوب و مفید است، تا انگیزه‏ای نداشته باشد، آن را انجام نمی‏دهد.
حال، پس از آنکه پذیرفتیم برای حرکتهای آگاهانه و رفتارهای انسانی دو دسته عوامل شناختی و انگیزشی لازم است و بعد از اینکه دانستیم حرکت سیدالشهدا علیه السلام چه نقش مهمی در سعادت انسانها داشته است، در می‏یابیم که این شناخت، خود به خود، برای ما حرکت آفرین نمی‏شود. هنگامی دانستن و به یاد آوردن آن خاطره‏ها ما را به کاری مشابه کار امام علیه السلام و به پیمودن راه او وامی‏دارد که در ما نیز انگیزه‏ای پدید آید و براساس آن، ما نیز دوست داشته باشیم آن کار را انجام دهیم. شناخت، به تنهایی این میل را ایجاد نمی‏کند، بلکه باید عواطف ما تحریک شود و احساساتمان برانگیخته گردد تا ما نیز بخواهیم کاری مشابه کار او انجام دهیم، بنابراین تحقق چنین امری نیازمند دو دسته از عوامل است که جلسات بحث و گفت‏وگو و سخنرانیها می‏توانند بخش اول آن را تأمین کنند؛ یعنی شناخت لازم را به ما بدهند؛ اما به عامل دیگری نیز برای تقویت احساسات و عواطف نیازمندیم، البته خود شناخت، یادآوری و مطالعه یک رویداد، می‏تواند در این امر نقشی داشته باشد، اما نقش اساسی را عواملی ایفا می‏کنند که تأثیر مستقیمی بر تحریک احساسات و عواطف داشته باشند.
هنگامی که صحنه‏ای بازسازی می‏شود و انسان را نزدیک آن را می‏نگرد، این مشاهده با هنگامی که انسان بشنود چنین جریانی واقع شده یا اینکه فقط بداند چنین حادثه‏ای رخ داده است، تفاوت بسیار دارد. هر کسی می‏تواند این نکته را در زندگی خود تجربه کند و دریابد که اطلاع از وقوع حادثه‏ای هیچ‏گاه به میزان مشاهده آن حادثه در انسان تأثیر ندارد؛ آگاهی از احوال محرومان، افراد مریض و یتیم مانند دیدن آنان در روح انسان اثر نمی‏گذارد. هر کس می‏تواند در زندگی شخصی خود به این مطلب پی ببرد؛ چنان که منابع دینی نیز مؤید همین امرند.
آن‏گاه که خداوند، حضرت موسی علیه السلام را برای عبادت، به کوه طور دعوت کرد، به مردم گفته شد که ایشان یک ماه در آنجا خواهد ماند؛ اما اراده خداوند بر آن بود که حضرت موسی علیه السلام چهل روز در طور بماند: و واعدنا موسی ثلاثین لیلة و أتممناها بعشر.(3) مردم از آن ده روز بی‏خبر بودند، و این آزمایشی برای قوم بنی‏اسرائیل بود تا آشکار شود آنان تا چه میزان در ایمانشان استوارند. بعد از اینکه سی روز تمام شد، بنی‏اسرائیل نزد هارون - که جانشین موسی علیه السلام بود - آمدند و پرسیدند: چرا برادرت نیامد؟ هارون جواب داد: منتظریم؛ به زودی می‏آید. روز بعد نیز موسی نیامد. دوباره پرسیدند: چرا موسی نیامد؟ گفتند از تأخیر او معلوم می‏شود که ما را تنها گذاشته و رفته است. سامری این فرصت را غنیمت شمرد و گوساله‏ای ساخت و مردم را به پرستش آن دعوت کرد:
هذا إلهکم و إله موسی؛(4) این خدای شما و خدای موسی است.
بسیاری از بنی‏اسرائیل در برابر گوساله به سجده افتادند و مشغول پرستش آن شدند. خداوند متعال در کوه طور به حضرت موسی علیه السلام وحی کرد که در میان قومت چنین ماجرایی رخ داده است و طی این غیبت ده روزه، مردم گوساله‏پرست شده‏اند. موسی علیه السلام نیز شنید، اما عکس‏العملی نشان نداد. ده روز تمام شد و پس از چهل روز الواح آسمانی را که بر او نازل شده بود، برای مردم آورد تا ایشان را به اطاعت از احکام الاهی و عمل به شریعت نازل شده دعوت کند. اما مشاهده کرد که مردم گوساله می‏پرستند. حضرت موسی علیه السلام با دیدن گوساله‏پرستی آنان بسیار عصبانی شد؛ به گونه‏ای که الواح را به کناری افکند: و ألقی الألواح و أخذ برأس أخیه یجره إلیه.(5) سراغ برادرش هارون رفت و سر او را گرفت و با عصبانیت به سوی خود کشید و از او بازخواست کرد چرا اجازه دادی مردم گم‏راه شوند: أفعصیت أمری.(6) اینجاست که فرق میان شنیدن و دیدن آشکار می‏شود. خدای تعالی ماجرای گوساله‏پرستی قوم موسی را به او خبر داده بود. حضرت موسی نیز در این باره هیچ شکی نداشت؛ زیرا این خبر از جانب خدا بود. وقتی موسی علیه السلام خبر را شنید، چندان آثار غضب در او ظاهر نشد؛ اما زمانی که بازگشت و با چشم خود دید که مردم گوساله می‏پرستند، برآشفت و نتوانست تحمل کند؛ سراغ برادر خود رفت و به او اعتراض کرد.(7)
خداوند متعال آدمی را به گونه‏ای آفریده است که وقتی چیزی را می‏بیند یا منظره‏ای را مشاهده می‏کند، اثری می‏پذیرد که هیچ‏گاه گفته‏ها، شنیده‏ها و دانسته‏ها چنان تأثیری ندارند. بازسازی یک صحنه - در قالبهای سنتی یا با روشهای جدید و به صورت نمایش و فیلم - اثری دارد که گفتن و دانستن نمی‏تواند چنین اثری برجای گذارد. نمونه این مسئله را دوست‏داران و عاشقان امام حسین علیه السلام بارها تجربه کرده‏اند. وقتی مرثیه‏خوانان در مجالس عزاداری مرثیه می‏خوانند، به خصوص اگر لحن خوبی داشته باشند و داستان کربلا را به صورت جذابی بیان کنند، بی‏اختیار اشکها بر گونه‏ها جاری می‏شود. این شیوه می‏تواند در تحریک احساسات مردم تأثیری داشته باشد که خواندن در کتاب و دانستن، ندارد. با این توضیحات روشن می‏شود که ما افزون بر اینکه باید بدانیم چرا امام حسین علیه السلام قیام کرد و چرا مظلومانه شهید شد، باید این موضوع به گونه‏ای بازسازی شود که عواطف و احساساتمان را برانگیزد. هر قدر این بازسازی در برانگیخته کردن عواطف و احساسات ما مؤثرتر باشد، حادثه عاشورا در زندگی ما مؤثرتر خواهد بود. بنابراین صرف بحث و بررسی عالمانه واقعه عاشورا نمی‏تواند نقش عزاداری را ایفا کند. باید صحنه‏هایی در اجتماع به وجود آید که احساسات مردم را تحریک کند. باید صحنه‏هایی در اجتماع به وجود آید که احساسات مردم را تحریک کند. همین که مردم وقتی صبح از خانه بیرون می‏آیند مشاهده می‏کنند که شهر سیاه‏پوش و پرچمهای سیاه نصب شده است، این دگرگونی دلها را منقلب می‏سازد. گرچه مردم بدانند فردا محرم است، دیدن پرچم سیاه اثری در دل آنان می‏گذارد که دانستن اینکه فردا روز اول ماه محرم است، ندارد. راه انداختن دسته‏های سینه‏زنی با شور و هیجان می‏تواند آثاری در پی داشته باشد که هیچ کار دیگری چنین اثری ندارد.
این امر در نهضت امام خمینی قدس سره به روشنی قابل مشاهده است. در دوران نهضت، نام سیدالشهدا علیه السلام و عزاداری سیدالشهدا علیه السلام در ماه محرم و صفر بود که مردم را به حرکت وامی‏داشت. هر کاری که عواطف و احساسات مردم را تحریک کند، می‏تواند در عمل و رفتار تأثیرگذار باشد. بر این اساس باید کاری کرد که عواطف به حرکت درآید. از این روست که امام خمینی قدس سره بارها فرموده است: «آنچه داریم از محرم و صفر داریم»(8) و اصرار می‏ورزید که عزاداری امام حسین علیه السلام به همان شیوه سنتی برگزار شود.(9) تأملی در تاریخ سیزده قرن گذشته نشان می‏دهد که این امور نقش عظیمی در برانگیختن احساسات و عواطف دینی مردم ایفا می‏کنند. همچنین می‏توان گفت بیشتر پیروزیهای نهضت امام خمینی قدس سره و دوران جنگ، بر اثر شور و نشاط ایام عاشورا و به برکت نام سیدالشهداء علیه السلام حاصل شده است؛ و اگر بگوییم در هیچ مکتب یا جامعه‏ای چنین عامل محرکی وجود ندارد، سخنی به گزاف نگفته‏ایم.