تربیت
Tarbiat.Org

آذرخش کربلا
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

قداست قیام عاشورا و تحریف ناپذیری آن‏

حوادث تاریخی گذشتگان پیوسته با نوعی ابهام و تحریف همراه بوده است، و تاریخ حیات انبیا و اولیا نیز از این امر مستثنا نیست. وقتی درباره زندگی آنان مطالعه می‏کنیم، درمی‏یابیم که آنان در زمان خودشان نیز با ابهام آمیخته بوده و این ابهامها بعد از وفاتشان به مرور فزون‏تر گشته است. پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله مانند سایر انبیا، به زشت‏ترین تهمتها متهم می‏شد. برای مثال، می‏گفتند این شخص عقلش را از دست داده و مجنون شده است؛ به سخنانش گوش ندهید؛ یا اینکه به ایشان نسبت ساحری و جادوگری می‏دادند و به جوانان سفارش می‏کردند که انگشت در گوش خود بگذارند تا صدای او را نشنوند؛ می‏گفتند که او با سخنش آنان را افسون می‏کند. درباره دروغها و تهمتهایی نیز که بعد از وفات آن حضرت درباره او مطرح ساختند، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله، خود، پیش‏بینی فرموده بودند که بعد از وفاتشان، کسانی که خود را از پیروان آن حضرت قلمداد می‏کردند، به ایشان دروغهایی ببندند؛ چنان که فرمود:
قد کثرت علی الکذابة و ستکثر؛(36) دروغ بستن بر من زیاد شده و به زودی بعد از من کسان زیادی به دروغ، احادیثی را از قول من نقل خواهند کرد.
سپس ایشان معیار و ملاکی برای تشخیص حدیث راست از دروغ تعیین کرده، فرمودند روایات را بر قرآن کریم عرضه کنند، اگر مخالف قرآن بود، بدانند که صحیح نیست. بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نیز امامان معصوم علیهم السلام - به منزله کارشناسان علوم الاهی - بارها احادیث ساختگی را پالایش کردند. در زمان امام صادق علیه السلام نیز چنین شرایطی پیش آمد. از جمله کسانی که جعل حدیث می‏کردند، ابوالخطاب بود و امام صادق علیه السلام احادیث ساختگی او را تصفیه و احادیث صحیح را معرفی کردند.(37) این کار یک بار نیز در زمان امام رضا علیه السلام انجام گرفت و آن حضرت روایات را تصحیح فرمودند، و کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام بر همین اساس نوشته شد. بر این اساس، می‏توان گفت احادیثی که به طور قطع از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله صادر شده، در قیاس با احادیث جعلی و ساختگی زیاد نیست و روایات دروغین بسیاری در کتابهای حدیثی شیعه و سنی پراکنده هستند.
در زمینه تحریف واقعیتها و حوادث گذشته، می‏توان مثالهایی از سیره پیامبر صلی الله علیه و اله ذکر کرد. مسئله جانشینی پیامبر یکی از این نمونه‏هاست. آن حضرت از روزی که دعوت خود را علنی ساخت، علی علیه السلام را جانشین خود معرفی کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله طبق دستور قرآن - وأنذر عشیرتک الأقربین - (38) همه عموها، عموزادگان و اقوام و خویشان را دعوت کرد و فرمود: هر کس پیش از همه به من ایمان بیاورد، جانشین من خواهد بود. در این هنگام، کسی جز علی علیه السلام - که نوجوانی ده یا سیزده ساله بود - به آن حضرت جواب مثبت نداد. پیامبر صلی الله علیه و اله در این جلسه حضور داشتند، با تمسخر به ابوطلب گفتند: طولی نمی‏کشد که تو باید تابع فرزندت شوی.(39)
پیغمبر صلی الله علیه و اله در زمان حیاتشان، بارها، و به شکلهای مختلف بر مسئله جانشینی علی علیه السلام تأکید ورزیدند. برای مثال، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله خطاب به علی علیه السلام فرمودند:
أنت منی بمنزلة هارون من موسی الا أنه لا نبی بعدی؛(40) تو برای من مانند هارون برای موسی هستی، با این فرق که بعد از من پیامبری نخواهد بود.
سرانجام پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله هفتاد روز قبل از وفاتشان، در غدیر خم، دستور دادند مسلمانان در گرمای سوزان جمع شوند، در حالی که عده‏ای متعجب بودند که چرا پیامبر در گرمای ظهر چنین دستوری صادر می‏کنند. آن‏گاه علی علیه السلام را بر منبری از جهاز شتران بالا بردند و جانشینی او را به مردم اعلان کرده، فرمودند: من کنت مولاه فهذا علی مولاه.(41) بدین ترتیب، پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله در آخرین روزهای زندگی‏شان، به صورت علنی و رسمی، علی علیه السلام را جانشین خود معرفی کردند، در حالی که بعد از گذشت هفتاد روز از واقعه غدیر خم، آن‏گاه که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله رحلت کردند، همان مسلمانانی که در غدیر خم حضور داشتند، در سقیفه بنی ساعده جمع شدند تا برای ایشان جانشین تعیین کنند. برخی گفتند باید جانشین پیامبر از مهاجرین باشد؛ بعضی گفتند باید از انصار باشد؛ برخی دیگر گفتند دو امیر برگزینیم: امیری از انصار و امیری از مهاجرین: منا أمیر و منکم أمیر.(42) ولی هیچ سخنی از سفارش و فرمان پیامبر صلی الله علیه و اله در غدیر خم به میان نیامد و هیچ‏گاه یادآور نشدند که در غدیر خم چه گذشت و پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله درباره علی علیه السلام چه فرمود. بدین ترتیب هم سخنان پیغمبر صلی الله علیه و اله و هم رفتار آن حضرت تحریف شد. حتی برخی از همسران پیامبر نیز به آن حضرت تهمت می‏زدند، و سوره تحریم بر این مطلب دلالت دارد.
از جمله تحریف وقایع گذشته، تحریف شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام است. عدالت و عبادت دو صفت متمایز علی علیه السلام است و هرگاه نام مبارک علی علیه السلام ذکر شود، این دو صفت به ذهن خطور می‏کند. علی علیه السلام در هنگام کار در مزرعه نیز نماز نافله می‏خواند. او در شبانه روز پانصد یا هزار رکعت نماز به جای می‏آورد، و همگان این اوصاف او را می‏شناختند. با وجود این، در میان مردم شام طوری تبلیغ شده بود که وقتی خبر رسید، علی علیه السلام در مسجد کوفه به شهادت رسیده است، مردم شام گفتند: «مگر علی علیه السلام نماز می‏خواند؟!» و همین طور سایر امامان معصوم علیهم السلام و بزرگان دین، هر کدام به گونه‏هایی مختلف آماج تهمتها قرار گرفتند. حتی از همین قرآن که بالاترین حجت بر تمام خلق است و از روزی که حضرت آدم علیه السلام خلق شده تا پایان زندگی انسان بر روی کره زمین، حجتی رساتر، روشن‏تر و هدایتگرتر از آن نخواهد بود، پیوسته تفسیرهای غلط ارائه داده‏اند. همه فرقه‏های مسلمین با اختلافاتی که در مذاهبشان دارند، به نحوی، به آیات قرآن تمسک می‏جویند: چه برای اثبات یک مسئله، چه برای نفی آن، هر دو گروه به آیاتی از قرآن تمسک می‏جویند، و قرآن را به نحوی مبهم، به خدمت می‏گیرند. اینکه چرا قرآن به گونه‏ای است که می‏توان از آن تفسیرهای مختلفی ارائه کرد، مسئله‏ای جداگانه است و به بررسیها و بحثهای مفصل نیاز دارد؛ ولی به طور قطع، می‏توان گفت که در این مسائل تعمدهایی نیز در کار بوده و کسانی به عمد می‏خواهند قرآن را طبق رأی خویش تفسیر کنند. ترور شخصیتها، تهمتها و افتراها درباره حجتهای الاهی از جمله تحریفهای معنوی است. روشن‏ترین حجت خدا قرآن است که این ابهامها در تفسیر آن وجود دارد. برترین انبیا، پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله و افضل اوصیا، امیر مؤمنان علیه السلام بودند که این گونه ابهامها درباره آنان پدید آمده است. پس از گذشت بیست و پنج سال از وفات پیامبر صلی الله علیه و اله، اولین کسانی که با امیرالمؤمنین بیعت کردند، همان اصحاب نزدیک پیامبر و بعضی از اقوام و خویشان علی علیه السلام بودند - از جمله زبیر که پسر عمه پیغمبر صلی الله علیه و اله و علی علیه السلام بود - ولی پس از گذشت چند روز از بیعتشان، علی علیه السلام را قاتل عثمان خواندند و به بهانه خون خواهی عثمان، با او جنگیدند. آنان بسیاری از مردم را درباره کشته شدن عثمان به اشتباه انداختند و این‏گونه شایع کردند که عثمان به دست علی علیه السلام کشته شده است، و خود را خون‏خواه او جلوه دادند و جنگ جمل را به راه انداختند. همچنین امروز سیره و شخصیت پیامبر صلی الله علیه و اله با توجه به اطلاعات موجود در منابع اهل سنت، در هاله‏ای از ابهام قرار داد؛ از این جمله، اختلافی است که در نحوه وضو گرفتن آن حضرت وجود دارد. پیغبمبر اکرم صلی الله علیه و اله طی بیست و سه سال رسالت خود، با مردم محشور بود و آنان همیشه رفتار و کردار وی را به چشم خود می‏دیدند. با وجود این، آیا ممکن است مردم در طول بیست و سه سال ندیده باشند که پیامبر صلی الله علیه و اله چگونه وضو می‏گیرد؟ آیا ممکن است چنین مسئله‏ای برای مردم مخفی بماند؟ دست کم ده سال مهاجرین و انصار در مدینه دیده بودند که پیامبر صلی الله علیه و اله چگونه وضو می‏گیرد. حتی بسیار می‏شد که مسلمانان آب وضوی پیغبر صلی الله علیه و اله را برای تبرک می‏بردند.(43) اما مدتی پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و اله، این مسئله مطرح شد که هنگام وضو گرفتن، دستها را چگونه باید شست. اگرچه مردم می‏خواستند به پیامبر صلی الله علیه و اله اقتدا کنند و به رفتار ایشان تأسی جویند، عواملی شیطانی در کار بودند که می‏کوشیدند در سیره پیامبر ابهام ایجاد کنند.
در میان حوادث گذشته و گفتار و رفتار انبیا و اولیا، چیزی که قابل تحریف و تغییر نیست و نمی‏توان آن را به غلط تفسیر کرد، قیام سیدالشهدا علیه السلام است؛ قیامی که برای ترویج دین صورت گرفت، و طی آن، امام حسین علیه السلام و تمام یارانش و حتی طفل شیرخواره‏اش به شهادت رسیدند. هیچ کس تاکنون نتوانسته است این مطلب تاریخی را تحریف کند. گرچه درباره پاره‏ای از جزئیات حادثه عاشورا - همچون شمار سپاه عمر سعد - اختلافاتی به چشم می‏خورد، در حادثه کربلا اموری هست که تحریف‏پذیر نیست. یکی از این امور، اصل حادثه است، و دیگر اینکه امام حسین علیه السلام برای احیای دین قیام کرد و در این راه، خود و یارانش شهید شدند و اهل بیتش به اسارت رفتتند. از این روی، درباره حادثه کربلا، نه می‏توان اصل حادثه را انکار کرد، و نه می‏توان هدف آن را به گونه‏ای دیگر جلوه داد؛ زیرا برای رسیدن به مقام و ریاست، راهی به مراتب بهتر و آسان‏تر از این قیام وجود داشت. کسی که در پی مقام است، هنگامی که جانش به خطر افتد، بالاخره راهی برای صلح می‏جوید و به هر طریق می‏کوشد تا خود را نجات دهد؛ در حالی که هم در شب عاشورا و هم در روز عاشورا به حضرت پیشنهاد کردند که با یزید بیعت کند تا در امان بماند؛ ولی ایشان نپذیرفت و فرمود: هیهات منی الذلة.(44) حتی در میان سپاه عمر سعد کسانی بودند که تا روز عاشورا امید داشتند قضیه با صلح خاتمه یابد؛ چنان که این مطلب در ماجرای توبه حر کاملاً مشهود است.
افزون بر این، با توجه به موارد ذیل، امام حسین علیه السلام می‏دانست که کشته خواهد شد:
الف) احادیث فراوانی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله رسیده بود مبنی بر اینکه امام حسین علیه السلام شهید خواهد شد، و اطرافیان و اصحاب پیامبر صلی الله علیه و اله، این احادیث را شنیده بودند؛ به گونه‏ای که آن حضرت حتی قاتل خود را می‏شناخت؛(45)
ب) امام حسین علیه السلام از راه الهام غیبی و علم امامت، به شهادت خود آگاهی داشت؛ چنان که فرموده است:
کأنی بأوصالی یتقطعها عسلان الفلوات بین النواویس و کربلا؛(46)
گویا می‏بینم که بین نواویس و کربلا، گرگهای بیابان بند از بند من جدا می‏کنند.
همچنین رویاها و خوابهای صادقی در این باره دیده شد. کاروان امام علیه السلام هنگام ظهر، در منزل ثعلبیه فرود آمد. امام علیه السلام به خواب سبکی فرو رفت. وقتی از خواب بیدار شد، به فرزندش علی اکبر فرمود: «فرزندم، این ساعت، زمانی است که رؤیا در آن کاذب نیست. اندک ساعتی به خواب رفتم؛ کسی را دیدم که سوار بر اسب ایستاده، به من گفت: ای حسین، مرگ با شما می‏رود و شما را سوی بهشت می‏راند. پس فهمیدم که کشته خواهیم شد».(47) با این حال، امام حسین علیه السلام اهل و عیالش را نیز با خود برد، و به این ترتیب هرگز نمی‏توان گفت این کار امام علیه السلام نیز برای رسیدن به مال و ریاست بوده است. هرچند ممکن است - کسانی نظیر پاره‏ای از ناصبیها که منسوب به اسلام هستند - عملکرد امام را نادرست بدانند، اما می‏پذیرند که آن حضرت این کار را برای احیای دین انجام داد.
واقعه عاشورا تأثیرات انکار ناپذیری، از جمله راهنمایی انسانها، و آموختن درس فداکاری به آنان دارد، و در نهایت، حجت را بر همه مسلمانان تمام کرده است که اگر وضعیتی نظیر اوضاع زمان امام حسین علیه السلام پدید آمد آنان می‏باید همان شیوه امام را پیشه سازند. اما به هر روی، هر کس به این حادثه توجه کند، نور هدایت در دلش می‏تابد و وجدانش بیدار می‏شود؛ عواطف مذهبی او شکوفا می‏گردد و احساس مسئولیت در دلش پدید می‏آید.
شهادت و فداکاری امام حسین علیه السلام و خاندان و یارانش موجب ایجاد مسئولیت و حساسیت در قبال شریعت مقدس اسلام می‏شود، که آن حضرت چراغ هدایت است: ان الحسین... مصباح هدی و سفینة نجاة.(48) این چراغ تا روز قیامت فراروی انسانها برافروخته است و راه نجات و هدایت را نشان خواهد داد. مسلمانان و به ویژه شیعیان، از همان روزهای نخست، به زنده نگاه داشتن واقعه کربلا اهتمام می‏ورزیدند؛ از جمله این امر را می‏توان در حرکت توابین و گریستن آنان برای مصیبت امام حسین علیه السلام در کنار قبر شریف آن حضرت و نیز فداکارشان در خون‏خواهی امام حسین علیه السلام جست‏وجو کرد.(49) همچنین است قداستی که خاک کربلا یافت و شیعیان و دوست‏داران خاندان پیامبر از آن برای شفای دردهای صعب‏العلاج بهره می‏جستند. از سوی دیگر، خواست خدا بر این بود که نام و یاد امام حسین علیه السلام به منزله راهنمای انسانها جاودانه بماند؛ از این روی، معاندان هرچه کوشیدند یاد و خاطره آن حضرت را محو کنند، راه به جایی نبردند. این کوششهای شوم از قرون نخستین هجری تا امروز ادامه داشته است. برای نمونه، در عصر رضاشاه عزاداری امام حسین علیه السلام ممنوع بود؛ واعظان اجازه نداشتند لباس روحانیت بپوشند؛ صدای مرثیه‏خوانی نباید از مکانی بلند می‏شد، و هیچ مجلسی نمی‏بایست به نام امام حسین علیه السلام تشکیل می‏گردید.
اما باید پرسید مگر نام سیدالشهدا علیه السلام چه خطری برای حکومت پهلوی داشت. چرا این قدر با احیای یاد آن حضرت دشمنی می‏کردند؟(50) چرا امروز نیز به گونه‏ای برنامه‏ریزی شده، با نام سیدالشهدا علیه السلام دشمنی می‏ورزند؟ این معاندان که خود را روشنفکر دینی می‏دانند، در واقع، نه از دین بهره‏ای دارند و نه از فکر روشن، اثری. آنان اصرار می‏ورزند که شهادت امام حسین علیه السلام رویدادی عادی یا واکنشی در برابر خشونت پیغمبر صلی الله علیه و اله بوده است: پیامبر صلی الله علیه و اله در جنگ بدر با بنی‏امیه خشونت کرد؛ در مقابل، بنی‏امیه نیز در کربلا آتش جنگ را برافروختند و پسر پیامبر صلی الله علیه و اله و یارانش را کشتند و این عمل نتیجه آن خشونت بود.(51)
البته در جنگ بدر، شماری از مسلمانان نیز کشته شدند ولی کشتگان کفار بیشتر بود و خدای تعالی مسلمانان را پیروز ساخت. می‏گویند: چون در جنگ بدر پیغبمر صلی الله علیه و اله با بنی‏امیه با خشونت برخورد کرد، فرزندان بنی‏امیه نیز با اولاد پیامبر صلی الله علیه و اله همان گونه رفتار کردند. این امری طبیعی و عکس‏العمل رفتار پیامبر صلی الله علیه و اله با بنی‏امیه بوده است. به‏زعم این روشنفکران، درس عبرت از واقعه عاشورا این است که در برابر هیچ کس نباید خشونت به خرج داد تا موجب خشونت متقابل نشود. در نظر این افراد، جهاد، دفاع و امر به معروف و نهی از منکر باید تعطیل شود تا کسی به دیگری کاری نداشته باشد، و این دستور خداوند در قرآن بی‏پایه است که می‏فرماید:
قاتلوهم یعذبهم الله بأیدیکم و یخزهم و ینصرکم علیهم ویشف صدور قوم مؤمنین؛(52) با مشرکین بجنگید تا خدا آنها را به دست شما عذاب کند و رسوایشان کند و شما را بر آنها پیروز کند تا دلهای مؤمنان شاد شود.
ایشان عمل پیغمبر صلی الله علیه و اله را در جنگ بدر اشتباه می‏دانند؛ زیرا نتیجه‏اش کشته شدن فرزندش در کربلا بود؛ اما یزید و یزیدیان را تبرئه می‏کنند؛ چرا که کار آنان واکنشی طبیعی بیش نبود. این نوع تلقی از اسلام، «اسلام مدرن» و «قرائت جدید از اسلام» خوانده می‏شود! این قرائت، نگره‏ای است که میان جوانان معصوم ترویج می‏شود تا آنان بعد از این، امام حسین علیه السلام را این گونه بشناسند. این دشمنیها از آن روست که امام حسین علیه السلام چراغ هدایت و مانع گم‏راهی و ضلالت انسانهاست؛ وظیفه مردم را درباره حمایت از دین روشن می‏سازد؛ در سیره او غیرتمندی به بهانه تساهل و تسامح، کنار نمی‏رود. امام حسین علیه السلام فرمود: هیهات منا الذلة، و از این روی نتوانستند او را با مال و قدرت بفریبند، و پیروان امام حسین علیه السلام نیز به او اقتدا می‏کنند.