پیش از این گذشت که در واقعه کربلا دو گروه کاملا متمایز در برابر یکدیگر صف کشیدند. گروه اول انسانهایی در اوج پاکی، تعالی روح و قرب به خداوند بودند، و گروه دوم دستهای انساننما، و در حضیض پلیدی، قساوت و درندگی. با نظر به تفاوت چشمگیر این دو گروه که از سویی نمونه بارز عروج انسان به عالیترین مراتب انسانی، و از سوی دیگر سقوط او به پستترین مراتب حیوانی است، این سؤال مطرح میشود که چگونه ممکن است کسانی به این درجه از تعالی و عزت و قرب به خدا نایل شوند، و کسانی دیگر، در چنان مرتبهای از پستی، ذلت و زبونی سقوط کنند که حتی لایق نام انسان نباشند، با آنکه هر دو گروه، از عقل و وجدان و دیگر مواهب انسانی برخوردارند و خدای متعال پیامبران را برای همه آنان فرستاده است تا همگی از هدایت او بهرهمند شوند. چرا باید تا این حد از جهت رشد و شکوفایی استعدادها و مظاهر انسانی، بین افراد بشر تفاوت باشد؟ پیشتر این سؤال را در دو سطح فردی و اجتماعی مطرح کردیم.
چگونه دو گروه در مقابل هم قرار میگیرند، و یکی، همچون خاندان پیغمبر صلی الله علیه و اله، تا عالیترین مراتب انسانی ترقی و تعالی مییابد، و گروه دیگر، مانند بنیامیه، به حدی سقوط میکنند که از هر حیوان درندهای پستتر میشوند، در حالی که این دو گروه، از قبیله قریش، و جد مشترکشان عبد مناف بوده است. به عبارت دیگر، با آنکه ویژگیهای وراثتی و عوامل اجتماعی کمابیش میان آنان مشترک بود، گروهی آن چنان ترقی کردند و گروه دیگر این چنین تنزل یافتند. این مسئلهای اجتماعی است که جامعهشناسان میباید بدان بپردازند. آنان میگویند در اکثر مناطق دنیا، پیش از شهرنشینی زندگی قبیلهای رایج بوده و این نوع زندگی خصوصیات و ویژگیهایی داشته است. رقابت بین دو قبیله، یا دو تیره از یک قبیله که در کنار هم زندگی میکنند، یکی از این ویژگیهاست. این رقابتها بر اساس شرایط مختلف زمان و مکان، به صورتهای مختلف، حتی به صورت رقابت مذهبی، ظاهر میشود، و هنگامی که رقابت بین دو قبیله اوج میگیرد به جنگ و خونریزی میان آنان میانجامد. بر اساس دیدگاه جامعهشناسان، واقعه عاشورا نیز حادثهای از همین قبیل بوده است. بنیهاشم و بنیامیه که دو تیره از قبیله قریش بودند، با یکدیگر بر سر مسائل مذهبی و مناصب مربوط به کعبه و حج و نیز مسائل اقتصادی اختلاف داشتند و میان آنها رقابت شدیدی وجود داشت که به دشمنی و کینهای دیرینه بین این دو تیره انجامیده بود. رقابت بین این دو گروه ادامه داشت، تا اینکه پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله از بنیهاشم به رسالت مبعوث شد. این امر، حسادت و رقابت بنیامیه را به کینههای بسیار حاد تبدیل کرد؛ از جمله اینکه در جنگ بدر، بنیهاشم و یارانشان بسیاری از بزرگان بنیامیه را کشتند و بازماندگان آنان را داغدار کردند. بدین ترتیب اختلافات این دو تیره اوج گرفت تا زمانی که در فتح مکه، بنیامیه با اجبار و کراهت و در ظاهر، اسلام آوردند ولی کینههای سابق همچنان در دل آنان باقی ماند. سرانجام بنیامیه، با کشتن امام حسین علیه السلام و فرزندان و یارانش در کربلا از بنیهاشم و خاندان پیامبر صلی الله علیه و اله انتقام گرفتند.