امر به معروف و نهی از منکر در مفهومی کلی عبارت است از هر گونه تلاشی که به منظور اثر گذاردن بر دیگری صورت میگیرد تا وی را به انجام کار واجبی وادار سازد، یا از کار حرامی باز دارد. این تلاش در عرصه عمل با روشهای گوناگونی صورت میپذیرد. این روشهای عملی، همان مصادیق امر به معروف و نهی از منکرند. به طور کلی، سه مصداق میتوان برای امر به معروف و نهی از منکر در نظر گرفت:
1. تعلیم جاهل
اولین مصداق امر به معروف و نهی از منکر تعلیم و آموزش احکام اسلام است. ممکن است فردی به دلایل مختلف از احکام و قوانین اسلام بیاطلاع باشد؛ دلایلی همچون تازه به تکلیف رسیدن، یا دور بودن از مرکز اسلام، یا زندگی در منطقهای که تحت تسلط کفار است. این فرد را در اصطلاح «جاهل قاصر» گویند؛ یعنی کسی که حکم اسلام یا شیوه اجرای آن را نمیداند، از آن روی که شرایط فراگرفتن احکام اسلام برای او فراهم نیامده و او در این امر کوتاهی نورزیده است. تعلیم احکام اسلام به چنین فردی واجب است. این کار باید با ملایمت و مهربانی صورت گیرد؛ زیرا این فرد در جهل خود تقصیری نداشته است. همچنین در این تعلیم به فراخور سن، شرایط زندگی و مرتبه استعداد و فهم شخص، باید از شیوههای مناسب آموزشی استفاده کرد.
حالت دیگر جاهل به احکام، «جاهل مقصر» است. جاهل مقصر، کسی است که توانایی آموختن داشته، اما در این کار کوتاهی کرده است. در این حالت، اگر جاهل مقصر درخواست تعلیم کند، اجابت خواسته او واجب است؛ اما اگر درخواستی صورت نگرفت، ولی دیگران میدانند که او وظیفه خود را نمیداند یا در آموختن آن کوتاهی کرده است، افزون بر اینکه باید به او تعلیم داد، برای تعلیم او باید روشی برگزید که او به یادگیری تشویق شود. جاهل قاصر، خود، انگیزه آموختن داشته است، اما شرایط یادگیری برای او فراهم نیامده و از این روی، نمیتوانسته احکام را یاد بگیرد. اما برای جاهل مقصر شرایط یادگیری فراهم بوده، ولی او خود در این کار کوتاهی ورزیده است. از این روی، برای راهنمایی او ابتدا باید در او انگیزه ایجاد کرد. برای تعلیم چنین کسی باید روش دقیقتری به کار گرفت تا آماده شود که خود درخواست تعلیم کند. در غیر این صورت، اگر تنها برای اتمام حجت از او خواسته شود که مسائل شرعی را یاد بگیرد؛ و او نپذیرد، تکلیف از عهده امر کننده به معروف برداشته نمیشود. در امر به معروف جاهل مقصر، باید روشی پیچیدهتر و ظریفتر به کار بست. حال ممکن است برحسب شرایط، تکلیف بر دوش یک فرد یا بر عهده نهادی همچون آموزش و پرورش باشد.
قسم سوم، تعلیم جاهل مرکب است؛ تعلیم کسی که به خیال خود، حکم و روش انجام آن را میداند، ولی اشتباه میکند؛ چنان که افرادی پارهای مسائل فردی مانند قرائت نماز را به اشتباه آموختهاند، ولی میپندارند علمشان صحیح است یا در امور اجتماعی اشتباه میکنند، در حالی که به خیال خود تکلیفشان را به درستی میدانند. برای مثال در دوران پیش از انقلاب که شرایط فرهنگی و دینی جامعه بسیار متفاوت با امروز بود، کسانی با تندی، ترشرویی و حتی گاه با توهین، امر به معروف میکردند و شیوه خود را نیز صحیح میدانستند. این افراد گمان میکردند وظیفه خود را به درستی انجام میدهند؛ اما در حقیقت از سر ناآگاهی، همراه انجام تکلیف خود، مرتکب گناه توهین به مؤمن نیز میشدند. چنین کسی را نیز باید تعلیم داد؛ اما روش تعلیم چنین فردی پیچیدهتر از دو شیوه گذشته است. با این فرد باید چنان با نرمی سخن گفت تا آماده شود؛ به گونهای که ابتدا احتمال دهد اشتباه کرده است؛ چرا که او گمان میکند وظیفه خود را به درستی انجام میدهد، و از این روی به آسانی نمیپذیرد که مرتکب خطا شده است. در مرحله بعد، پس از اینکه او پذیرفت اشتباه میکند، باید عمل صحیح را به او تعلیم داد. روزی امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام - در دوران کودکی - پیرمردی را دیدند که به غلط وضو میگرفت. از این روی، آنان تصمیم گرفتند تا روش صحیح وضو گرفتن را به او بیاموزند. بنابراین نزد او رفتند و سلام کردند و گفتند که ما دو برادر، میخواهیم وضو بگیریم. شما ببینید که وضوی کدام یک از ما بهتر از دیگری است، پیرمرد موافقت کرد و دو برادر نزد او وضو گرفتند. پیرمرد ایستاد و پس از مشاهده وضو گرفتن آنان دریافت که ایشان چه منظوری داشتهاند. از این روی به حسنین علیهما السلام گفت: پدر و مادرم فدای شما باد. هر دو خوب وضو میگیرید؛ این من بودم که اشتباه میکردم.(214)
هر سه مورد، جاهل قاصر، جاهل مقصر و جاهل مرکب، نیازمند تعلیم و آموزشاند و باید مسائل شرعی را به آنان تعلیم داد. اما درباره هر گروه میباید روشها، متناسب با سن، استعداد و موقعیت اجتماعی فرد باشد تا انسان در امر به معروف و نهی از منکر موفق شود. اینکه انسان تنها برای «اتمام حجت» چیزی بگوید، کافی نیست. در جامعه اسلامی باید افراد یا نهادهایی باشند که با روشهای مناسب عهدهدار تعلیم شوند. شرایط هریک از این موارد متفاوت است. از این روی، باید دقت کرد که چه کسی متصدی تعلیم باشد؛ چه افرادی تعلیم داده شوند؛ چه کسانی مدیریت مراکز آموزشی را بر عهده گیرند؛ چگونه معلمانی سر کلاس بروند؛ و نهادی که متکفل این امر است، باید همه این شرایط را رعایت، و روشی فراگیر پیشه کند. هدف، تعلیم جاهل است، نه اتمام حجت. باید توجه داشت، در این سه قسم امر به معروف و نهی از منکر، که به «تعلیم جاهل» اختصاص دارد نیازی به استفاده از رفتار تند و برخورد فیزیکی نیست، بلکه در این موارد، تمام همت ما باید صرف بهتر یاد دادن شود.
2. تذکر و موعظه
یکی دیگر از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر، موعظه کردن و پند و اندرز دادن است. این قسم از امر به معروف و نهی از منکر نیز چند صورت متفاوت دارد. اگر فردی از روی علم و عمد، گناهی مرتکب شود، چند حالت میتواند داشته باشد: ممکن است فرد در خلوت خود مرتکب گناهی شده باشد و شخص دیگری به طور اتفاقی از عمل او اطلاع یابد، در حالی که او نمیخواسته کسی از عملش باخبر شود، و اگر بفهمد که کسی از کار او آگاه شده، شرمنده و خجالتزده خواهد شد. در این باره، اگرچه امر به معروف و نهی از منکر لازم است، باید به گونهای صورت گیرد که موجب خجالت شخص نشود؛ زیرا خجالت دادن افراد، از جمله مصادیق آزار مؤمن، و حرام است. پس در این مورد باید به گونهای صحبت کرد که شخص متوجه نشود که فرد نهیکننده، از گناه او خبر دارد؛ و میباید با گفتن مسائل کلی، او را نصحیت کرد؛ نه اینکه راز او را نزد دیگران فاش سازد و گناه او را به دیگران بازگو کند؛ زیرا بازگو کردن گناه دیگران، خود، گناه کبیره است. اگر شخص در خفا، گناه سادهای مرتکب شود و فرد دیگری گناه ساده او را به اسم نهی از منکر در مقابل دیگران بازگو کند، و شخص مرتکب گناه خجالت بکشد، این خود یک گناه است؛ و بازگو کردن گناه مؤمن، گناهی دیگر که گناه کبیره نیز میباشد، در حالی که گناه آن شخص ممکن است صغیره باشد.
بنابراین اگر کسی در خفا گناهی بکند، حتی اگر این گناه کبیره باشد، کسی حق ندارد که راز او را فاش کند و گناه او را برای کسی دیگری - حتی به پدر و مادرش - بازگوید، زیرا آن فرد خجالت میکشد و آبروی او میریزد، و ریختن آبروی مؤمن حرام است؛ مگر در موردی که راه اصلاح فرد گناهکار منحصر در این باشد که گناه او را برای دیگری بازگویند؛ یعنی فرد به هیچ روی حاضر نباشد دست از گناه خود بردارد و تنها راه بازداشتن او از گناه این باشد که به شخص دیگری که میتواند او را از گناه باز دارد، بگویند تا او به تدریج، شخص خلافکار را به اصلاح وادار کند. تنها در این مورد جایز است گناه شخصی را برای دیگری نقل کنند. البته تا حدی که ممکن است، باید خود شخص (مطلع از گناه) در صدد اصلاح گناهکار برآمده و او را از منکری که مرتکب آن میشود، نهی کند؛ ولی این کار باید به گونهای صورت گیرد که او متوجه نشود که از گناه او خبر دارند؛ زیرا خداوند ستارالعیوب است و راضی نمیشود که راز مؤمن برای دیگران فاش، و آبرویش بریزد.
بسیاری از مردم از این موضوع غفلت دارند و گمان میکنند هرکس گناهی مرتکب شد، به ویژه اگر این گناه کبیره باشد، باید افشاگری کرد و او را به مراجع ذیصلاح سپرد، یا باید او را تعزیر کرد؛ و اگر مرتکب گناهی شده است که حد دارد، باید بر او حد جاری کرد. در صورتی که حتی افشای گناهی که موجب حد است، به سادگی جایز نیست، مگر در صورتی که چهار نفر مؤمن عادل، شخص را در حال گناه مشاهده کرده باشند که در این صورت، آن چهار نفر حق دارند گناه او را به مراجع ذیصلاح گزارش دهند. ولی اگر سه نفر در محکمه نزد قاضی شهادت دهند که شخصی مرتکب چنین عملی شده است و نفر چهارم حاضر نباشد، قاضی باید آن سه نفر را حد بزند. اسلام تا این حد به آبروی مردم ارزش نهاده و خواسته است که اسرار مردم آشکار نشود. البته اگر انجام گناه طوری شد که چهار نفر عادل باهم دیدند، آن هم به نحوی باید حد الاهی اجرا شود؛ ولی تا جایی که ممکن است، نباید اسرار مردم فاش شود و حتی نباید به گونهای رفتار کرد که خود شخص گناهکار بفهمد که دیگران از گناه او خبر دارند تا مبادا خجالتزده شود.
اما گاه فرد گناهکار، انسانی لاابالی است. این فرد اگرچه در خلوت مرتکب گناه شده است، از اینکه دیگران متوجه عمل او شوند، به هیچ وجه احساس شرم نمیکند. درباره چنین فردی، مانند کسی که از گناه خود خجالت میکشد و شرمسار میشود، پنهانکاری و حفظ سرّ لازم نیست؛ اما در عین حال، باید به نحوی او را از منکر نهی کرد و به گونهای محرمانه و خصوصی به او تذکر داد تا کسانی که از گناه او بیخبرند، بیجهت مطلع نشوند و این امر موجب اشاعه فحشا و از بین رفتن قبح گناه نگردد. در قسم قبل که گناهکار دوست ندارد کسی از گناه او باخبر شود و تجاهر به فسق نمیکند، باید راز او پنهان بماند و آبرویش نریزد، در عین اینکه باید سعی شود شخص گناهکار متنبه گردد؛ برای مثال با کلی گویی، او را متوجه گناهش ساخت یا حدیث و داستانی بیان کرد که پند گیرد، یا او را به مجلس موعظهای راهنمایی نمود تا پند و اندرز در او مؤثر افتد.
اما اگر کسی تجاهر به فسق کند و در حضور دیگران مرتکب گناه شود و از این عمل خود احساس شرمساری نکند، امر به معروف و نهی از منکر درباره چنین کسی سختتر از دیگران است. با اینکه برخورد با چنین فردی مراحلی دارد، مسئله حفظ سرّ مطرح نیست، و ضرورتی ندارد به گونهای به او تذکر داد که متوجه نشود از گناه او خبر دارند؛ زیرا او خود از اینکه در حضور دیگران مرتکب گناه شود، باکی ندارد و برای آبروی خود ارزش قایل نیست. در این صورت، دیگری نمیتواند آبروی او را حفظ کند. در اینجا نیز باید مراحلی را برای امر به معروف در نظر گرفت. در مرتبه اول، با ادب و احترام و با نرمی باید او را موعظه کرد و از او خواست که گناه او را ترک، یا به وظیفه واجب خود عمل کند. باید او را نصحیت کرد و نتایج دنیوی و اخروی این عمل را برای او باز گفت تا تشویق شود و گناه را ترک کند. حتی در صورت امکان، بهتر است غیر از تشویق زبانی، تشویقهای دیگری نیز برای جذب او انجام داد؛ مثلا کسانی که توانایی دارند، او را مهمان کنند، او را به سفری ببرند یا از وی پذیرایی کنند. این تشویق، به نوع گناه و اطلاعاتی که اشخاص پیدا میکنند، بستگی دارد. بنابراین مرحله اول امر به معروف و نهی از منکر این اشخاص باید با نرمی، ملاطفت، ادب و تشویق همراه باشد.
اگر نهی از منکر در مرحله اول اثر نکرد، نوبت به مرحله دوم میرسد. در این مرحله، ابتدا باید چهره در هم کشید. اما اگر اخم کردن و چهره در هم کشیدن نیز تأثیر نگذاشت، باید با خشم و غضب و تندی برخورد کرد و با لحنی آمرانه فرد را از گناه بر حذر داشت. مصداق قدر متیقن امر به معروف، که همه معانی امر به معروف در آن جاری میشود، همین قسم است. اگر گفتار آمرانه نیز تأثیر نداشت، میتوان شخص گناهکار را تهدید کرد که اگر دست از گناه بر ندارد، او را به مراجع ذیصلاح معرفی خواهند کرد. مراجع ذیصلاح، مانند نیروی انتظامی و قوه قضائیه، نیز حق دارند طبق قانون با او رفتار کنند. البته تعزیر و زندانی کردن مراحلی دارد که در قانون تعیین شده است. این تدریج در مراحل امر به معروف باید مراعات شود و تا بیجهت به کسی تندی و بیاحترامی نشود.
گفتنی است که نباید در این کار افراط و تفریط ورزید. بعضی حوادث، عکسالعمل کارهای دیگرند؛ زیرا گاه کندروی موجب میشود که دیگران با تندی عمل کنند، و رفتارهای نابجای برخی، باعث میشود که اصل یک عمل معروف انکار شود. اسلام برای همه چیز حد و اندازه قرار داده است. در این زمینه نیز تا حدی ممکن است، باید با نرمخویی و ملاطفت رفتار کرد؛ ولی اگر چنین رفتاری مؤثر نیفتاد، نباید مصالح جامعه فدای خواست فرد خلافکار شود، بلکه لازم است به گونهای رفتار شود که قبح گناه از میان نرود. در جامعه اسلامی حریمها باید محفوظ بماند؛ کسی که گناه میکند، باید احساس خجالت کند. اگر در جامعه اسلامی ارزشهای رعایت نشوند، مشکلات دیگری پدید میآید. البته همه این مراحل - جز لحن آمرانه و تهدید به برخورد قانونی - از مصادیق موعظه به شمار میآیند.
موعظه بدین معناست که کسی را با حرف و سخن به کار خوب تشویق کنند و فواید انجام کار خوب و زیانهای ترک آن را بازگویند و نیز زیانهای انجام کارهای بد را گوشزد کنند. این تلاشها، مصداق موعظه کردن است که تنها نتایج خوب و بدکاری بیان شود تا افراد برای انجام کار انگیزه یابند و تشویق شوند. اما لحن آمرانه آن است که به کسی بگویند باید فلان کار را انجام دهد. همه مسلمانان باید در چنین موقعیتی فرد خاطی را امر کنند. در این مرحله، جای نصیحت و موعظه نیست، بلکه لازم است به فرد خطاکار امر شود که باید دست از گناه بردارد. این مصداق قطعی امر به معروف و نهی از منکر است که در آن، علو و استعلا شرط است. علو و استعلا، یعنی اینکه از موضع بالاتر به طرف مقابل گفته شد که باید فلان کار را انجام دهد. پس از انجام این مراحل، اگر شخص گناهکار، همچنان بر رفتار خود اصرار ورزید، مراحل و مراتب دیگری پیش میآید.
3. برخورد اجتماعی با توطئهها
امر خلاف شرع و مصالح جامعه اسلامی، گاه به گونهای ساده و با انگیزه فردی و از سر گستاخی و بیادبی انجام میگیرد، و گاه اقدامی است پیچیده و حساب شده که کسانی آن را برنامهریزی کردهاند. به عبارت دیگر، ممکن است پشت پرده یک منکر، نقشهای در کار باشد و کسانی آن را بدین هدف طراحی کرده باشند که اسلام و نظام اسلامی را از پای در آورند و آنها را ناکارآمد سازند. مثلا، میگویند آن قدر کارهای زشت انجام دهید که این اعمال برای مردم عادی شود. به طور طبیعی این افراد به اسلام علاقهای ندارند. اینان یا منافقاند و از صمیم قلب ایمانی ندارند، یا مزدور بیگانگان شدهاند و میخواهند حاکمیت اسلام را در جامعه از بین ببرند. در این صورت، ضررهای گوناگونی جامعه را تهدید میکند که باید با آنها مبارزه کرد. این ضررها ممکن است در قالب کارهای فرهنگی، اقتصادی، هنری، اخلاقی و حتی نظامی بر جامعه اسلامی وارد شود. در چنین موقعیتی، این وظیفه از عهده یک فرد، و از قالب یک امر به معروف نهی از منکر، ساده خارج شده، نوع دیگری از مبارزه را میطلبد، و از موارد امر به معروف و نهی از منکر، که تاکنون با آنها آشنا شدهایم، نیست و رسالههای عملیه احکام و مسائل آن را بررسی نکردهاند.
اینگونه امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه با تهاجم است و از عهده یک فرد برنمیآید، و در اجرای آن روشهای ساده پیش گفته نتیجه نمیدهد. این نوع تهاجم، امری شیطانی است که نقشهها و طراحیهای پیچیدهای دارد و باید برای مقابله با آن اندیشید و طرح ریخت و سازمان دهی کرد. این تهاجم ممکن است، مانند داستان تنباکو، در قالب اقدامی اقتصادی باشد. همچنین برخی از موارد آن پیچیدگیهای خاصی دارند که فقط اهل میتوانند آنها را تشخیص دهند. از جمله آنها پایین آوردن قیمت نفت است که به مثابه ضربهای اقتصادی بر ضد مسلمانان به کار میبرند. این یک خیانت و منکر اجتماعی - اقتصادی برنامه ریزی شده است که با نقشههای جهانی و بینالمللی طراحی شده است؛ به گونهای که حتی یک کشور نیز به تنهایی نمیتواند بدان دست یازد، بلکه شیاطین کشورهای مختلف باید با یکدیگر هماهنگ باشند تا بتوانند چنین ضرری بر مسلمانان وارد سازند و قیمت نفت را از بشکهای سی دلار به هشت دلار برسانند. اینگونه منکر، «ضرری» است که به همه مردم یک کشور، بلکه به همه مسلمانان جهان وارد میشود و باید با آن مقابله کرد؛ زیرا با انجام این منکر برتری کفار بر مسلمانان ثابت میشود؛ در حالی که خدای تعالی راضی نمیشود که کافران، هر چند در مسائل اقتصادی، بر مسلمانان برتری یابند و مقاصد شوم خود را بر آن تحمیل کنند:
ولن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا؛(215) و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان سلطه نمیدهد.
پس درباره این منکرات باید مسلمانان با طرح و فکر جمعی به میدان آیند و برای یافتن راهحل مناسب، باید صاحبنظران بیندیشند و طرح و نقشهای کارآمد تهیه کنند. زمانی که راه حل مناسب برای مقابله با چنین منکراتی پیدا شد، همه مسلمانان در مرحله عمل، باید آن را اجرا کنند. گاه ممکن است راهحل، تحریم اقتصادی باشد؛ مثلا خرید اجناس امریکایی تحریم شود. در این هنگام، بر همه مسلمانان لازم است که این فرمان را اطاعت کنند. بدین ترتیب خرید جنس امریکایی حرام میشود؛ اگرچه لازم باشد همان جنس از کشور دیگری با دو برابر قیمت خریداری شود؛ اما برای مقابله با توطئههای خائنانه دشمن که ضرر آن گریبان همه مسلمانان را میگیرد، عمل به این تحریم، به منزله نهی از منکر، بر همه مسلمانان واجب میشود. در جامعه اسلامی نهی از منکر تا این حد قابل گسترش است.
اجرای نهی از منکر در مسائل نظامی بسیار روشنتر است؛ زیرا همواره دشمن دسیسههایی میچیند تا در مرزها نفوذ کند و یا عوامل خود را میفرستد تا ترورهایی انجام دهند، یا عوامل نفوذی را در ارتش و نیروهای نظامی و انتظامی وارد میکند. در این زمینه مسائل پیچیده فراوان دیگری وجود دارد که باید صاحبان نظر آنها را مطالعه و بررسی کنند. به هر حال، در جامعه باید با گناه مقابله شود، و یگانه راه مقابله با آن، تصمیمگیری فردی نیست، بلکه واجب است در درجه اول، صاحبنظران و متخصصان با یکدیگر به مشورت بنشینند و طرحی تهیه کنند. سپس دولت اسلامی دستور اجرای آن را به مردم ابلاغ کند. در این مقام، عمل به این طرح بر همه مردم واجب میشود. وجوب عمل به این طرح، هم به سبب وجوب نهی از منکر، و هم به دلیل لزوم اطاعت از دولت اسلامی است که به معنای اطاعت از ولی امر مسلمین است.
فرض دیگر این است که، در منطقهای ولی امر مسلمین یا دولت اسلامی، حضور نداشته باشد، یا در کشوری، دولت اسلامی بر سر کار نباشد، یا دولت اسلامی باشد، ولی نتواند مانع دسیسههای دشمن گردد. از جمله، ممکن است عدهای معادن و دیگر سرچشمههای اقتصادی و تجاری را در دست گیرند و برای رسیدن به مطامع شخصی خود، دولت را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند. در این موقعیت، خود مردم باید برای مبارزه با دسیسههای دشمن برنامهریزی کنند و دشمن را به زانو درآورند و نقشه او را نقش بر آب کنند؛ زیرا دولت اسلامی، به هر دلیل، نمیتواند این توطئهها را خنثا کند.
همچنین احتمال دارد دولت اسلامی از دسیسههای دشمنان باخبر باشد و توان مقابله با آنان را نیز داشته باشد، ولی در این زمینه اقدامی صورت ندهد. در این شرایط واجب است خود مردم برای دفع خطر اقدام کنند و برای مقابله با چنین توطئههایی طرح بریزند و برای اجرای آن تصمیم بگیرند. اگرچه این اقدام مردم ممکن است موقتا ضرر اقتصادی برای جامعه در بر داشته باشد، ولی بعدها این ضرر جبران خواهد شد. به هر حال، این امری واجب است که متأسفانه موارد و جوانب آن به درستی بررسی و تدقیق نشده است.
بنابراین هرگاه خطری از سوی دشمنان خارجی یا داخلی در یکی از زمینههای حیات اجتماعی جامعه اسلامی را تهدید کند، بر مردم مسلمان واجب است که با استفاده از علم عالمان، متخصصان و صاحبان تجربه، تصمیم قطعی برای مقابله با آن خطر را اتخاذ، و نقشههای دشمنان را خنثا سازند.