تربیت
Tarbiat.Org

آذرخش کربلا
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

نقد دیدگاه جامعه‏شناسان در تحلیل حادثه کربلا

طبق نظر جامعه‏شناسان، حادثه کربلا نتیجه طبیعی رقابت بین دو تیره یا دو قبیله است. گاهی نیز عواملی ضمیمه رقابت آنها شده، به شدت گرفتن این رقابت دامن می‏زند. بنابراین مخالفت دو قبیله یا دو تیره با یکدیگر، امری طبیعی است که گاهی نیز به جنگ می‏انجامد. زمانی که یکی از دو قبیله در جنگ پیروز شد و با طرف مقابل خشونت ورزید، باید منتظر باشد که روزی نیز طرف مغلوب، غالب شود و انتقام بگیرد.(267)
بر این اساس، از تحلیل جامعه‏شناسان نیز - همچون روان‏شناسان - همین نتیجه حاصل می‏آید که باید تساهل و تسامح را رعایت کرد و خشونت را کنار گذاشت. خشونت در کربلا نتیجه خشونت در جنگ بدر بود. اگر نمی‏خواهید حسین علیه السلام کشته شود، افراد تیره بنی‏امیه را نکشید. بنابراین جنگ، خونریزی و خشونت را کنار بگذارید تا چنین حوادثی رخ ندهد. به عبارت دیگر، بر اساس دو نظریه روان‏شناسانه و جامعه‏شناسانه، می‏توان جهاد، دفاع و نیز حرکت امام حسین علیه السلام، یعنی مقدس‏ترین پدیده تاریخ بشر را تخطئه کرد.
اما آیا این دیدگاه نظریه علمی صحیحی است که چنین رقابتهای لازمه زندگی قبلگی است؟ آیا این رقابتها به طور طبیعی به خونریزی می‏انجامد؟ آیا می‏توان گفت چنین حوادثی در زندگی قبیلگی رایج است و واقعه کربلا نیز جنگی بین دو قبیله بوده است؟ آیا نتیجه این تحلیل آن است که باید خشونت و تعصب را به طور کلی کنار گذاشت، و با هر دین و مذهبی و با هر فکر و مرامی مدارا کرد؟ آیا باید به روی همه لبخند زد و در هیچ حالی نباید خشونت به خرج داد، وگرنه چنین حوادثی را به دنبال خواهد داشت؟
به اجمال می‏توان گفت دفاع از ارزشهای انسانی که نخستین آنها حیات و پس از آن اموری است که به حیات و زندگی باز می‏گردد و در نهایت دفاع از ارزشهای مقدس، همه از لوازم زندگی یک موجود زنده ذی‏شعور و آگاه‏اند. اگر قانون دفاع در طبیعت نباشد، هیچ موجودی نمی‏تواند از هستی خود حفاظت کند و هیچ گروه و جامعه‏ای نمی‏تواند از ارزشهای خود حراست کند، دفاع، قانونی طبیعی است که خدا به صورت طبیعی و تکوینی در حیوانات و انسانها نهاده است. همچنین تمام ادیان، در مقام تشریع، قانون دفاع را بخشی از احکام دینی در نظر گرفته‏اند. حتی ملحدانی که خدا و قانون الاهی را قبول ندارند، به طور طبیعی قانون دفاع را رعایت می‏کنند. اما مسئله این است که اختلاف در بینشها موجب اختلاف در شرایط و ویژگیهای دفاع می‏شود. اگر ما انسان را تنها، موجودی مادی بدانیم که مدتی در این دنیا زندگی می‏کند و بعد از مرگ نابود می‏شود، دفاع نیز به همین زندگی مادی باز می‏گردد؛ یعنی دفاع در حد همان قانون تکوینی که هر موجود زنده‏ای به طور فطری و طبیعی به آن مجهز است، منحصر می‏شود. همه انسانها دفاع از حیات خود در برابر تجاوز دیگران و نیز سایر خطرها را می‏پذیرند. نکته در اینجاست که اگر کسی به زندگی اخروی معتقد بود و دنیا را مقدمه‏ای برای زندگی جاویدان پس از مرگ - که حیات اصلی است - دانست، باید از حیات ابدی و سعادتی که در زندگی اخروی نصیب او خواهد شد نیز دفاع کند، و این امر در سایه دین محقق می‏شود. ما معتقدیم آنچه حیات واقعی انسان را تأمین می‏کند، دین است و آنچه آن را به خطر می‏اندازد، مبارزه با دین و تضعیف ارزشها و باورهای دینی است. اگر کسانی چنین اعتقادی داشتند، آیا به زندگی این دنیا بیشتر اهمیت می‏دهند یا در قبال زندگی ابدی خود اهتمام بیشتری خواهند ورزید؟ در این مقام نیز مسئله دفاع از حیات و سعادت انسان مطرح است، اما بین سعادت محدود این دنیا و سعادت ابدی، کدام یک مهم‏تر است؟ اگر برای رسیدن به سعادت ابدی گاهی ضرورت اقتضا کند که زندگی این دنیا محدودتر و کوتاه‏تر گردد یا از بعضی لذات آن کاسته شود، کسی که به زندگی ابدی ایمان دارد در فدا کردن زندگی و لذات این دنیا در راه سعادت ابدی تردیدی به خود راه نمی‏دهد؛ چنان که خدای تعالی می‏فرماید:
إن زعمتم أنکم أولیاءلله من دون الناس فتمنوا الموت إن کنتم صادقین؛(268)
اگر گمان می‏کنید شما دوستان خدا هستید نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می‏گویید.
یعنی اگر باور دارید که زندگی ابدی، ارتباط با خدا و قرب الاهی در عالم دیگر است، به هیچ روی نباید پای‏بند زندگی این دنیا باشید. این دنیا مرحله‏ای است که باید از آن عبور کرد تا به آن رسید. امام حسین علیه السلام شب عاشورا به اصحاب خود فرمود:
صبرا بنی الکرام فما الموت الا قنطرة؛(269) ای بزرگ‏زادگان! اندکی صبر کنید! مرگ جز پلی نیست [که شما را از زندگی این دنیا به زندگی سعادتمندانه ابدی در جوار قرب الاهی می‏رساند].
کسی که چنین بینشی دارد، دفاع از زندگی ابدی در حق خود می‏داند. از این روی، نمی‏تواند ببیند کسانی قصد دارند حیات ابدی او را به خطر اندازند. جامعه‏ای نیز که چنین اعتقادی دارد هجوم دیگران به اعتقادات و ارزشهایش را درباره آخرت برنمی‏تابد. این اعتقادات تنها شعار نیستند. انسان برای زندگی ابدی آفریده شده است. اگر کسانی به این مسئله اعتقاد یقینی داشته، ایمان به آخرت در جان آنان رسوخ کرده باشد، نمی‏توانند در قبال خطرهایی که زندگی ابدی‏شان را تهدید می‏کند، بی‏اعتنا باشند و در برابر آنها با تساهل و تسامح رفتار کنند. انسان عاقل را برابر کسی که شمشیر به روی او کوشیده است بی‏اعتنا نمی‏ماند؛ چنان که اگر نیمه شبی فردی از خواب برخیزد و ناگهان شخصی را در حال حمله، بالای سر خود ببیند، سلاح را از او می‏گیرد و از خود دفاع می‏کند. چرا که جان خود را در خطر می‏بیند. بنابراین کسانی که باور دارند قیامتی در کار است و دین موجب سعادت در آن دنیاست، نمی‏توانند در قبال تهاجمهایی که علیه دین صورت می‏گیرد، بی‏اعتنا باشند. کسانی که بی‏اعتنایی به دین را ترویج می‏کنند، به آخرت ایمان ندارند و هیچ‏گاه دین را جدی نمی‏گیرند و آن را در حد آداب و رسومی چون چهارشنبه سوری فرو می‏کاهند. آنان می‏گویند گروهی از مردم معتقدند روز جمعه باید در نماز جمعه شرکت جست و شب عاشورا باید عزاداری کرد، همچنان که پاره‏ای معتقدند شب چهارشنبه آخر سال باید از روی آتش پرید؛ این یک اعتقاد است، آن نیز اعتقادی دیگر. باید به عقاید یکدیگر احترام گذاشت. این عده بر اساس دیدگاه خود معتقدند اگر بین دو گروه رقابتی درگرفت و این رقابت به اختلافات دینی و مذهبی انجامید، هر چند یکی دین و عقیده دیگری را با تبلیغات، القای شبهات، رفتارهای ناهنجار اجتماعی و ضداخلاقی و اقدامهای دیگر، از بین ببرد. این بدان معناست که دین در نظر آنان هیچ ارزشی ندارد و میان اسلام و بت‏پرستی تفاوتی نیست! چنان که برخی گفتند: «هیچ دینی بر ادیان دیگر، و حتی اسلام بر بت‏پرستی ترجیحی ندارد! اسلام صراطی مستقیم و بت‏پرستی نیز صراط مستقیم دیگری است!» معنای این سخن آن است که هیچ کدام را باور ندارند! هر چند ظاهر می‏گویند مسلمانیم.