روش دیگرى كه خداوند براى انگیزش مسلمانان به جهاد به كار گرفته و مىتوان آن را گونه اى روش انذارى دانست، نكوهش كسانى است كه در جهاد با دشمن، سستى و سهل انگارى مىكنند و احیاناً دیگران را نیز از شركت در جهاد باز مىدارند. در این مورد خداوند در یك جا مىفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُبات أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً. وَ إِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصابَتْكُمْ مُصِیبَةٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهِیداً. وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ لَیَقُولَنَّ كَأَنْ لَمْ تَكُنْ بَیْنَكُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یا لَیْتَنِی كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً؛(121)اى كسانى كه ایمان آورده اید، خود را آماده (جنگ) كنید و گروه گروه یا همه با هم (براى جنگ از شهر) كوچ كنید. و قطعاً در میان شما كسى هست كه كندى به خرج دهد؛ پس اگر مصیبتى به شما رسد، مىگوید: راستى خدا به من نعمت بخشید كه با آنان (در میدان جنگ) حاضر نبودم. و اگر فضل و نعمتى از سوى خداوند متعال به شما رسد (و به مال و غنیمتى دست یابید) ـ چنان كه گویى هرگز میان شما و او دوستى نبوده است ـ خواهد گفت:اى كاش با آنان مىبودم تا به رستگارى بزرگى مىرسیدم!
1. ﴿ صفحه 172﴾
هم چنان كه از این آیات استفاده مىشود، همواره در بین مسلمانها كسانى بوده و هستند كه حضور در جبهه برایشان سخت و سنگین است و علاوه بر این كه خودشان از شركت در جهاد خوددارى مىكنند، براى توجیه كار خود و كاستن از عوارض خودداریشان از شركت در جنگ، دیگران را نیز مىترسانند و از رفتن به جبهه باز مىدارند. اگر مسلمانان در جنگ با دشمن شكست بخورند یا شهید، اسیر و مجروح بدهند، اینان مىگویند خدا به ما كَرَم كرد كه به این مصایب گرفتار نشدیم و اگر به جبهه رفته بودیم ما هم صحیح و سالم نمىماندیم! و اگر مسلمانها بر دشمن پیروز شوند و قضیه به نفع آنها فیصله یابد و غنایمى از دشمن بگیرند، اینان مىگویند اى كاش ما هم توفیق شركت در جنگ را پیدا كرده بودیم و به چنین رستگارى بزرگى نایل مىآمدیم؛ گویى كه كسى جلوى توفیق حضورشان در جنگ را گرفته، یا اصلا روحشان هم خبر نداشته كه جبهه و جنگى در كار است!
واضح است كه در این آیه، خداوند با بیان این حالات و گفتههاى وانشستگان از جنگ، در واقع آنان را نكوهش مىكند كه چرا از جنگ كناره گیرى كرده و با برخوردى منافقانه سعى دارند در هر صورت (پیروزى یا شكست سپاه اسلام) كار خود را موجه جلوه دهند.
در جایى دیگر، خداوند آنان را كه از شركت در جنگ وحشت دارند مذمّت كرده، مىفرماید:
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ كُفُّوا أَیْدِیَكُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمّا كُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النّاسَ كَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا
﴿ صفحه 173﴾
إِلى أَجَل قَرِیب قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الاْخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلاً؛(122)
آیا ندیدى كسانى را كه به آنان گفته شد (فعلا از جنگ) دست نگاه دارید و نماز را برپا دارید و زكات دهید؛ و(لى) چون پیكار بر ایشان مقرر شد، گروهى از آنان از مردم ترسیدند مانند ترس از خدا یا ترسى سخت تر و گفتند: پروردگارا، چرا بر ما پیكار را واجب كردى و چرا مدّت كوتاهى به ما مهلت ندادى؟ بگو: بهره دنیا اندك است، و براى هركس كه پرهیزكارى پیشه خود كند آخرت بهتر است و (در آن جا) به اندازه نخ هسته خرمایى بر شما ستم نخواهد شد.
در زمانى كه مسلمانان در مكه بودند، و نیز سالهاى اول پس از هجرت به مدینه، به لحاظ این كه تعدادشان بسیار اندك و شرایط از هر نظر به ضرر آنها بود، فرمان جهاد صادر نشد و مسلمانان تنها موظف به خودسازى بودند. در این زمان برخى از مسلمانان به پیامبر(صلى الله علیه وآله) اعتراض مىكردند كه چرا به مقابله با مشركان برنمىخیزد و فرمان جهاد نمىدهد. اما بسیارى از همانان پس از آن كه فرمان جهاد صادر شد شروع به عذر آوردن و بهانه جویى كردند و به بهانههاى مختلف نسبت به شركت در جنگ تعلل ورزیده از زیر بار آن شانه خالى مىكردند. در این آیه خداوند با سرزنش این گونه افراد كه تا پیش از صدور فرمان جهاد، مرتب فریاد جنگ سر مىدادند و خواستار مقابله با دشمن بودند، آنان را به سبب بهانه جویىها و تعللشان براى حضور در جبهه و جنگ نكوهش مىكند.
﴿ صفحه 174﴾