تربیت
Tarbiat.Org

جنگ و جهاد در قرآن
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

اقسام هشت گانه جهاد در قرآن

اما باز گردیم به تبیین این مدعا كه گفتیم، «جهاد فى سبیل الله» نه اختصاص به جنگ با طایفه اى خاص دارد و نه منحصر در جنگ دفاعى است. براى این منظور باید اقسام مختلف جنگ اسلامى را كه در قرآن به
﴿ صفحه 125﴾
آن اشاره شده است، برشماریم.
1. جنگ با مشركان
خداى متعال در این باره، در یكى از آیات قرآن كریم خطاب به مسلمانان مى‌فرماید:
وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِینَ كَافَّةً كَما یُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ؛(76) با مشركان همگى تان به اتفاق كارزار كنید چنان كه آنان با شما همگى شان به اتفاق كارزار مى‌كنند، و بدانید كه خداوند با پرهیزكاران است.

2. جنگ با كفّار
این مسأله در آیات متعددى از قرآن كریم مطرح شده است؛ از جمله در یكى از آیات مى‌فرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیكُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ؛(77) اى كسانى كه ایمان آورده اید، با كافرانى كه در نزدیكى شمایند پیكار كنید و باید خشونت را در شما ببینند و بدانید كه خدا با پرهیزكاران است.
در آیه اى دیگر مى‌فرماید:
فَلا تُطِعِ الْكافِرِینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِیراً؛(78) پس (اى پیامبر) پیروى كافران مكن و به وسیله آن [= قرآن] با ایشان به جهادى بزرگ بپرداز.
﴿ صفحه 126﴾
و نیز در آیه اى دیگر آمده است:
فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ؛(79) پس چون با كسانى كه كفر ورزیده اند برخورد كنید، گردن ها(یشان) را بزنید.
در مورد كفّار كه در این آیات به جنگ با آن‌ها فرمان داده شده، باید توجه داشت كه «كافر» اعم از مشرك است و به هر غیر مسلمانى، چه مشرك و چه غیر مشرك اطلاق مى‌شود.
3. جنگ با اهل كتاب
در مورد جنگ با اهل كتاب نیز آیات متعددى در قرآن وجود دارد؛ از جمله این آیه كه مى‌فرماید:
قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الاْخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتّى یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَد وَ هُمْ صاغِرُونَ؛(80) با آن گروه از اهل كتاب كه به خداى متعال و روز قیامت ایمان ندارند و آن چه را كه خداى متعال و فرستاده اش حرام كرده اند حرام نمى‌شمرند و پیرو دین حق نیستند، بجنگید تا هنگامى كه با خوارى، به دست خود جزیه دهند.
درباره این آیه شریفه بحث‌هاى مختلفى وجود دارد؛ از جمله آن‌ها این پرسش است كه آیا آیه به دو گروه اشاره دارد یا به یك گروه، و آیا خداوند مسلمانان را به جنگ با دو گروه مختلف با دو خصیصه جداگانه ترغیب كرده است یا به جنگ با یك گروه كه داراى این خصایص مختلف است؟
﴿ صفحه 127﴾
آیا مسلمان‌ها مكلّفند كه هم با كسانى بجنگند كه به خداى متعال و روز قیامت ایمان ندارند و تحریم‌هاى خداى متعال و پیامبر گرامى‌اش را به چیزى نمى‌گیرند، و هم با گروهى از اهل كتاب كه پیرو دین حق نیستند؟ یا این كه وظیفه آنان نبرد با آن گروه از اهل كتاب است كه به مبدأ و معاد باور ندارند، محرّمات شرعى و الهى را رعایت نمى‌كنند و تابع دین حق نیستند؟ پاسخ این پرسش بستگى دارد به این كه جملات مختلف آیه شریفه را چگونه معنا كنیم.
یك نظر این است كه در آیه شریفه، جمله «الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْاخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ» به یك گروه اشاره دارد و جمله «وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتابَ»، به گروهى دیگر. نظر دیگر این است كه همه آیه از صدر تا ذیل و همه جملات مختلف آن، تنها به یك گروه اشاره دارد.
روشن است كه اگر نظر اول را بپذیریم، آیه هم به كفار و مشركان نظر دارد و هم به گروهى از اهل كتاب؛ اما طبق نظر دوم فقط گروهى از اهل كتاب مد نظر آیه شریفه خواهند بود.
در هر صورت، پذیرش هر یك از این دو نظر، به مطلبى كه ما مى‌خواهیم از آیه استفاده كنیم خللى وارد نمى‌كند. بر اساس هر دو نظر مذكور، آن چه كه قدر مسلّم از این آیه استفاده مى‌شود این است كه جنگ با اهل كتاب مشروع است و تا زمانى كه تن به حكومت حق ندهند این حكم پا برجا است. تنها زمانى این حكم لغو مى‌شود كه آنان به دین حق درآیند و یا به حكومت اسلامى جزیه بپردازند و در برابر مسلمانان از برترى جویى و تفوّق طلبى دست بردارند.
﴿ صفحه 128﴾
البته تعیین جزئیّات و شرایط و احكام جنگ با اهل كتاب بر عهده فقه اسلامى است، اما در هر صورت در اصل جواز آن تردیدى وجود ندارد؛ چنان كه در صدر اسلام خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) با یهودیان كه طایفه اى از اهل كتاب هستند، وارد جنگ شد.
4. جنگ با منافقان
جنگ با منافقان، نوع دیگرى از جنگ‌هاى اسلامى است كه قرآن بر آن تأكید مى‌كند. خداوند در قرآن مى‌فرماید:
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْكُفّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ؛(81) اى پیامبر با كافران و منافقان بجنگ و بر آنان سخت بگیر و (بدان كه) جایگاهشان جهنم است و بد سرانجامى دارند.
در این آیه خداوند علاوه بر جهاد با كفار، به جهاد با منافقان نیز فرمان مى‌دهد و تأكید دارد كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) با آنان با درشتى و صلابت رفتار كند نه آن كه نرمى و مسالمت به خرج دهند و با گذشت و اغماض از كنار آن‌ها بگذرد.
در بعضى دیگر از آیات قرآن كریم، خداوند متعال مسلمانان را نكوهش مى‌كند كه چرا درباره جنگ با منافقان اتفاق نظر ندارند و چرا بعضى از مسلمانان در مورد جنگ با آنان مخالفت مى‌كنند:
فَما لَكُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَ اللّهُ أَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا أَ تُرِیدُونَ أَنْ
﴿ صفحه 129﴾
تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللّهُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً؛(82) شما را چه شده است كه درباره منافقان دو دسته شده اید؟ با این كه خدا آن‌ها را به كیفر كارهایى كه مرتكب شده اند سرنگونشان كرده است. آیا مى‌خواهید كسانى را كه خدا گمراه كرده است هدایت كنید؟ در حالى كه هر كه را خدا گمراه كند هرگز تو بر هدایت او راهى نخواهى یافت.
سپس خداى متعال به مؤمنان خبر مى‌دهد كه منافقان به نفاق و كفر باطنى خود اكتفا نمى‌كنند، بلكه خوش دارند كه شما مؤمنان را نیز همانند خودشان به سوى كفر بكشانند؛ تا همه در كفر یكسان شوید. آن‌ها نه خود با دین و آیین مسلمانى موافقت دارند و نه از وفاق و اتحاد و یك دلى مسلمانان بر محور دین اسلام خشنودند؛ از این رو تلاش مى‌كنند كه مسلمانان را هم به سوى كفر و زندقه بكشانند:
وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ حَتّى یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً؛(83) همان گونه كه خودشان كافر شده اند آرزو دارند (كه شما نیز) كافر شوید، تا با هم برابر باشید. پس زنهار، از میان ایشان براى خود دوستانى اختیار مكنید تا آن كه در راه خدا هجرت كنند. پس اگر روى برتافتند، هر كجا آنان را یافتید (به اسارت) بگیریدشان و بكشیدشان؛ و از ایشان یار و یاورى براى خود مگیرید.
منافقان با این كه اظهار اسلام و مسلمانى مى‌كردند، همراه مؤمنان و
﴿ صفحه 130﴾
مسلمانان واقعى از مكه ـ و مناطق دیگر ـ به مدینه مهاجرت نكردند. مقصود آنان از این كار این بود كه در هر حال مشخص نشود كه طرفدار چه گروهى هستند، تا در جنگ میان مسلمانان با مشركان ـ چه مسلمانان بر مشركان پیروز شوند و چه بر عكس ـ آن‌ها از خسارت جنگ بركنار بمانند و پس از جنگ بتوانند از حمایت‌هاى طرف پیروز بهره مند شوند. این روش كلى بسیارى از سیاست مداران است كه موضع خود را صریح و روشن بیان نمى‌كنند تا بتوانند بر موج سوار شوند و در هیچ حال از قافله عقب نمانند.
در هر صورت، براى مقابله با این ترفند منافقان، خداوند مسلمانان را موظف مى‌سازد كه منافقان را در بوته آزمایش قرار دهند تا درستى یا نادرستى ادّعاى مسلمانى آنان روشن شود. یكى از مصادیق آزمایش آن‌ها تن دادن به هجرت به مدینه به همراه مسلمانان بود. خداوند در این آیه مى‌فرماید، اگر آنان همراه مؤمنان مهاجرت كردند، با ایشان طرح دوستى درافكنید، و گرنه هرگز نباید با آنان دوست شوید؛ بلكه فرمان مى‌دهد كه با آنان برخوردهاى سخت و خشن داشته باشید. به هر حال، خداى متعال مسلمانان را هشیار مى‌كند كه فریب ظاهر این فرصت طلبان را نخورند و تا وقتى كه به راستى متحول نشده اند و راست گویى آنان محرز نشده، به ایشان اعتماد و با آنان دوستى نكنند.
به لحاظ ذكر این قسم از جنگ‌هاى اسلامى، مناسب است در این جا بحثى كوتاه داشته باشیم در این كه اصولا «منافق» به چه كسى گفته مى‌شود.
اصطلاح «منافق» در كاربرد قرآنى آن، مفهومى گسترده و پردامنه دارد و مصادیقى متنوّع و گوناگون را دربر مى‌گیرد كه ما در این جا عمده آن‌ها را
﴿ صفحه 131﴾
به اجمال مطرح مى‌كنیم:
1. گاهى منافق به كسى گفته مى‌شود كه در خارج از جامعه مسلمین زندگى مى‌كند ولى متظاهر به اسلام و دوستى با مسلمانان است.
2. برخى موارد منافق به كسى گفته مى‌شود كه در داخل جامعه اسلامى زندگى مى‌كند و آداب و شعایر اسلامى، مثل، نماز گزاردن، روزه گرفتن و حضور در جماعات را نیز رعایت مى‌كند، اما در باطن ایمان ندارد و انگیزه او از تظاهر به اسلام و عمل به شعایر اسلام چیزى دیگر است. او تا آن جا كه ممكن است با دشمنان اسلام هم معاشرت و رفت و آمد مى‌كند، با آنان سر و سرّ دارد و بر علیه مسلمانان، هم دست و هم داستان مى‌شود و به اصطلاح امروزه، كار ستون پنجم را انجام مى‌دهد.
3. گاهى نیز منافق به كسى گفته مى‌شود كه در ادّعاى مسلمانى خود دروغ نمى‌گوید، واقعاً مسلمان است و با مسلمانان دشمنى ندارد، لكن ایمانى سست و ضعیف دارد و از این رو نمى‌تواند به طور كامل مطیع خدا و رسول او باشد. چنین كسى در عین آن كه معمولاً به تكالیف خود عمل مى‌كند، چه بسا در مواردى نیز ممكن است از انجام تكلیف شرعى سرپیچى كرده، در انجام وظیفه خود كوتاهى كند.
آیات 88 و 89 سوره نساء كه در این جا آوردیم، از مسلمانان مى‌خواهد كه منافقان را به مهاجرت به مدینه و پیوستن به مسلمانان و زندگى در جامعه اسلامى دعوت كنند. از این رو با توجه به این قرینه، معلوم مى‌شود این آیه به گروه نخست از منافقان نظر دارد كه خارج از جامعه اسلامى زندگى مى‌كنند و متظاهر به اسلام و دوستى و همراهى با مسلمانان هستند.
﴿ صفحه 132﴾
5. جنگ با اهل بغى
این جنگ نیز از انواع مختلف جنگ‌هاى اسلامى شمرده مى‌شود كه در آیات قرآن كریم به این نوع جنگ نیز اشاره شده است:
وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتّى تَفِیءَ إِلى أَمْرِ اللّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ؛(84) و اگر دو گروه از مؤمنان با هم كارزار كنند میانشان آشتى برقرار كنید، و اگر (باز) یكى از آن دو بر دیگرى تعدّى كرد با آن كه تعدّى مى‌كند پیكار كنید تا به فرمان خدا باز گردد. پس اگر بازگشت میانشان به دادگرى آشتى برقرار سازید و عدالت ورزید، كه خدا دادگران را دوست مى‌دارد.
در این آیه، در جمله نخست موردى فرض شده است كه دو گروه از مؤمنان به جان هم افتاده اند. بدیهى است در چنین فرضى، یكى از دو گروه یا هر دو گروه، گرفتار هواى نفسانى و اغراض شیطانى است و یا دچار سوءتفاهم و اشتباه شده است؛ چرا كه در غیر این صورت، ممكن نیست دو گروه كه هر دو مؤمنند قصد جان هم كنند و امنیت و آرامش یكدیگر را به خطر اندازند. در هر صورت، اگر چنین فرضى محقق شود بر سایر مسلمان‌ها وظیفه واجب است كه به جنگ آن دو گروه خاتمه دهند و میانشان صلح و آشتى برقرار كنند.
سپس مورد دیگرى فرض مى‌شود كه در آن یك گروه از مؤمنان بر گروهى دیگر تعدّى مى‌كند؛ یعنى یكى از آن دو گروه به طور آشكار بر گروه
﴿ صفحه 133﴾
دیگر ستم روا مى‌دارد و به حقوق آنان تجاوز مى‌كند. در این جا طبعاً گروه دیگر به مقابله با این تجاوز و تعدّى برمى‌خیزد. بنابراین تهاجم و حمله گروه نخست نادرست و ظالمانه و جنگ و مقابله گروه دوم درست و بر حق خواهد بود؛ چرا كه گروه نخست متجاوز است و گروه دوم مدافع. در اصطلاح فقه اسلامى، گروه اول را «باغى» مى‌نامند. در این جا وظیفه مسلمانان این نیست كه میان این دو گروه صلح و آشتى ایجاد كنند؛ بلكه تكلیفشان این است كه با گروه متجاوز و «باغى» بجنگند تا دست از بغى و تجاوز بردارد و حق را بپذیرد و به حكم الهى گردن نهد. حال اگر به هر علت، متجاوز دست از تجاوز برداشت و به راه حق باز آمد و فرمان خداى متعال را پذیرفت، در این صورت بر مسلمانان لازم است اصلاح «ذات البین» كنند و میان آن دو گروه به عدل و انصاف آشتى برقرار سازند.
از این آیه كریمه استفاده مى‌شود كه جنگ مشروع اختصاص به كفّار ـ اعم از كفار ظاهرى، مانند مشركان و اهل كتاب، و كفّار باطنى، یعنى منافقان ـ ندارد، بلكه جنگ با مسلمانان متجاوز، یعنى اهل بغى را نیز در بر مى‌گیرد.
براى بغى چند صورت مى‌توان تصور كرد:
نخست آن كه، گروهى از مسلمانان بر ضد حكومت و امام عادل بر حق قیام و خروج كنند. اگر در جامعه اسلامى حكومت حق و عدل برقرار شود كسى حق مخالفت با آن را ندارد و اگر فرد یا گروهى به مخالفت و جنگ با آن برخاست و قصد براندازى و سرنگونى آن را در سر داشت، چنین فرد یا گروهى را در اصطلاح فقهى «باغى» گویند. باغى احكام خاصى دارد و مسلمانان مكلّف به جنگ و مقابله با او هستند.
﴿ صفحه 134﴾
صورت دیگرى كه براى بغى تصوّر مى‌شود این است كه یكى از حكومت‌هاى اسلامى بر حكومت اسلامى دیگر ستم روا دارد و به آن تجاوز كند. در این حال وظیفه مسلمانان آن است كه با كشور متجاوز به جنگ برخیزند و او را وادار به پذیرش حكم حق كنند.
علاوه بر دو صورت نام برده، صُوَر دیگرى هم براى «بغى» وجود دارد كه در كتب فقهى مطرح شده و طالب تفصیل مى‌تواند به آن‌ها رجوع كند. در این جا اجمالا باید توجه داشته باشیم كه یكى از اقسام جنگ‌هاى اسلامى ـ به لحاظ نوع دشمن ـ جنگ با اهل بغى و متجاوزان مسلمان است، كه بر دیگر مسلمانان لازم است كه تا گردن نهادن طرف متجاوز به حكم حق، با او مقابله و پیكار كنند.
6. جهاد رهایى بخش
قسم ششم از اقسام جنگ، جهاد براى رهایى مؤمنان ناتوان و دربند یا «جهاد آزادى بخش» است. گاهى گروهى از مسلمانان كه در كشورى غیر اسلامى و «دار الكفر»، زندگى مى‌كنند مورد ظلم و تجاوز قرار مى‌گیرند و به هر دلیل (نظیر در اقلیت بودن، قدرت و قوّت كفار، و...) توانایى رویارویى با این تجاوز و ستم را ندارند. از سوى دیگر نیز امكان مهاجرت به «دار الاسلام» و مسافرت به یكى از كشورهاى اسلامى و زندگى در كنار سایر مسلمانان براى آنان فراهم نیست. در چنین وضعى بر سایر مسلمانان لازم است كه در حدّ توان خود به كمك آن مسلمانان ضعیف و مؤمنان مستضعف و دربند بشتابند و با زورگویان و ستم پیشگان حاكم بر آنان بجنگند و موجبات رهایى و آزادى آنان را از بند ستم و اسارت فراهم
﴿ صفحه 135﴾
سازند. آیه اى در قرآن كه به این نوع جنگ اشاره دارد این آیه شریفه است:
وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِیراً؛(85) و شما را چه مى‌شود كه در راه خدا (براى) رهایى مردان و زنان و كودكان ناتوان نمى‌جنگید؟ همانان كه مى‌گویند: پروردگارا ما را از این شهر كه اهل آن ستم گرند بیرون ببر و براى ما از سوى خویش دوست و یاورى قرار ده.
7و8. دفاع و مقابله به مثل
دو قسم دیگر از اقسام جهاد، جنگ دفاعى و جنگ قصاصى است. این دو نوع جنگ، اختصاص به طایفه و گروهى خاص، مثل كفار، مشركان، اهل كتاب، منافقان و ... ندارد، بلكه مسلمانان مكلّفند با هر فرد یا گروهى كه اندیشه هر نوع تجاوز به مسلمانان (اعم از تعدّى به مقدسات دینى، عرض، ناموس، جان، مال و...) را در سر مى‌پروراند، بجنگند و او را از این كار باز دارند. این نوع جنگ، «دفاع» یا «جهاد دفاعى» نام دارد.
هم چنین مسلمانان موظفند با هر فرد یا گروهى كه به مسلمانان دیگر تجاوز كرده است پیكار كنند؛ كه در این صورت، جهاد مسلمانان نوعى «قصاص» و «مقابله به مثل» خواهد بود.