محور اصلى مباحثى كه پیش رو داریم بررسى پدیده «جنگ» از دیدگاه قرآن است و آیاتى را كه درباره جنگ و مسایل مربوط به آن سخن گفته، بررسى خواهیم كرد. جنگ از دیدگاههاى گوناگون مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته و مىتوان آن را از منظر رشتههاى مختلفى از علوم انسانى مورد بحث قرار داد. در وقایع نگارى یا «علم تاریخ» سخن از جنگهاى فراوانى به میان آمده كه در طول تاریخ به وقوع پیوسته است. البته روشن است كه هدف علم تاریخ صرفاً آگاهى از حوادثى است كه براى پیشینیان رخ داده است. در وقایع نگرى یا «فلسفه تاریخ»، از جنگ به لحاظ علل و عوامل تحقق و وقوع آن در بین ملتها گفتوگو مىشود. از این منظر، هنگامى كه از جنگ سخن مىگوییم به دنبال آن هستیم كه معلوم بداریم پیدایش جنگها در تاریخ جوامع انسانى مشمول چه قوانینى است و عوامل پیروزى یا شكست ملتها در جنگها كدامند. اما در «فلسفه حقوق» اگر از جنگ سخنى به میان آید، كلام در این است كه چگونه و بر چه اساسى مىتوان جنگ را توجیه و تجویز كرد. از سوى دیگر در «حقوق بین الملل»، حقوق و تكالیف ملتها و ارتش هایى كه در وضعیت جنگى به سر مىبرند
﴿ صفحه 14﴾
مورد بحث قرار مىگیرد. این در حالى است كه در دانشكدههاى نظامى و جنگ، شیوه برنامه ریزى و راهبرى عملیات نظامى ارائه مىشود.
بنابراین رشتههاى متعددى از علوم انسانى، هر یك به نحوى با جنگ ارتباط پیدا مىكنند و در خصوص این پدیده اجتماعى و تاریخى، به مطالعه، تحقیق و تحلیل مىپردازند.
در تحقیق حاضر باید به این نكته توجه داشته باشیم كه قرآن كریم كتابى در علم تاریخ، یا فلسفه تاریخ، یا جامعه شناسى، یا فلسفه حقوق، یا حقوق بین الملل و یا اثرى مربوط به تاكتیكهاى نظامى و هنر جنگ نیست؛ بلكه هدف اصلى از فرستادن این كتاب مقدس، هدایت انسانها در مسیر نیل به كمالات روحى و معنوى است. از این رو اگر درباره جنگ نیز سخنى دارد، در همان مسیر و براى دست یابى به همان هدف خواهد بود. به عبارت دیگر، این آیات كسانى را كه در زندگى خود، طالب كمالند و مىخواهند به مراتب عالى انسانیّت نایل شوند، در زمینه جنگ و صلح و روابط بین الملل راهنمایى مىكند تا بدانند كه با چه كسانى و در چه اوضاع و احوالى و چگونه باید بجنگند و در چه مواقع و مواردى باید دست از جنگ بكشند و راه صلح و مسالمت با دشمن را در پیش گیرند.
قرآن كریم به تناسب هدف اصلى خود در صدد است تا تكلیف پیروانش را در زمینه مسأله جنگ معلوم كند؛ مسأله اى كه از باسابقه ترین و دیرپاترین مسایل زندگى اجتماعى بشر به شمار مىآید و نباید مسأله اى غیر عادى و گذرا تلقى شود. البته بى تردید از این كتاب آسمانى، نكات و مطالب فراوانى را نیز مىتوان دریافت كه به «علم تاریخ»، «فلسفه تاریخ»، «جامعه شناسى»، «فلسفه حقوق»، «حقوق بین الملل»، «اخلاق» و حتى
﴿ صفحه 15﴾
«فلسفه» مربوط مىشود ـ كه ما در این كتاب به برخى از مهم ترین آنها نیز اشاره خواهیم كرد ـ اما باید بدانیم كه هدف اصلى این كتاب همان است كه ذكر كردیم، هر چند كه در مسیر دست یابى به این هدف، به مطالب علوم نام برده و یا حتى علوم طبیعى و فیزیكى نیز اشاراتى شده باشد.