روایت میفرماید اگر فاطمهزهرا(س) را درک كنی و به آن شخصیت آسمانی كه جلوهای زمینی به خود گرفته، معرفت پیدا كنی، میتوانی شبقدر را درك كنی و از بركات آن بهره بگیری. درك شب قدر بسیار مشكل است و بهراحتی آن را نمیتوان درککرد ولی راهی برای کشف شب قدر هست و آن معرفت به فاطمه(س) است، چراكه او حقیقتی است همراه با ظهور زمینی، و لذا امكان معرفت به او برای بشر بیشتر است. بعد میفرماید البته کشف حقیقت فاطمه(س) هم به این راحتیها نیست، بهعبارتی خیلی مشکل است. پس ای امام عزیز! اگر راهی برای شناخت فاطمه(س) نیست، چرا بحث شناخت او را مطرح میفرمایید؟! و اگر راهی هست، پس چرا اینقدر سخت است؟! از آن طرف میفرمایند که میشود شناخت، پس بروید بشناسید، بعد از آن طرف میگویند که خیلی مشکل است! یعنی ای آدمها! این راز است، باید روحِ رازبینی را در خودتان تقویت کنید تا بتوانید او را بشناسید. یعنی اگر فاطمهزهراشناسی را میخواهید پیشه کنید، باید رازشناسی را پیشه کنید و شرط این كار آن است كه قدمی جلوتر بگذارید. چون مردم معمولی را از شناختن او بازداشتهاند، چرا كه فقط نهنگان میتوانند به قعر اقیانوس راه یابند:
زآبِ خُرد، ماهیِ خُرد خیزد
نهنگ، آن به كه در دریا ستیزد
برای روشنشدن موضوع مثالی میزنیم. شما بعضی از این فیلمهای ساده را دیدهاید كه مثلاً یك دختر و پسر در یك حادثهای با هم آشنا میشوند، بعد ازدواج میکنند، و فیلم تمام میشود. این پدیده هیچوقت رازی ندارد، یك حادثة سطحی است، بدون اینكه باطنی را دربر داشته باشد، همة انسانها هم آنرا میفهمند، در بین مردم عامی هم طرفدار زیاد دارد. اما اگر کارگردان بخواهد یک چیزی بگوید كه از حدّ تصویر و حركات بازیگران بالاتر باشد، و بنا هم داشته باشد آن را به زبان تصویر بگوید، اینجاست كه كار خیلی سخت میشود و لذا از حركات و پیامهای سمبلیك استفاده میكند، از رنگهایی كه حامل پیام خاص هستند استفاده مینماید و اینجاست كه مردم عامی كه زبان آن پیامها را نمیشناسند نمیتوانند آنطور كه باید و شاید حرف كارگردان را در این فیلم درك كنند، مگر اینكه قدمی جلوتر بیایند. مثال دیگری میزنیم؛ شما دیدهاید كه برای مساجد قدیم گنبد میساختند، برای اینكه بگویند این محل باید به آسمان ختم شود. ملاحظه كردهاید كه گنبد حالت نیمکرهای دارد كره در مقایسه با سایر اشكال مثل مكعب و استوانه و ... كمترین سطح را نسبت به حجم خود دارد. اگر دو مکعب را به هم بچسبانیم سطوح زیادی به هم وصل میشوند، اما دو تا کره را که به هم بچسبانیم به اندازة یک نقطه با هم تماس پیدا میكنند. هنر دینی میخواهد بگوید: گنبد، سنبلِ رفتن از سطح به بیسطحی و به عالم معناست. (در بحثهای مربوط به «هنر مقدّس» این موضوع را میتوانید دنبال كنید).
منظور از طرح این موضوع، آن است كه اگر چیزی باطن پیدا كرد و دارای راز شد، دیگر در معرض فهم هر انسان عادی قرار نمیگیرد. در روایت هست؛ اوّلین چیزی که در عالم مادّه ظاهرشد، مکّه بود. مکّه یعنی چیزی كه مکعب است، یعنی عالم مادّه با ظهورِ سطح آغاز شد، هر قدر از سطح درآیید از مادّه درمیآیید. هنر سنتی این پیام را با ساختن گنبد نشان میداد. اگر دقّت کرده باشید، پای گنبد مکعب است و هر چه بالاتر بروید استوانهای میشود تا آخرش یک نقطه میگردد، بعد از نقطه هم هیچی است؛ یعنی در فضای این گنبد قرار بگیر و از مادّه بیا بالا، و غیرماده بشو. میخواستند بگویند: در مسجد «با روح مادی شروع میکنی ولی به غیب وصل میشوی». این رمز را روحهای ظریفِ رازبین میفهمیدند و از آن استفاده میكردند. بعضیها که الآن گنبد میسازند نمیدانند «چرا میسازند؟»! در زمان حاضر؛ مسئله تقلیدی شده است و از ابتدای ساختمان با حالت استوانهای شروع به ساختن میكنند، شاید این آقای مهندس فكر میكرده معمارهای گذشته نمیتوانستهاند از ابتدا، استوانهای بسازند.
این مثال برای این بود که بدانیم در فهمِ رمز باید خیلی تدبّر كرد. شیعه خیلی زحمت کشیده تا تشیّع را كه سراسر رمز است، نگهداشته است، حالا اگر ما نتوانیم تشیّع را درست بفهمیم ضرر کردهایم. كافی است ما چشمِ رازبین پیدا كنیم، آنوقت میبینیم عجب! سراسر دین راز است. امامصادق(ع) میفرمایند: «اِنَّ اَمْرُنا سِرٌّ فی سِرّ وَ سِرٌّ مُسْتَتِر وَ سِرٌّ لایَفیدُهُ اِلّا سِرّ وَ سِرٌّ عَلی سِرِّ وَ سِرٌّ مَقْنَعٌ بِسِرّ»؛(55) یعنی امر ما اهلالبیت سرّی است در سرّ، و سرّی است پنهان شده در سرّ. سرّی است كه نمیتواند از آن فایده گیرد مگر سرّ. امر ما سرّی است بر سرّ و سرّی است پوشیده شده به سرّ. حالا شما حساب كنید چقدر لازم است كه با چنین نگاهی وارد امور دین شویم.