تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد اول‏
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

موانع معرفت‏

از بحثهای گذشته به این نتیجه رسیدیم که ریشه تحصیل کمالات انسانی و اصل فضایل اخلاقی از دیدگاه اسلام ایمان به خداوند بوده و انعقاد ایمان به خداوند مشروط به علم و معرفت است. پس تحصیل علم به عنوان یک امر اختیاری و هدف واسطه‏ای در پرتو مطلوبیت ایمان، کمال و فضایل اخلاقی مطلوبیت پیدا می‏کند چون مقدمه است برای ایمان که به نوبه خود ریشه همه فضایل و کمالات انسانی است. و گفتیم: برای وصول به این هدف، لازم است تلاشهای مناسبی (جوارحی یا جوانحی) انجام دهیم تا علم صحیح و معرفت واقعی به دست آید.
ما وقتی مجهولی داشته باشیم از معلومات دیگری استفاده می‏کنیم و آنها را طوری تنظیم می‏کنیم که آن مجهول برایمان کشف شود و این، به اصطلاح منطق، همان تفکر است که بدون آن، علم صحیح برای انسان حاصل نگردد تا به دنبال آن ایمان برای وی تحقق یابد و در این صورت با نبود ایمان، زمینه‏ای برای رویش و رشد فضایل اخلاقی در انسان فراهم نخواهد شد. از اینجا روشن می‏شود که چرا در آیات کریمه قرآن و در بیانات پیامبر اکرم و ائمه معصومین صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین آن همه درباره تفکر و تعقل و مفاهیمی از این قبیل تأکید شده است که قبلاً در این زمینه بحث کردیم و در اینجا نیز به نمونه‏هایی اشاره می‏کنیم. نظیر اینکه از قول کفار در روز قیامت می‏گوید:
و قالوا لوکنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر فاعترفوا بذنبهم فسحقا لاصحاب السعیر(420).
(و گفتند اگر شنوایی می‏داشتیم یا می‏اندیشیدیم از اصحاب آتش سوزان نمی‏بودیم پس به گناه خویش اعتراف کردند پس کوبیده باد اصحاب آتش.)
آری کفار در قیامت با افسوس و حسرت می‏گویند: اگر حق را می‏شنیدیم و درباره آن می‏اندیشیدیم در چنین وضعی گرفتار نمی‏آمدیم و به گناه خویش اعتراف می‏کنند. البته، این اعتراف به گناه و پشیمانی اگر در این عالم اتفاق می‏افتاد می‏توانست برای آنان مفید باشد و ایشان را وادار کند که در این عالم تا هنوز امکان دارد گناهان گذشته خویش را جبران کنند؛ ولی، در جهان دیگر این امکان وجود ندارد و اعتراف و پشیمانی انسان هیچ فایده‏ای برای او در بر نخواهد داشت.
از این آیه بخوبی بر می‏آید که کلید سعادت در تحصیل معرفت صحیح است که گاهی انسان با تکیه بر فکر و اندیشه و با عقل خویش آنها را فراهم می‏آورد و گاهی با کمک دیگران و گوش فرادادن به راهنمایی راهنمایان، و این هر دو وسایل درک معرفت صحیح خواهند بود؛ ولی، به مقتضای مفهوم جمله لو کنا نسمع او نعقل ما کنا من اصحاب السعیر می‏توان دریافت: کسانی که نه خود بیندیشند و نه به مصلحان و پیامبران و هدایتگران گوش فرا دهند به هیچ وجه روی سعادت را نمی‏بینند از این رو، که معرفتی برایشان حاصل نیاید و در نتیجه به ایمانی نمی‏توانند دست یابند؛ بلکه، وارد جهنم شوند چنانکه خداوند می‏فرماید:
و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن والانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها و لهم اذان لا یسمعون بها(421).
(و حقاً آفریده‏ایم برای جهنم بسیاری از جن و انس را زیرا دلهایی دارند که با آن نمی‏فهمند و چشمهایی دارند که با آن نمی‏بینند و گوشهایی دارند که با آن نمی‏شنوند.)
آیه فوق این معنا را القاء می‏کند که علت جهنمی شدن بسیاری از مردم به کار نگرفتن درست قوای عقلی و دیگر ابزارهای شناخت خواهد بود که به محروم شدن آنان از معارف صحیحی که از رهگذر این ابزار برای ایشان فراهم می‏شد می‏انجامد.
بنابر این، انسانی که می‏خواهد به سوی کمالی انسانی قدم بردارد، نخستین گامی که لازم است بردارد به کار گرفتن قوای عقلی و ابزار ادراکی یعنی عقل و چشم گوش خواهد بود که به نوبه خود یک عمل اختیار است و انسان با اراده و تصمیم آگاهانه خود آنها را باید به کار اندازد و در مسیر صحیح باید هدایتشان کند تا سرانجام، به یک نتیجه شایسته و معارف درستی دست یابد؛ چرا که اندیشیدن صرفا یک انفعال و تأثر نفس از عوامل بیرونی نیست؛ بلکه، یک فعالیت درونی و عقلانی است و انسان به هنگام فکر کردن و به ویژه اگر درباره مسائل غیبی و موضوعات دور از دسترس حس باشد، از کارهای دیگری که معارض و مزاحم‏اند و از برخی لذت جوییها و کامگیریها که می‏تواند در آن فرصت برایش فراهم شود، لازم است کناره‏گیری و صرفنظر کند. مثل تماشای مناظر زیبا یا گوش دادن به موسیقی یا پرداختن به امر زناشویی یا خوابیدن و استراحت و بی خیالی و...که بطور طبیعی مانع اندیشیدن و فکر کردن هستند و انسان به هنگام فرو رفتن در فکر و غور در اندیشه ناگزیر از ترک آنها خواهد بود؛ چرا که، اندیشیدن با آنها قابل جمع نیست و ناچار است به یکی از آن دو اشتغال یابد یا بیندیشد یا به آن کارها و لذایذ دست بزند کسانی که به لذتهایی عادت کرده و دلبستگی پیدا کرده باشند؛ اصولا، اینکه فکر کردن و اندیشیدن هم لازم است برایشان مطرح نیست و به محض اینکه شرایط فراهم شود خود به خود و ناخود آگاه به سوی التذاذ مورد عادت خویش جذب می‏شوند؛ چرا که، این لذتها حسی برایشان ملکه شده و به آن دل بسته‏اند. مثل عادت به استماع موسیقی که اصولا شخص معتاد نمی‏اندیشد درباره اینکه فایده آن چیست؟ و یا اینکه کار بهتری هم می‏شود انجام داد یا نه؟ و یا چیز لذتبخش‏تری هم در عالم هست یا نه؟ بلکه این عادت خود به خود آنان را می‏کشاند. یا کسانی که عادت کرده‏اند به چشم چرانی که اگر یک دقیقه بخواهند خود را کنترل کنند برایشان عذاب است و بدون تأمل درباره آینده آن خود را به آن مشغول می‏سازند.
این عادتها و ملکاتی که برای انسان پیدا می‏شود در ارتباط با اعمال خارجی و یا ملکات روانی که تحت تأثیر محیط و یا کارهای اختیاری خود انسان، در نفس به وجود می‏آیند اینها همگی مانع از اندیشیدن به طرز صحیح و رسیدن به نتایج درست می‏شوند و در واقع معارض با آن هستند.
نتیجه‏ای که از بیان این تعارض می‏خواهیم بگیریم این است که انسان برای بیرون آمدن از این تعارض و حرکت در سر این دو راهی نیاز به گزینش و تصمیم‏گیری دارد و با اختیار و انتخاب خود، تفکر را بر آن کارها و لذایذ معارض ترجیح می‏دهد؛ ولی، در اینجا گاهی ممکن است موانعی وجود داشته باشد که انسان را از انجام این گزینش و ترجیح یک طرف باز دارد و برای اینکه این انتخاب و گزینش انجام گیرد و یک طرف را ترجیح دهد باید انگیزه‏ای وجود داشته باشد که در این صورت می‏بینیم حتی برای اندیشیدن و تحصیل خود شناخت نیز احتیاج به یک شناخت قبلی داریم یعنی، برای شخص هر چند بطور ارتکازی و غیر آگاهانه این مساله طرح می‏شود که: آیا فرصتی که برایم پیش آمده است صرف التذاذات مادی کنم و یا بنشینم به فکر کردن فرو روم در اندیشیدن، اندیشیدنی که اکنون برای من لذتی ندارد و نهایتا هم معلوم نیست به کجا بیانجامد؟ آری کدامیک از لذت آنی و اندیشه برای من بهتر و مفیدتر است؟
طبیعی است که در پاسخ به سوال بالا افراد انسان یک جور تصمیم نمی‏گیرند؛ بلکه، آنان که سطحی نگرند و تابع لذات زودگذر، لذت را ترجیح می‏دهند و دم را غنیمت می‏دانند؛ ولی، کسانی هم با توجه به اینکه اندیشیدن گر چه لذت آنی ندارد، می‏تواند آثار عظیمی داشته باشد ولذتهای بیشتر و عمیقتری شود، قادرند اندیشیدن را بر التذاذات آنی ترجیح دهند، ولی، مسلم توجه به این آثار عظیم اندیشه نیز خود به وسیله اندیشه فراهم خواهد شد، اندیشه در اینکه اگر درباره خود و جهانی که در آن زندگی می‏کنم فکر کنم و برسم به این حقیقت که خدایی هست، قیامتی هست، پیامبرانی هستند، این می‏تواند آثار عظیم و کمالات مهم و لذتهای بیشتر و عمیقتری برایم به دنبال داشته باشد و هم ضررهای عظیم و خسارتهای جبران ناپذیری را از من دفع کند.
احتمال این آثار عظیم احیاناً، بصورت یک انگیزه نیرومند قادر است راه انسان را تغییر دهد، او را از منجلاب لذات پست مادی برهاند و در اندیشه و تأمل درباره هستی فرو برد و بر حرکت و تعالی بسوی بلندترین قلل کمالات انسانی وادارش سازد.
این حقیقت در زندگی مادی نیز بر انسان حاکم است. همین آدم وقتی درباره لذایذ مادی آینده خویش می‏اندیشد بسیار اتفاق می‏افتد نه تنها از لذاتی آنی در می‏گذرد که رنجهایی را نیز تحمل می‏کند به این امید که در آینده لذتهایی بیشتر و پایدارتر نصیب وی گردد؛ یعنی، عقل حکم می‏کند به اینکه باید بین لذتهایی که برای انسان حاصل می‏شود مقایسه کرد و پس از مقایسه، به اینکه لذایذ فراوانتر و عمیقتر آینده همراه با ترک لذات لحظه‏ای و سطحی فعلی بهتر است از استیفای این لذات آنی که احتمالا به دنبالش رنجهای طولانی وجود دارد. و اگر تجربه‏های همین عالم نشان می‏دهد که پشیمان خواهد شد و از بی فکری و بی خیالی گذشته دائما انسان رنج می‏برد، نسبت به آخرت و سعادت جاودانی طبعاً این بی فکریها و بی خیالیها، رنج بیشتر و پشیمانی زیادتری به دنبال دارد و به حکم عقل بر انسان است که روی این احتمالات محاسبه‏ای انجام دهد؛ زیرا، چنانکه قبلاً هم گفته‏ایم احتمال انجام کاری که به دنبالش نفع زیادی و احیاناً نامتناهی باشد از یقین به یک لذت محدود فانی ارزشش برای انسان بیشتر است، این احتمال هر قدر ضعیف یعنی مخرجش بزرگتر باشد وقتی محتمل قوی یا نامتناهی باشد از ارزش والایی برخوردار خواهد بود.
بنابراین، این عقل است که می‏گوید باید درباره آینده اندیشید و نباید به همین لذتهای زودگذر و آنی اکتفا کرد و هشدار می‏دهد که اشتغال به این لذایذ لحظه‏ای ممکن است ما را از سعادتهای آینده محروم سازد. و پیروی از این حکم عقل در همین عالم محسوس منشأ کسب عزت و عظمت و شرافت و ارزش انسانی در جامعه می‏شود و برعکس بی توجهی و بی اعتنایی به آن و غرق شدن در هوسها و لذایذ زودگذر، آینده مادی و اجتماعی انسان را تباه کرده و او را به صورت یک فرد بی‏ارزش و پشیمان از هوسرانیهای گذشته در می‏آورد و معلوم است که زندگی مادی و معنوی انسان از این جهت از قانون واحدی تبعیت می‏کند و کلید سعادت و خوشبختی مادی و معنی دنیایی و آخرتی انسان فکر کردن و اندیشیدن است.
اکنون، پس از آنکه اهمیت اصل فکر و اندیشه روشن شد و به مقتضای حکم عقل تصمیم بر اندیشیدن و ترک لذات لحظه‏ای معارض آن گرفتیم سوال دیگری طرح می‏شود و نوبت به این می‏رسد که ببینیم درباره چه چیزی باید عقل و اندیشه خویش را صرف کنیم و در بین مسائل مختلف کدامیکشان برای اینکه مورد مطالعه و تفکر قرار گیرند اولویت دارد؟ پاسخ پرسش فوق این است که طبعا در اینجا نیز احتیاج به گزینش دیگری خواهد بود تا از بین موضوعات و مسائل مختلفی که می‏توانند مورد فکر و اندیشه، قرار گیرند آنکه اهم و خطیرتر و ارزشمندتر است مورد اندیشه قرار گیرد به عبارت دیگر ما تاکنون با یک گزینش و تصمیم صحیح حاضر شدیم بجای صرف وقت در لذات آنی درباره آینده خویش بیندیشیم؛ ولی، فکر درباره آینده مصادیق مختلفی دارد مثل اینکه: چه کار کنیم تا ثروت فراوانی به دست آوریم یا موقعیت اجتماعی خوبی برای خود فراهم آوریم یا چه کار کنیم تا قدرت سیاسی قابل ملاحظه‏ای به کف آوریم چنانکه می‏توان درباره خدا و قیامت اندیشید و در اینکه چه کار کنیم تا مشمول بهشت و نعمتهای الهی شویم و یا از عذاب خدا و جهنم برهیم. پس برای مشخص شدن راه اندیشه گزینش دیگری لازم است تا آنکه مهمتر است و بار ارزشی بیشتر بر آن مترتب می‏شود مورد فکر و اندیشه، قرار گیرد.
باید توجه داشت که در این مرحله برخی از عوامل روانی مانع می‏شوند از اینکه انسان فکر صحیح بکند و به نتیجه درست و معرفت واقعی نایل گردد یعنی، از آنجا که موضوعات و مسائل مادی برای انسان محسوستر است مثل ثروت و قدرت و مقام و موقعیت اجتماعی و آثار محسوس دنیوی و قابل مشاهده دارند، چه بسا که در اندیشه سطحی انسان، جاذبه بیشتری از خود نشان داده و فکر و ذکر و اندیشه و دقت وی را به سوی خود متمایل سازند.
بنابراین، برای آنکه انسان آماده شود تا بخشی از وقت خویش را صرف تفکر در موضوعات غیر مادی و دور از دسترس حس - خدا و قیامت و بهشت و جهنم و مقامات معنوی و دیگر امور غیبی - کند تا اندیشه این چنینی او منتهی به معرفت و ایمان به غیب و این امور غیبی شود، نیاز به مبارزه با نفس و انگیزه‏های نفسانی دارد. در واقع یک جنگ روانی میان نیروها و انگیزه‏های مادی و معنوی برقرار می‏شود تا کدامیک از آن دو پیروز و مسلط شوند اگر انگیزه‏ها و نیروهای مادی در انسان، قوی باشند هیچ گاه به وی اجازه نمی‏دهند تا درباره امور معنوی بیندیشد؛ بلکه، پیوسته او را با قدرت تمام به خود مشغول می‏سازد و انگیزه‏های معنوی معارض را تا آنجا که بتواند تضعیف و احیاناً نابود می‏سازد تا خاطره آنها را از فکر و اندیشه انسان محو معدوم و همه فکر و ذکر و تلاشش را غرق در ماده و حیات مادی و منافع زندگی دنیوی کنند و در اینجاست که انسان تباه می‏شود مگر آنکه خداوند به شکلی اعجاز وار دست وی را بگیرد و از منجلابش برهاند.
بنابراین، حتی در زمینه مبارزه با عوامل و انگیزه‏های روانی ایجاد آمادگی برای درست اندیشیدن، نیازمند یک شناخت قبلی هستیم تا بر اساس آن بتوانیم تصمیم بگیریم برای اندیشیدن در مطالب لازم پس از آنکه خویش را از نفوذ و تأثیر انگیزه‏های معارض رها ساخته‏ایم.
از اینجاست که می‏توان گفت: یک مرتبه از تزکیه و تهذیب نفس حتی بر تحصیل علم مقدم است تا آدم چنین قدرت روانی را به دست نیاورده باشد که بتواند بعضی از خواسته‏های خویش را سرکوب کند و موقتا جلوی آنها را بگیرد اصولا قادر نیست که خود را به فکر کردن و اندیشه صحیح وا دارد. و شاید همین امر سبب شده که در بعضی از آیات قرآن، تزکیه قبل از تعلیم آورده شده و یا دست کم یکی از عوامل آن می‏تواند باشد.
پس ما به عنوان فردی که می‏خواهیم راه تکامل را در پیش گیریم نخست باید با عوامل مانع و مزاحم اندیشیدن و سپس با عوامل مانع درست اندیشیدن با اندیشیدن درباره موضوعات شایسته و ارزشمند مبارزه کنیم و با اختیار و تصمیم خویش ساعات و اوقاتی از روز را به تفکر اختصاص دهیم که اگر چنین نکنیم امید خیری نخواهد بود.
قرآن در این زمینه به موانع و عوامل مزاحم گوناگونی اشاره می‏کند و ما تا آنجا که برخورد کرده‏ایم برخی از این عوامل را در اینجا مورد بررسی قرار خواهیم داد.
بطور کلی موانع معرفت به دو دسته تقسیم می‏شوند:
نخست یک دسته از شناختهایی هستند که مانع رویش فکر و اندیشه انسان و یا مانع قوت و یا باعث ضعف آن می‏شوند. یعنی موانعی که از سنخ بینش و شناخت هستند.
دوم: گرایشاتی که مانع معرفت صحیح و یا مانع قوت و یا باعث ضعف آن می‏شوند؛ یعنی، موانعی که از سنخ گرایشات هستند.
نخست از موانع نوع اول تعدادی را در اینجا نام می‏بریم و مورد بررسی قرار می‏دهیم: