اکنون که معلوم شد شیطان چیست؟ و کارش چگونه است؟ سوال دیگری درباره آن مطرح میشود که آیا شیطان، مستقل از نفس و هوای نفسانی کار میکند و انسان را منحرف میسازد و از کار خیر بار میدارد یا از همان مسیر؟
پاسخ سوال فوق این است که از بررسی آیات مربوطه میتوان یافت که شیطان از کانال هواهای نفسانی در انسان، نفوذ میکند و کار و تلاش وی را تأیید میکند یا تغییر میدهد. کارهای زشت را در نظر انسان تزیین و وی را در انجام آن تثبیت میکند و در مقابل، نیز او را میترساند و از انجام کارهای خیر بازش میدارد و مسیرش را تغییر میدهد فیالمثل، او را در جمع ثروت که مورد خواستهاش میباشد و نسبت به آن خودش حرص میورزد، به وسیله تزیین و فریب، تأیید و تثبیت میکند.
در آیات قرآن آمده است که شیطان در روز قیامت به کسانی که فریب او را خوردهاند و در آنجا وی را لعن و نفرین میکنند میگوید: اینقدر مرا لعن نکنید چرا که من بر شما تسلطی نداشتم و تنها وعده میدادم و خلاف وعدهام عمل میکردم و اینکه شما این وضع مرا میدیدید باز هم به دنبال من میآمدید:
و قال الشیطان لما قضی الامر ان الله وعدکم الحق و وعدتکم فاخلفتکم و ما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لوموا انفسکم(314).
(شیطان به هنگامی که کار از کار گذشت، گفت: خداوند به شما وعده حق داد و من به شما وعده دادم و خلف وعده کردم و برای من تسلطی بر شما نبود مگر آنکه شما را میخواندم پس شما مرا اجابت کردید پس مرا سرزنش نکنید و خودتان را سرزنش کنید.)
پس در واقع وقتی شیطان هوای نفس را تأیید میکند نقش کمک و معد را دارد. اگر هوای نفس نمیداشتیم، شیطان توان نداشت آن را در ما ایجاد کند و چون داریم هنگامی که در نفس خویش خواستهای داشته باشیم و دنبالش برویم شیطان همان را تزیین و تأیید میکند تا ما بیشتر به آن جذب شویم. و نتیجه کار شیطان، غفلت از خدا، دوری از یاد خدا، جذب شدن به دنیا و جلب توجه بیش از حد به مادیات است.
انسان وقتی تحت تأثیر وسوسههای شیطان، توجهش به مادیات و لذایذ دنیا جلب شد از خدا غافل میشود و در دل او جایی برای او باقی نمیماند در قرآن در این زمینه آمده است که:
ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه(315).
(خداوند برای هیچ کس، دو دل در درونش قرار نداده است.)
کسانی که دنبال شیطان میروند و حلقه عبودیت و بردگی وی را گردن مینهند کمکم شیطان بر آنان مسلط میشود و عامل این تسلط سوء اختیار خود ایشان است چنانکه، خداوند در این زمینه میفرماید:
انما سلطانه علی الذین یتولونه و الذین هم به مشرکون(316).
(تنها تسلط وی شیطان بر کسانی است که ولایت او را میپذیرند و آنانکه بوسیله او نسبت به خدا مشرک باشند.)
و نیز میگوید:
انا جعلنا الشیاطین اولیاء للذین لایومنون(317).
(ما شیاطین را دوستان کسانی قرار دادهایم که ایمان نمیآورند.)
یعنی، ایشان به اختیار خود ایمان نمیآورند و بدین وسیله زمینه را فراهم میکنند تا شیطان بر آنان مسلط شود. و نیز در آیه دیگری میگوید:
و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهوله قرین(318).
(و آنکه از یاد خدا چشم پوشد برای او شیطانی را برانگیزیم پس او برایش همدم باشد.)
بنابراین، نخست او است که از خدا غافل میشود؛ ولی، پس از غفلتش از خدا، این شیطان است که قرین و همدم و همراه او خواهد شد. افساری بر گردنش میاندازد و به هر جا که خاطر خواه او است میکشاندش. پس این سوء اختیار خود انسان است که باعث این اوضاع و احوال ناراحت کننده میشود.
بنابراین، نتیجه میگیریم که گر چه شیطان موجودی است مستقل از هوای نفس اما مستقل از هوای نفس نمیتواند کاری بر ضد انسان انجام دهد؛ بلکه، همان هواها و خواستههای نفسانی ما را تأیید میکند؛ یعنی، در برابر هوای نفس استقلال وجودی دارد؛ ولی، استقلال عملی ندارد.
در خاتمه این مقال با توجه به آنچه در این زمینه گفتیم میتوان به این نتیجه کلی رسید که: آنچه ما را از وصول به ارزشهای اخلاقی باز میدارد در یک عنوان کلی هوای نفسانی است که موضوع یا متعلقش زندگی دنیاست و به وسیله شیطان، تأیید و تزیین میگردد.