در مرحله سوم کسانی هستند که باز هم فکرشان زنده است و همانند گروه اول نیستند که اصولا درباره موضوعات هیچ گونه نیندیشند؛ ولی، فکرشان در اسارت گرایشات منفی و عناد و دشمنی با خدا و پیامبر قرار دارد و در این زمینه به تلاش و فعالیت میپردازند هر چند کاملاً ممکن است که این عناد به نوبه خود فرعی و انعکاسی باشد از همان گرایشات مثبت مادی یعنی جاهطلبی و دنیا دوستی و مال پرستی؛ ولی، ظهور و بروز این گرایشات در شکل دشمنی مستقیم و عدوات با خدا و خداپرستان و تکذیب و ادبار و استکبار و قتل و خونریزی خود را نمایان میسازد. و در این زمینه میتوان به برخی از آیات اشاره کرد نظیر آیه:
ذرنی و من خلقت وحیدا و جعلت له مالا ممدودا و بنین شهودا و مهدت له تمیهدا ثم یطمع ان ازید کلا انه کان لایاتنا عنیدا سارهقه صعودا انه فکر و قدر فقتل کیف قدر ثم قتل کیف قدر ثم نظر ثم عبس و بسر ثم ادبر و استکبر فقال ان هذا الا سحر یوثر ان هذا الا قول البششر ساصلیه سقر و ما ادراک ما سقر لا تبقی و لا تذر لواحة للبشر(446).
(مرا بگذار با آن کس که تنها آفریدم و برای وی مال فراوان قرار دادم و پسران حاضر به خدمت و همه چیز برای او بطور کامل آماده کردم سپس طمع میورزد که آنها را بیفزایم هرگز چنین نکنم او با آیات ما دشمنی ورزید بزودی او را در مجازاتی سخت و عذاب در اندازیم او بیندیشید و نظر داد پس مرده باد که چگونه نظری داد سپس مرده باد که چگونه نظری داد سپس تأمل کرد سپس روی درهم نمود و اظهار کراهت کرد سپس پشت کرد و سرپیچی نمود پس گفت: نیست این جز سحری که از دیگران آموخته شده نیست این جز گفتار انسان بزودی وی را در سقر اندازیم و نمیدانی که سقر چیست باقی نگذارد آنچه در آن افتد و رها نکند هر کس را که داخل شود جز آنکه بسوزاند و رنگ پوست را بسیار دگرگون سازد.)
بهر حال این سه نوع گرایش کلی است که هر یک با دیگری متفاوت است ولی هر سه نوع انسان را از فکر و اندیشه صحیح درباره موضوعاتی که باید مورد اندیشه قرار گیرد باز دارند.
ما به لحاظ دیگر نیز میتوانیم گرایشات مزاحم اندیشه درست را تقسیم کنیم:
قرآن کریم قشری از جامعه را به عنوان مترفین، مسرفین، و پیشگامان مبارزه با انبیاء معرفی میکند که هر وقت پیامبری میآمد اینان در مقابلش میایستادند و مخالفت میکردند شاید سر مخالفت آنان همین باشد که آنان زندگی خوشی میخواستند که داشتند و در زندگی خویش کمبودی احساس نمیکردند. و از سوی دیگر گمان و احیاناً یقین داشتند که اگر راه انبیاء را بپذیرند و دعوت آنان را اجابت کنند، این زندگی لذتبخششان به خطر میافتد و همین گرایش به رفاه و آسایش منشاء مخالفت آنان میشد.
دومین گرایشی که انسان را از کسب معرفت باز میدارد گرایش به موقعیت اجتماعی است که اگر انسان فکر کند پذیرش خدا و قیامت و آخرت موقعیت اجتماعی وی را به خطر میاندازد این فکر وی را از اندیشیدن درباره موضوعات نامبرده باز میدارد.
البته بسیاری از مردم مقام و موقعیت اجتماعی را برای این میخواهند که وسیلهای باشد برای تأمین منافع مادی تا بتوانند در سایه موفقیتی که یافتهاند به چپاول و سوء استفادههایی دست بزنند؛ ولی، در همه جا این طور نیست و برای کسانی هم خود مقام موضوعیت دارد. این یکی از خواستهها و گرایشات روانی انسان است که در بین مردم از یک نوع برتری اعتباری برخوردار باشد به او رئیس بگویند و در مقابلش احترام کنند.
اینان بعکس گروه نخست ترجیح میدهند اگر منافع مادی و مالیشان به خطر میافتد مقامشان محفوظ بماند و حتی بسیار اتفاق میافتد برای کسب مقام یا پست و شهرتی یا برای حفظ آن مقادیری خرج کنند و این امر بیانگر این حقیقت است که گرایش به مقام و جاه پرستی به نوبه خود یک گرایش مستقل است و مانع میشود از اینکه انسان ذهن خود را به تفکر صحیح مشغول دارد و به نتایج و معارف زلال و حقیقت دست یابد. چون اگر بخواهند دنبال انبیاء بروند این پست و مقامها در معرض خطر قرار میگیرند.
در قران آیاتی هست که به این مطلب اشاراتی دارند یا حداقل میشود چنین برداشتهایی از آنها کرد. مثل آیه:
و اتخذوا من دون الله الهة لیکونوا الهم عزا(447).
(و بر گرفتند غیر از خدا،. خدایانی را تا برای آنها عزتی باشند (و از قبل آنها موقعیتی در جامعه کسب کنند)).
و آیه:
الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المومنین ایبتغون عندهم العزة فان العزة لله جمیعا(448).
(آنان که کافران را دوستان برای خود برگرفتند نه مؤمنان را آیا از نزد آنان عزت طلب کنند؟ (این طلبی بی جا است زیرا) که عزت همهاش از آن خداست.)
و آیه:
و قال انما اتخذتم من دون الله اوثانا مودة بینکم فی الحیاة الدنیا ثم یوم القیامة یکفر بعضکم ببعض و یلعن بعضکم بعضا و ماوکم النار و مالکم من ناصرین(449).
(و گفت: شما بر گرفتید غیر از خدا بتهایی را تنها بخاطر آنکه اساس دوستی میان شما باشد در زندگی دنیا سپس در روز قیامت بعض از شما بعض دیگرتان را کفر و لعن کنند و جایگاهتان آتش باشد و یاورانی نداشته باشید.)
و آیه:
ثم ارسلنا موسی و اخاه هارون بایاتنا و سلطان مبین الی فرعون و ملائه فاستکبروا و کانوا قوما عالین فقالوا انومن لبشرین مثلنا و قومهما لنا عابدون فکذبوهما فکانوا من المهلکین(450).
(سپس فرستادیم موسی و برادرش هارون را به همراه معجزات و برهان آشکار به سوی فرعون و اشراف قوم او پس سرپیچی کردند و مردم برتری طلبی بودند.
پس گفتند: آیا ایمان آوریم به دو انسان همانند خودمان که فامیلشان بردگان ما بودند پس آن دو را تکذیب کردند پس از هلاک شدگان بودند.)
و... که در کل از آیات فوق و نظایر آنها به این نتیجه میرسیم که عدهای در واقع از قبل خدایان دروغین و بتهایی که میپرستیدند به کسب عزت و موقعیت اجتماعی چشم داشتند و آن چنان این مقام طلبی و موقعیت خواهی چشم و دل آنها را پر کرده بود که هیچ گاه به خود اجازه نمیدادند درباره حق و حقیقت و خدا و قیامت و وحی و نبوت بیندیشند چرا که این گونه اندیشهها را در تزاحم و تعارض با موقعیت خویش میدیدند.
سومین عامل روانی و گرایش نفسانی که از اندیشه درست و تحصیل معرفت صحیح، ما را باز میدارد گرایش به استکبار و تکبر و خود بزرگ بینی است که در افراد مختلف شدت و ضعف دارد و تا حدی ممکن است شدید باشد که تواضع در برابر موجود دیگر را ننگ خود تلقی کند و حتی بالاتر اینکه نتواند در برابر خدای متعال آفریننده او و همه موجودات سرخم کرده و اظهار تواضع کند که این بزرگترین مرتبه کبر و خطرناکترین آنهاست: به عنوان مثال در تاریخ آوردهاند که اهل طائف، پس از بالا گرفتن کار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که خود را ناگزیر از پذیرش او میدیدند، به وی پیشنهاد کردند که ما دین تو را میپذیریم به این شرط که تو هم نماز و سجده را از ما برداری و ما را از به خاک افتادن در برابر خدا معاف داری که این کار برای سنگین و غیر قابل تحمل خواهد بود. تفسیر روانشناختی این پیشنهاد همین است که روح تکبر در آنان آن چنان قوی بوده که حتی نمیتوانستند در برابر خدا سر خم کنند که این نوع تکبر و تا این حد از استکبار حتی در شیطان هم وجود ندارد؛ چرا که، شیطان در برابر خدا خاضع بود و قد عبدالله ستة آلاف سنة (شش هزار سال خدا را عبادت کرد) که لا یدری امن سنی الدنیا ام من سنی الاخرة.
آری شیطان از سجده کردن در برابر خدا احساس عار و ننگ نمیکرد و این کار را در زمانهایی طولانی کرده بود و صرفا از فرمان خدا به سجده در برابر آدم عارش آمد و سرپیچی کرد و سرپیچی او عامل سقوطش گردید. بنابراین، اگر انسانی پیدا شود که از اظهار خضوع در برابر خداوند هم احساس عار و ننگ کند، طبعا از شیطان بدتر است.
ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین.
(آنانکه از پرستش من سرپیچی کنند و بزودی با خواری وارد جهنم شوند.)
ولی، البته نمونههای پاینتر و درجات ضعیفتر کبر زیاد است و در قرآن هم به نمونههای تاریخی فراوانی اشاره شده، به امتهای گشته بسیاری که تن به اطاعت انبیاء نمیدادند.
و سرانجام، عجب و خودپسندی و تعصب و غرور نیز شبیه تکبر از گرایشات مانع اندیشه و مزاحم تحصیل شناخت به شمار میروند مثل تعصبات نژادی، گروه گرایی و فرقه گرایی و کلا تعصبهای باطل و بیجا و نیز غرور و مانع میشوند از اینکه انسان درباره رفتار خود تردید کند و بیندیشد تا به اعتقاد درست و باورهای صحیحی دست یابد.