عامل دیگری که انسان را از دستیابی به شناخت صحیح باز میدارد عبارت است از خوی و یا عادت اعتماد به ظن و گمان که به تدریج در زندگی برای وی حاصل میشود. ما در امور روزمره زندگی خود نمیتوانیم به تمام حوداث جزئیات، علم قطعی پیدا کنیم و دست یافتن به قطع در موارد گوناگون و فراوان زندگی برایمان مشکل است، از این رو، معمولاً به خود زحمت تحصیل آن را نمیدهیم و منشأ حرکات و کارهای ما همان اعتماد به ظنون و گمانهایی است که با زحمت کمتر و سادهتر برای ما فراهم میشود0 وقتی حرکت میکنیم، سوار اتومبیلی میشویم تا به مقصد برسیم، اطمینان قطعی نداریم که این اتومبیل ما را صددرصد به مقصد میرساند؛ بلکه، احتمال میدهیم، موانع مختلفی ما را از وصول به مقصد باز دارد: اتومبیل، تصادف کند یا خراب شود یا مشکلات دیگری پیش آید ولی بر این که میتوانیم از این وسیله استفاده کنیم و به مقصد برسیم گمان داریم و همین گمان منشأ حرکت ما و تنظیم برنامه زندگی ما میشود و معمولاً، کارهای دیگر زندگیمان را نیز به همین منوال و بر اساس اعتماد به ظن و گمان انجام میدهیم تا آنجا که این اعتماد به گمان به شکل یک اعتیاد بر همه جریانات زندگی و حرکات و سکنات ما مسلط میشود.
از سوی دیگر، اعتماد به گمان در مسائل عادی و مادی زندگی شاید مشکلات بزرگی به بار نیاورد؛ ولی خسارتهای بزرگ و جبران ناپذیری از اینجا شروع میشود که پیدایش چنین عادتی در جریان زندگی معمولی منشا شود تا در مسائل مهمتر و اساسیتر هم به ظن و گمان اکتفا کنیم و در فکر تحصیل علم روشن و قطع و یقین برنیائیم.
قرآن کریم بسیاری از اشکالات مشرکین و کفار را در همین اعتماد بیجا و غیر منطقی بر گمان، تعلیل و ریشه یابی میکند و آنان را به این لحاظ که تابع ظنون و اوهام خویش هستند مورد سرزنش قرار میدهد که در اینجا به نمونههایی چند از آیات اشاره میکنیم:
در برخی آیات شرکت ورزی مشرکان را به اعتماد برگمان تعلیل میکند و میگوید:
الا لان الله من فی السموات و من فی الارض و ما یتبع الذین یدعون من دون الله شرکاء ان یتبعون الا الظن و ان هم الا یخرصون(434).
(آگاه باش که آنچه که در آسمان و زمین است از آن خداست و آنان که غیر از خدا را شریکان او میخوانند جز از گمان پیروی نکنند و نیستند جز کسانی که تخمین میزنند.)
و در جای دیگر میگوید:
قل هل من شر کائکم من یهدی الی الحق قل الله یهدی للحق افمن یهدی الی الحق ان یتبع ام من لا یهدی الا ان یهدی فمالکم کیف تحکمون و ما یتبع اکثرهم الا ظنا ان الظن لا یغنی من الحق شیئا(435).
(بگو آیا از شریکان مورد اعتقاد شما کسی هست که هدایت به سوی حق کند بگو خدا هدایت به سوی حق میکند پس آیا آن کس که هدایت به سوی حق میکند برای پیروی شایستهتر است یا کسی که هدایت نکند جز آنکه نخست خودی وی هدایت شود پس این چه وضعی است که برای شما پیش آمده است و در این باره چگونه قضاوت میکنید.)
در آیات نامبرده این حقیقت مشهود است که خداوند اعتقادات باطل مشرکان و شرک ورزی بی اساس آنان را در این امر روانی تحلیل و ریشه یابی میکند که سخنان و عقاید و اعمال ایشان جز اوهام و ظنون پایه و اساسی ندارد و بیهوده بر گمان خود اعتماد میکنند.
در بعضی آیات انکار قیامت و حکم به اینکه در وراء این جهان ماده جهان دیگری نیست را بر همین اعتماد به ظن و تکیه بر اوهام و تخیلات بر میگرداند و میگوید:
و ما خلقنا السماء و الارض و مات بینهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار(436).
(و آسمان و زمین و آنچه در بین آن دو هستند باطل نیافریدیم این گمان است که کافرند پس وای بر آنانکه کافرند از آتش! آیا قرار میدهیم آنان را که ایمان آوردند و عمل صالح کردند همانند فسادکاران روی زمین آیا قرار میدهیم تقواپیشگان را همانند تبهکاران.)
و در آیات دیگری برخی دیگر از عقاید خرافی را به همین اصل تحلیل میکند و میگوید:
ان الذین لا یومنون بالاخرة لیسمون الملائکه تسمیة الانثی و ما لهم به من علم ان یتبعون الا الظن و ان الظن لا یغنی من الحق شیئا(437) و الکم الذکر و له الانثی تلک اذا قسمة ضیری ان هی الااسماء سمیتموها انتم و آبائکم ما انزل الله بها من سلطان ان یتبعون الا الظن و ما تهوی الا نفس و لقد جائهم من ربهم الهدی(438).
(آنان که به آخرت ایمان ندارند ملائکه را به نوع نامگذاری زنان دختران خدا نامگذاری میکنند و نسبت به آن علمی ندارند آنان جز از گمان پیروی نکنند و گمان انسان را از حق بی نیاز نمیکند.)و (آیا برای شما پسر و برای او دختر باشد در این صورت چنین تقسیمی ناقص و نادرست است. نیست این جز نامهایی که شما و پدرانتان بر آنها نهادهاید و خدا هیچ دلیلی بر آن نازل نفرموده اینان که چنین باورهایی دارند جز از گمان و هوای نفس پیروی نمیکنند در حالیکه هدایت از سوی پروردگارشان آمده است آنها را.)
و ان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله ان یتبعون الا الظن و ان هم الا یخرصون(439).
(و اگر پیروی کنی بیشتر کسانی را که در زمین هستند ترا از راه خدا گمراه کنند پیروی نکنند جز از گمان و تخمین.)
اکنون این سوال مطرح میشود که منظور از اعتماد به ظن چیست و چرا تفبیح است؟ و بویژه با توجه به این حقیقت که شک و ظن دو پله و یا دو گامی هستند برای وصول به علم قطعی، و اصولا راه وصول به علم قطعی، شک و ظن است و چارهای جز این نداریم که نخست درباره هر مسالهای تردید کنیم سپس در اندیشه فرو رفته که بطور طبیعی پس از فکر و مطالعه به تدریج احتمال یک طرف در نظر ما تقویت میشود و از حالت تردید که در آن احتمال نفی و اثبات در نظر ما مساوی است کمکم خارج میشویم تا در مرحله بعد یک احتمال یا احتمال یک طرف در نظر ما رجحان پیدا کند گر چه احتمال مقابل نیز صددرصد نفی نشده باشد. یعنی پس از شک وارد ظن و گمان میشویم و آنگاه که به فکر و مطالعه خود ادامه دادیم بار سوم به یک علم قطعی نایل خواهیم شد.
با توجه به بیان فوق به یک لحاظ باید بگوییم اعتماد بر گمان برای وصول به علم، امری لازم است و اصلاً ناگزیر از چنین اعتمادی خواهیم بود و بنابراین، پاسخ به سوال فوق در بررسی این مساله و روشن شدن آن کاملاً ضروری است.
در پاسخ به سوال فوق میتوان گفت: که ظن گاهی به عنوان یک حالت روانی و یک اعتقاد به کار میرود از آن جهتی که انسان یقین ندارد که طبعا این حالت خود به خود نه تنها ارزش منفی ندارد؛ بلکه، به عنوان پل عبور به سوی یقین و علم قطعی گذر از روی آن لازم است و ارزش مثبت نیز دارد یعنی به شرطی که گذرگاه و معبری باشد برای تقبیح به لحاظ خود این حالت نیست، بلکه به لحاظ لازمه آن خواهد بود؛ یعنی، این حقیقت که ظنون همیشه انسان را به یقین نمیرسانند و مقدمه تحصیل یقین قرار نمیگیرند و از آنجا که در بسیاری از موارد از واقعیت تخلف میکنند حیثیت ناهماهنگی با واقعیت در آن لحاظ میشود و به این لحاظ حتی در مواردی هم که شخصی به خیال خویش یقین داشته و جازم باشد ولی یقین و حزمش بر خلاف واقع باشد قرآن آن را ظن تلقی میکند؛ زیرا، برای چنین شخصی که اعتقاد جزمی باطلی دارد راه تحصیل حقیقت باز است و اگر از راه عقل بطور دقیق وارد شود و فکرش را به طرز شایسته به کار اندازد بیپایگی این اعتقادش برای او برملا و به سرچشمه زلال و آب گوارای حقیقت نایل میشود.
با توجه به بیانات فوق، منظور از اعتماد به ظن که مورد تقبیح قرآن مجید قرار گرفته است دو چیز خواهد بود: یکی عبارت است از اعتماد بر اعتقاد خلاف واقع هر چند اعتقادی جزمی باشد. دوم اعتقاد بر اعتقاد غیر جزمی یعنی ظن و گمان هر چند که مطابق با واقع هم باشد؛ چرا که، در مورد نخست انسان به واقع دست نیافته و به حقیقت نرسیده است هر چند که جزم و یقین هم داشته باشد و در مورد دوم راه و روش و حالتش نامطمئن بوده و از استحکام لازم برخوردار نیست، ضمانتی برای صحت ندارد و انسان را به حق نمیرساند. انسان عاقل زندگیش را بر حقایق استوار میکند نه بر اوهام و خیالات و بویژه، در مسائل اعتقادی و اصول اساسی جهان بینی تأکید بیشتری خواهد بود بر درک قطعی واقعیتها و اعتقاد جزمی بر آنها یعنی علم کاشف از واقعیت که از راه منطقی صحیح حاصل میشود راهی که همه انسان به مقتضای فطرت انسانی خویش به هنگام کشف حقایق در آن سیر میکنند و به مقصد میرسند.
پس یکی دیگر از موانع وصول به شناخت علمی همین حالت اعتماد به ظنون است که در زندگی روزمره از آن ناگزیر هستیم و چون به آن خو کردهایم و به صورت عادتی برای ما شده است که در مسائل اساسی و مهم نیز به فکر تحصیل علم قطعی نمیافتیم و قرآن به ما گوشزد میکند که این گونه عادت خطرناک است و گر چه در امور روزه مره و مسائل ساده زندگی بویژه اگر تحصیل علم یقینی ممکن نباشد میتوان به ظن اکتفا کرد؛ ولی، نباید این گونه عادت ناخود آگاه راه تحصیل علم قطعی را در مسائل اساسی و زیربنایی بروی ما ببندد که این ما را به حق نمیرساند و موجب زیان و خسارت سنگینی بر ما خواهد شد.