اکنون، اگر انسان، با روش فوق، به اندازه ظرفیت ذهنی خود عظمت خدا را درک کند و به این معنایی که درک میکند توجه داشته باشد و بویژه، اگر بوسیله این تفکرات، درک فطری در انسان بیدار شود و علم حضوری در وی صیقلی بخورد و عظمت الهی برایش جلوه کند، در این صورت حالت خاصی برای انسان حاصل خواهد شد که احتمالا، واژه اخبات در آیات و روایات بیانگر آن خواهد بود.
باز هم برای توضیح بیشتر شخصی را فرض میکنیم که دارای عظمت زیاد و نزد ما از احترام والائی برخوردار است و چرا راه دور برویم در زمان خود ما شخصیت عظیم امام خمینی (ره) را در نظر میگیریم، انسانی والا و بلند مرتبه که با اراده و قدرت روحی خویش جهانی را بلرزه در آورد، کشورهای بزرگ را متوجه خویش نمود، قدرتهای عظیمی را تحت تأثیر خود قرار داد، دنیایی بگوش بود تا از لبهای وی چه سخنی صادر شود و این سخن چه تأثیری در عالم داشته باشد و بحق میتوان گفت: که در زمان ما نمونه عظمت در انسانها شخص امام بودند. حال اگر کسی خوب این معنا را درک کرده باشد و عظمت این شخصیت را درست فهمیده و توجه داشته باشد به اینکه شخصی اگر میخواست با ایشان ارتباط پیدا کند چه مقدماتی لازم بود کسی که میلیونها انسان در سراسر دنیا آرزوی دیدن وی را داشتند آری شخصی که مقام وی را میشناخت وقتی در مقابل این شخصیت با عظمت با آن خصوصیات و ویژگیهای منحصر بخود قرار میگرفت یک حالت خضوع باطنی در خویش احساس میکرد و آثار این حالت نیز در بدن، اعضاء و جوارح وی ظاهر میشد. توجهش از هر چیز دیگری سلب میشد و در وی تمرکز مییافت و این، فطری انسانست و در همه عمومیت دارد که وقتی متوجه عظمت موجودی شدند در برابر عظمت او در درون خود خاضع و متواضع باشند. البته، افراد غافل در همه جا مستثنی هستند که نه چیزی را درک و نه حالتی و خضوع و تواضعی در دل خویش احساس میکنند.
اکنون اگر ما بتوانیم عظمت الهی را درک کنیم که عظمتی ملیاردها برابر عظمت نامبرده نیز در برابر آن همانند قطرهای است در مقابل اقیانوس بیکران، به تناسب مقدار توجه و معرفتمان حالت خضوع و تواضعی را در نفس خود احساس میکنیم که هر قدر معرفت ما کاملتر باشد این احساس در ما زندهتر و عمیقتر خواهد بود. پس اگر میشنویم امیرالمومنین علی(علیه السلام) یا سایر معصومین صلوات الله علیهم اجمعین به هنگام عبادت خدا حالاتی برایشان پیش میآمد که برای ما قابل تصور نیست: حالاتی مثل لرزش بدن، پریدن رنگ از صورت و حالات دیگری از این قبیل، شنیدن آن نباید باعث تعجب و ناباوری ما شود. اینها جالات ویژهای است که در مقابل درک عمق عظمت به انسان دست میدهد و اگر چه اصولا توجهی به نعمتها و یا عذابهای الهی هم نداشته باشد و اصلاً فکر نکند که خداوند با او چگونه عمل خواهد کرد. همان درک عظمت کافی است که این حالات و از آن جمله حالت خصوع را در نفس انسان ایجاد و بدنبالش میل به پرستش و رفتار متواضعانه را در روان وی فعال و اعمال و رفتار عبادی را رکوع کردن و در سجده بخاک افتادن در برابر خداوند بزرگ در اعضاء وی ظاهر سازد. این یک میل طبیعی است در انسان بر میگردد. آری انسان فطرتا مایل است در برابر یک عظمت بی نهایت خضوع کند و وقتی درک میکند وجود خودش هم از آن او است که مالک همه هستیها است دلش میخواهد این مملوکیت و عبودیت خودش را به شکلی اظهار کند و ما آن اموری را که نمایانگر این حالت خضوع روحی و مملوکیت انسان است، عبادت مینامیم.
بنابراین، در اثر وجود معرفت است که چنین احساس و میل و اعمالی در انسان پیدا میشود: احساس تواضع و کوچکی خویش، میل به اعمالی ناشی از این احساس و یک سری اعمال و رفتار که عبادت نام دارند. بهر حال چنین میلی در برابر درک عظمت در انسان وجود دارد، خواه به میل پرستش برگردد و یا میل پرستش خدا یک میل ذاتی مستقل از آن باشد، و چنانکه قبلاً گفتیم اخبات نام دارد.
در توضیح کلمه اخبات جز آنچه که بعضی از عرفا در حالات انسان ذکر کردهاند، تفسیر چندان روشنی در دست نیست. آنچه از لغت بر میآید اخبات تقریبا همان احساس خضوع در مقابل خدای متعال است.
در قرآن، در سه مورد از واژه اخبات استفاده شده، مورد نخست عبارتست از آیه:
فالهکم اله واحد فله اسلموا وبشرا المخبتین(460).
(پس معبود شما خدای یگانه است پس تسلیم او باشید و بشارت ده به مخبتین.)
الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و الصابرین علی ما اصابهم والمقیمی الصلوة و مما رزقناهم ینفقون(461).
(آنکسانیکه چون یاد خدا کنند دلهاشان هراسان شود و بر آنچه از مصیبت که به آنها رسد صابر باشند و نماز را بپا دارند و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق کنند.)
با توجه به آیه کریمه فوق سه جمله در آن ملاحظه میشود: نخست جمله الهکم اله واحد است که به شناخت و معرفت مربوط میشود پس بدانید که معبود شما خدای یگانه است بدنبالش در جمله دوم میگوید: فله اسلموا که متفرع و مترتب بر جمله اول خواهد بود. حال که معبود واقعی شما خدای یگانه است، پس تسلیم او باشید؛ زیرا، لازمه الوهیت خدا این است که عبد در مقابل او منقاد باشد، عبد که از خود هیچ ندارد و خداوند مالک مطلق و حقیقی او و متعلقات او است و حقیقت اسلام نیز همین تسلیم و انقیاد است. و در جمله سوم فرموده است: و بشر المخبتین لازمه اینکه انسان خود را تسلیم خدا کند، انانیت و خود بینی را در مقابل خدا کنار بگذارد اینست که حالت اخبات را در نفس خود ایجاد کند که بلحاظ مقدماتش اختیاری است؛ یعنی، انسان میتواند با کسب معرفت به یگانگی و عظمت خدا و توجه به آن فیالجمله، در ایجاد این حالت نقشی داشته باشد. و از آنجا که این حالت، زمینه تسلیم و انقیاد انسان را نسبت به خدا فراهم میآورد شایسته است که به دارنده آن نسبت به نتایج و عوائد ارزشمندی که بدست خواهد آورد بشارت داده شود. بنابراین، مفهوم جمله سوم با توجه به آنچه گذشت روشن میشود که بشارت مخصوص کسانی است که از احساس و درک عظمت الهی چنان در برابر وی خاضع میشوند که کاملاً توجهشان به وی منعطف شود و حواس وی را از پراکندگی و توجه وی را از موجودات اطراف، باز داشته و در عظمت خدا متمرکز سازد آنچنان که لازمهاش پیدایش خضوع و تذلل خاص در جان آدمی است و آیه دوم به شکل ظریف به ابعاد گوناگون و علائم و آثار این حالت اشاره کرده و در حقیقت، خود بمنزله توضیحی برای مخبتین است که مخبتین؛ یعنی، آنانکه با یاد خدا دلهاشان هراسان و خائف شود، در برخورد با مصائب استقامت کنند، نماز را بپا دارند و بدیگران انفاق کنند و در واقع میتوان گفت: اینها همگی همان آثار و علائم روانی و رفتاری کسی است که این نعمت بزرگ حالت اخبات را در اثر کسب معرفت و توجه عمیق به کف آورده است.
علامه طباطبائی (ره) از استاد خود مرحوم آقای قاضی رضوان الله علیه نقل میکردند که برای تصور صحیح مفهوم اخبات باید به ریشه آن توجه کنیم. این کلمه در اصل از اخبت البعیر گرفته شده، شتریکه در اثر وجود کک یا کنه یا عامل دیگر خارشی در بدن خود احساس میکند وقتی تنش را میخارانند و جای خارش را مالش میدهند خودش را کاملاً تسلیم میکند آرام و بی حرکت میایستد بطوریکه حتی چشمش هم دیگر حرکت نمیکند این حالت انقیادی که پیدا میکند نامش اخبات است.
شاید واژه خشیت هم با مفهوم وسیعش شامل چنین حالی یا نظیر آن بشود چون خشیت با خوف قدری تفاوت دارد. بعضی از بزرگان گفتهاند: خشیت آن حالتی است که انسان از درک عظمت الهی و حقارت خویش برایش پیدا میشود و با ترس از عذاب و عقاب فرق میکند.
مورد دوم آیه:
و لیعلم الذین اوتوا العلم انه الحق من ربک فیومنوا به فتخبت له قلوبهم و ان الله لهاد الذین امنوا الی صراط مستقیم(462).
(تا آن کسانیکه دانشمند و دانایندبدانند که آن آیات، حق و از سوی پروردگار تو هستند پس بدان ایمان آورند و دلهاشان در برابر آن خضوع و تکین یابد و خداوند هدایت کننده ایمان آورندگان است به راه راست.)
کسانی که دارای علم هستند بدانند این قرآن، حق است از طرف خدا. وقتی این علم برایشان پیدا شد ایمان میآورند و هنگامیکه ایمان آورند حالت اخبات در دلهاشان پدید میآید. فاء در فتومنوابه و در فتخبت له رد اصطلاح ادبی فاء تفریع است و بیانگر این معنا است که ایمان و اخبات، آثار علم به حقانیت قرآن، که در جمله قبل آمده، هستند.
مورد سوم آیه:
ان الذین امنوا و عملو الصالحات و اخبتوا الی ربهم اولئک اصحاب الجنة هم فیها خالدون(463).
(کسانیکه ایمان آورند و عمل صالح کنند و سوی پروردگارشان خاضع شوند آنان اهل بهشتند و هم آنان در آن جاودان بمانند.)