تربیت
Tarbiat.Org

جایگاه تاریخی حادثه‌ها و هنر اصحاب کربلا در فهم آن
اصغر طاهرزاده

سخت‌ترین تصمیم

همه‌ی آن‌هایی که سوز دین داشتند خیلی زودتر از مغیره می‌دانستند معاویه چه در سر دارد ولی با آن حکمتی که داشتند به دنبال یک راه حل الهی بودند. چقدر سخت است که ببینید نظام اسلامی گرفتار افرادی شده که از نظر اسلام بدترین افراد هستند و وظیفه دارید حتماً کاری بکنید و از طرف دیگر نمی‌توانید به کاری دست بزنید که اثربخش باشد و شرایط از آن‌که هست بدتر نشود. این خون دل‌خوردن وقتی به‌خوبی خود را نشان می‌دهد که ملاحظه کنید قاضی زمان امیرالمؤمنین(ع) یعنی شُرَیح قاضی، فتوای قتل امام حسین(ع) را می‌دهد و این بدین معناست که شرایطی پیش آمده بود که روح اسلام قربانی کالبدش شده و در عین حال که محتوا حذف گشته شکل ظاهری حفظ شده است.
اسلامی به صحنه آمده بود که دیگر با گنج قارون و تخت فرعون کاری نداشت و هیچ‌کس هم نمی‌توانست بگوید این عین اسلام نیست. خون دل‌خوردن در چنین شرایطی بصیرتی را به همراه می‌آورد که در نتیجه آن خون دل خوردن، انسان می‌تواند پیام امام حسین(ع) را بفهمد و راه حلی را که امام مطرح می‌کنند درک کند.
بنده معتقدم علت این‌که بعضی از جوانان مفتخر شدند که یار انقلاب اسلامی باشند این بود که در زمان شاه به خوبی خون دل خوردند و علت این که همان عده به‌خوبی در دفاع مقدس وارد شدند و به طور عالی حماسه‌سازی کردند و بسیاری از آن‌ها شهید شدند، این بود که به وقتش خون‌دل‌ها خوردند که باید می‌خوردند، این نوع خون دل‌خوردن معجزه می‌کند. چون نه مأیوس شدند و نه انتحار کردند، زیرا در آن شرایط چاره‌ی کار آن نبود که عده‌ای فریاد بزنند: مرگ بر معاویه و بعد هم کشته شوند، همان‌طور که اگر مأیوس هم می‌شدند و تصور می‌کردند دیگر کار در دست معاویه افتاده و تمام شده، هنرمندانه فکر نکرده بودند. دستگاه تبلیغاتی معاویه و یزید به یک نوع تقدس قلابی و عرفانی که عملاً روح معنوی و حماسی اسلام را خراب می‌کرد، دامن می‌زد و امام حسین(ع) برای تقابل با اسلامِ جعلی اموی شهید شد.
امام و اصحاب بزرگوارشان نه دست به انتحار سیاسی زدند و نه گرفتار یأس شدند، با اعتماد به گشایش الهی منتظر بهترین فرصت بودند و این سخت‌ترین تصمیم بود، در حالی‌که امثال عبدالله بن عمر در همان زمان به بهانه‌ی آن‌که نمی‌توان کاری کرد گرفتار یأس شدند. عبدالله بن عمر به امام حسین(ع) نصیحت می‌کرد اگر نمی‌خواهی با یزید بیعت کنی در خانه بنشین و بیعت نکن.
ابوثمامه‌ از جمله کسانی است که بعد از شهادت امام حسن(ع) تا مرگ معاویه در مقابل آنچه پیش می‌آمد خون دل‌ها خورد و ناظر بود چگونه به نام حاکمیت اسلام ارزش‌های اسلامی یکی بعد از دیگری زیر پا گذاشته می‌شود، به جهت آگاهی از آنچه از طریق معاویه در حال وقوع بود منتظر بود تا در زمانی مناسب و با اقدامی به‌موقع مسیر را تغییر دهد. ما نیز تا نفهمیم این چه موقعیتی است که انسانی همچون ابوثمامه در آن قرار می‌گیرد ولی مأیوس نمی‌شود، معنای ایمان واقعی به حقایق و سُنن عالم را نمی‌فهمیم. یعنی اگر معتقد نباشید که در تنگنای حاکمیت کفر، شرایطِ گشایش و راه خروج جامعه از آن تنگنا حتماً فراهم می‌شود و باید خود را برای آن شرایط آماده کنید، هنوز ایمانتان کامل نیست و گمان خواهید کرد دنیا دست آمریکا و اسرائیل و نقشه‌ها و توطئه‌های آن‌ها است.
اگر کسی امروز هم فکر کند ادامه‌ی اسرائیل همین است که فعلاً هست و همواره او مردم فلسطین را به قتل می‌رساند و زمین‌های آن‌ها را تصاحب می‌کند، باید در ایمان خود به حضور خدا در عالم شک کند. اما اگر کسی بداند در این مرحله باید خون دل خورد و مناسبات الهی با جهان امروز را رصد کرد و آماده‌ی حیات جدیدی برای عالم شد، این آدم به‌خوبی در گشایشی که در آینده‌ی تاریخ ما پیش می‌آید خود را وارد می‌کند و می‌فهمد دوره‌ی گذشته تمام شده است، چون متوجه هنر خدا در همه‌ی صحنه‌های تاریخ است.(7)
شهدای کربلا به جهت بصیرتی که با خون دل‌خوردن در شرایط حاکمیت معاویه پیدا کرده بودند و با توجه به عمق فاجعه‌ای که او پیش آورده بود به این نتیجه رسیدند که با کشته‌شدن در کنار امام حسین(ع) می‌توانند مشکل زمانه‌ی خود را حل کنند تا ادبیات صدر اسلامی یعنی ادبیات بدر و احد و خیبر و فرهنگ تقوی و جهاد دوباره به جامعه برگردد. زیرا وقتی در فضای اشرافیتِ پیش‌آمده، آرمان‌های بزرگ بی‌معنا شود هیچ راهی جز شهادت برای برگشتِ اوضاع نمی‌ماند. همان بزرگوارانی‌ که در زمان معاویه مواظب بودند بهانه دست معاویه ندهند وگرنه بدون تأثیری که باید شهادت آن‌ها داشته باشد، فقط کشته می‌شوند حالا شدیداً تلاش دارند با شهادت خود اقدام لازم را انجام دهند.