زادگاه این فكر مغرب زمین است و مىتوان گفت سكولاریزم بازتاب طبیعى حوادث پیش از «رنسانس» است. در دوران قرون وسطى، كلیساى كاتولیك عملاً به صورت قدرت امپراتورى درآمده و در جامعه اروپایى، مذهب كاتولیك نمونه تمام عیار یك دین كامل بود؛ از اینرو نواقص مذهب را به حساب دین مىگذاشتند.
به سبب حاكمیت كلیسا، تنها مسائلى اجازه نشر یافتند كه مؤیّد فرضیهها و تعالیم انجیل بودند. در این عصر با هرگونه نوآورى مقابله مىشد، زیرا، علم شجره ممنوعه تلقى شده و میان علم و دین تعارض برقرار بود.
ارزیابى نظریات علمى برمبناى انجیل تحریف شده، باعث انحطاط جوامع مسیحى شد. از سوى دیگر، برطبق متن تحریف شده انجیل، نوعى تقسیم كار میان كلیسا و قیصر پذیرفته شد، زیرا براساس گفته انجیل، آنچه كه متعلّق به قیصر است، مىبایست به قیصر، و آنچه متعلّق به خداست، مىبایست به كلیسا واگذار شود. از اینرو، برخى نویسندگان گفتهاند در مسیحیّت، زمینه مساعد رشد سكولاریزم یافت مىشود، یعنى یكى از عوامل مؤثر در شكلگیرى سكولاریزم، نارسایى تعالیم انجیل ومسیحیّت بود.
نهضت اصلاح دینى (رفورمیسم) از دیگر عوامل مؤثر در شكلگیرى سكولاریزم در غرب است؛ یعنى جریانى كه طىّ آن بتدریج از نفوذ مذهب در شؤون زندگى كاسته شد.
( صفحه 134 )
مارتینلوتر (1483 ـ 1546 م) از پیشگامان این حركت بود. وى با هدف اصلاح دین و برقرارى انضباط در كلیسا، دیدگاههاى جدیدى درباره مسیحیّت ارائه كرد. جدایى دین از سیاست، از جمله اصول مورد نظر وى بود. «لوتر» اظهار داشت پادشاهان قدرت خود را مستقیماً از خدا مىگیرند و وظیفه كلیسا فقط پرداختن به امور معنوى و روحى است.
نهضت اصلاح دینى، باعث در هم شكستن حاكمیّت كلیسا و ظهور فلسفه سیاسى جدیدى گشت. از پیامدهاى این حركت، درگیرى فرقههاى مذهبى بود كه موجب سستى و زوال قداست دین و زمینهساز سكولاریزم شد.
به طور كلّى، مىتوان انگیزههاى ترویج سكولاریزم را در غرب به دو دسته تقسیم كرد: