باید گفت: این نسخه هم شیوه جدیدى نیست و سابقهاى طولانى در این كشور دارد، همچنان كه قبل از پیروزى انقلاب نیز عدهاى كه بعضاً گرایشهاى دینى هم داشتند چنین مطالبى را مطرح مىكردند كه بعنوان نمونه مىتوان به كتابچه «مرز بین دین و سیاست» نوشته مهندس مهدى بازرگان اشاره كرد. و قبل از آن فتحعلى آخوندزاده ایجاد پروتستانتیسم اسلامى را بعنوان راهى براى جبران عقبماندگیهاى ایران پیشنهاد كرده بود و بعداً هم دیگران آنرا تكرار كردند.
در هرحال، بررسى تفصیلى این مقایسه (بین اسلام و مسیحیّت)، همچنین ریشهیابى عواملى كه منجرّ به نهضت اصلاح دینى در اروپا شد و تبیین این واقعیّت كه چنین مؤلّفههایى اساساً در اسلام و حكومت اسلامى وجود ندارد (و اسلام با مسیحیّت تحریف شده ماهیّتاً تفاوت بسیار دارد)، خود مجالى گسترده مىطلبد، اما آنچه اجمالا در اینجا مىتوان گفت آن است كه:
اسلام اینجا نیست كه فقط برنامهاى محدود براى برقرارى رابطه بین خدا و فرد ارائه كرده باشد و بس، بلكه دینى جامع و گسترده است كه براى تمام شؤون زندگى بشر اعمّ از شؤون فردى (ارتباط انسان با خدا، و ارتباط انسان با خود) و شؤون اجتماعى (از جمله حقوق، سیاست، اقتصاد، خانواده، تجارت و ...) داراى قانون و برنامه است كه البته سمت و سوى
( صفحه 141 )
همه آن احكام و قوانین بسوى تأمین كمال نهایى انسان یعنى قرب به خدا و سعادت اخروى، همینطور تأمین مصالح فردى و اجتماعى و خوشبختى زندگى این جهانى بشر مىباشد.
همچنان كه دخالت در سیاست به مفهوم اسلامى آن نه تنها دامن قداست روحانیّت و متدینین را نمىآلاید كه بعنوان مجریان احكام الهى و خدمتگزاران مسلمین وظیفهاى واجب و غیر قابل اجتناب را بر دوش آنها مىنهد و اجراى هر یك از احكام الهى در این زمینه و حل مشكلات مردم گامى بلند در جهت تعالى روحى و قرب به خدا، و نیز تأمین سعادت انسانها و مصالح واقعى آنها در جامعه است.
ملخّص كلام آن كه دشمن با كمك عوامل داخلى خود سعى بر این دارد كه ایده «پروتستانتیسم اسلامى» را در میان قشر تحصیلكرده و جوانان ما مطرح كرده و آنها را به اصطلاح به سوى «قرائتى نو» از دین بكشاند كه نه قرآن و سنّت(22) آن را بر مىتابد و نه مردم مسلمان و دیندار ما. بقول حضرت امام خمینى(قدس سره): یكى از مصیبتها این است كه یك آدمى كه از اسلام نمىداند كه اسلام با سین است یا با صاد از اسلام بىاطّلاع است، از مدارك اسلام بىاطلاع است، این، یك كلمه را برمىدارد و مىرود پیش جوانان مىخواند و داد مىزند و فریاد مىزند و جوانها را وادار به یك كار مىكند ... یك همچو آدمهایى خیال مىكنند كه حالایى كه مثلا انقلاب شده باید در اسلام هم انقلاب بشود... اینها نمىفهمند بسیارشان هم فهمیده هستند لكن مىخواهند اساس را از بین ببرند».(23)