«ذوق عقلایى» مبناى زندگى اجتماعى در تمام شؤون مردم است، زیرا هیچ كس در تمام شؤون زندگى خود صاحبنظر نیست، و بناچار در بخشى از شؤون زندگى از دیگران تقلید مىكند.
( صفحه 121 )
مثلاً همه به هنگام بیمارى باید به پزشك مراجعه كنند و به نظر او اهمیت دهند؛ حتى پزشكها نیز ممكن است در مواردى به پزشكان متخصص دیگرى مراجعه كنند. پس اساسِ زندگى اجتماعى و عقلایى مردم بر این اصل استوار است و اگر این اصل نباشد، نظام اجتماعى مختلّ مىشود.
در مورد شناسایى رهبر نیز از طرف شارع مقدس، فقیه اصلح تعیین شده است، اما از آنرو كه مردم از فقاهت چیزى نمىدانند و شرایط ولىّ فقیه را نمىتوانند احراز كنند، با ذوق عقلایى خود به خبره رجوع مىكنند.
در زمان تسلّط رژیم طاغوت، گرچه مسأله رهبرى اسلامى مطرح نبود، ولى مردم براى تشخیص مرجع تقلید همین كار را مىكردند؛ یعنى وقتى مرجع تقلید از دنیا مىرفت و كسى به تكلیف مىرسید و مىخواست به احكام دینى عمل كند، درصدد بود كه از كسى بپرسد مرجع تقلید اعلم كیست. طبیعى است كه او به عالِم محلّ خود مراجعه مىكرد و اگر در روستا عالِم سرشناسى نبود، به شهر یا مركز استان مراجعه مىنمود و آنقدر جستجو مىكرد تا مطمئن شود اصلح را یافته است و نیازى نبود به مردم یاد بدهند از خبرهها بپرسید، تا اصلح را بیابید؛ بلكه آنها با ذوق عقلایى خود این كار را انجام مىدادند.