تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد11
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

پاسخ به یک سؤال

در اینجا سؤالی پیش می آید که آیه فوق، حیوانات حرام یا اجزای محرم حیوان را منحصر در چهار قسمت کرده است، در حالی که ما میدانیم محرمات فراوان دیگری مانند گوشت حیوانات درنده، و انواع حیوانات دریائی جز ماهیان فلسدار وجود دارد، و حتی در بعضی از سوره های دیگر قرآن تعداد محرمات بیش از چهار ذکر شده است (سوره مائده آیه 3) بنابر این محدود بودن در چهار چیز برای چیست؟

پاسخ این سؤال همانگونه که در ذیل آیه 145 سوره انعام (جلد 6 صفحه 15) گفتیم یک نکته است و آن اینکه حصر در اینجا به اصطلاح ((حصر اضافی)) است، یعنی هدف از گفتن ((انما)) که برای منحصر ساختن است نفی بدعتهائی است که مشرکان در زمینه تحریم پاره ای از حیوانات داشتند، در واقع قرآن می گوید: اینها حرام است نه آنها که شما میگوئید.

این احتمال نیز وجود دارد که این چهار موضوع که در قرآن ذکر شده محرمات اصلی و بنیادی و ریشه ای است (حتی منخنقه یعنی حیواناتی را که خفه کرده اند و مانند آن که در آیه 3 سوره مائده آمده نیز در این چهار داخل است چون مردار محسوب می شود) اما محرمات دیگر از اجزای حیوانات و یا انواع حیوانات مانند درندگان در درجه بعد قرار دارد و لذا در سنت پیامبر حکم تحریم آنها آمده است، و به این ترتیب حصر در آیه، حصر حقیقی می تواند باشد
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 441 @@@

(دقت کنید).

و در پایان آیه همانگونه که روش قرآن در بسیاری از موارد است، موارد استثناء را بیان کرده می گوید: آنها که ناچار از خوردن گوشتهای حرام شوند (فی المثل در بیابانی بدون غذا بمانند و جانشان در خطر باشد) در صورتی که به مقدار حفظ جان از آن استفاده کنند و از حد تجاوز ننمایند بر آنها ایرادی نیست چرا که خداوند، آمرزنده و مهربان است (فمن اضطر غیر باغ و لا عاد فان الله غفور رحیم).

((باغ)) یا ((باغی)) از ماده ((بغی)) به معنی ((طلب)) است، و در اینجا به معنی طلب لذت و یا حلال شمردن حرام الهی تفسیر شده.

((عاد)) یا ((عادی)) از ماده عدو به معنی تجاوز است و در اینجا منظور کسی است که بیش از حد لازم، به هنگام ضرورت از این گوشتها استفاده کند.

البته در روایاتی که از طرف اهل بیت به ما رسیده گاهی ((باغی)) به معنی ((ظالم)) و ((عادی)) به معنی غاصب تفسیر شده، حتی باغی به معنی کسی که بر ضد امام قیام کند و عادی به معنی دزد آمده است.

این روایات ممکن است اشاره به آن باشد که اضطرار به گوشتهای حرام معمولا در مسافرتها پیدا می شود، و اگر کسی در راه ظلم و غضب و دزدی سفر کند و گرفتار چنین گوشتهائی شود، گرچه موظف است برای حفظ جان خود از آنها استفاده کند ولی خدا این گناه را بر آنها نخواهد بخشید.

و به هر حال این تفسیرها با آنچه در مفهوم کلی آیه ذکر شد منافات ندارد و قابل جمع است.

آیه بعد بحثی را که در زمینه تحریمهای بی دلیل مشرکان که به طور ضمنی
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 442 @@@

قبلا مطرح شده بود با صراحت شرح می دهد و می گوید: ((به خاطر دروغی که زبانهای شما توصیف می کند نگوئید این حلال است و آن حرام، تا چیزی را به دروغ به خدا افترا ببندید)) (و لا تقولوا لما تصف السنتکم الکذب هذا حلال و هذا حرام لتفتروا علی الله الکذب).**ترکیب جمله ولاتقولوا لما تصب السنتکم الکذب چنین است که (لام) در آن لام تعلیل است و (ما) در (لما تصف)، (ماء مصدریه) است و (کذب) مفعول (تصف) است که مجموعا چنین می شود: (لاتقولوا هذا هلال و هذا حرام لتوصیف السنتکم الکذب).***

یعنی این یک دروغ آشکار است که تنها از زبان شما تراوش کرده که اشیائی را از پیش خود حلال می کنید، و اشیائی را حرام (اشاره به چهارپایانی بوده که بعضی را بر خود تحریم می کردند و بعضی را حلال می دانستند و قسمتی را به بتها اختصاص می دادند).

آیا خداوند به شما چنین حقی داده است، که قانونگذاری کنید؟ این افترا و دروغ بر خدا نیست؟! و یا اینکه افکار خرافی و تقلیدهای کورکورانه، شما را به چنین بدعتهائی واداشته است؟!

در آیه 136 سوره انعام به وضوح آمده است که آنها علاوه بر این تحلیل و تحریم بخشی از زراعت و چهارپایانشان را سهم خدا قرار می دادند و بخشی را برای بتها! و عجب اینکه می گفتند: سهمی که برای بتها قرار داده شده هرگز به خدا نمی رسد، اما سهمی که برای خدا است به بتها می رسد! بنابر این اگر سهم الله آسیب می دید از سهم بتها جبران نمی شد، اما اگر سهم بتها آسیب می دید از سهم ((الله)) جبران می شد! و از این گونه خرافات فراوان داشتند.

همچنین از آیه 148 سوره انعام: ((سیقول الذین اشرکوا لوشاء الله ما اشرکنا و لا آبائنا و لا حرمنا من شیء)) به خوبی استفاده می شود که آنها
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 443 @@@

این حق را برای خود قائل بودند که اشیائی را حلال یا حرام کنند، و معتقد بودند خدا هم موافق بدعتهای آنها است (بنابر این نخست بدعتی می گذاردند و حلال و حرامی درست می کردند، سپس آنرا به خدا نسبت می دادند و مرتکب افترای دیگری می شدند).**به همین دلیل در آیه مورد بحث افترای به خدا که با (لام) ذکر شده به عنوان نتیجه و غایت بدعتهای آنها معرفی شده است (دقت کنید).***

در پایان آیه به عنوان یک اخطار جدی می گوید: کسانی که به خدا دروغ و افترا می بندند هیچگاه رستگار نخواهند شد (ان الذین یفترون علی الله الکذب لا یفلحون).

اصولا دروغ و افترا مایه بدبختی و نارستگاری است، درباره هر کس که باشد تا چه رسد به اینکه درباره خداوند بزرگ صورت گیرد که گناه و آثار سوء آن مضاعف می گردد.

آیه بعد این عدم رستگاری را چنین توضیح می دهد: با این اعمال در این دنیا تمتع و بهره کمی می گیرند ولی در برابر آن عذاب دردناکی در انتظار آنها است (متاع قلیل و لهم عذاب الیم).

این متاع قلیل، ممکن است اشاره به جنینهای مرده حیوانات باشد که برای خود حلال می شمردند، و از گوشت آن استفاده می کردند، یا اشاره به اشباع حس خودخواهی و خود پرستیشان باشد که بوسیله این بدعتها صورت می گرفت، و یا اینکه وسیله پایه های شرک و بت پرستی را تحکیم می کردند و مردم را با آن سرگرم ساخته، مدتی بر آنها حکومت می نمودند که اینها همه متاع قلیل بود که به دنبال آن ((عذاب الیم)) قرار داشت.
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 444 @@@

در اینجا ممکن است سؤالی، طرح شود که چرا غیر از آن چهار چیز که در بالا گفته شد، اشیاء دیگری از حیوانات بر قوم یهود حرام بوده است؟

آیه بعد گویا به پاسخ این سؤال پرداخته، می گوید: ما بر یهود چیزهائی را که قبلا برای تو شرح دادیم تحریم کردیم (و علی الذین هادوا حرمنا ما قصصنا علیک من قبل).

اشاره به اموری است که در آیه 146 سوره انعام آمده: و علی الذین هادوا حرمنا کل ذی ظفر و من البقر و الغنم حرمنا علیهم شحومهما الا ما حملت ظهورهما او الحوایا او ما اختلط بعظم ذلک جزیناهم ببغیهم و انا لصادقون: بر یهودیان هر حیوان ناخن داری را حرام کردیم (اشاره به حیواناتی است که سم یکپارچه دارند همچون اسب) و از گاو و گوسفند، پیه و چربیشان را تحریم نمودیم، مگر چربیهائی را که بر پشت آنها قرار داشت، و یا در لابلای امعاء، و دو طرف پهلوها، و یا با استخوان آمیخته بود، این را به خاطر ظلم و ستم آنها، به عنوان کیفر، قرار دادیم و ما راست میگوئیم.

در حقیقت این محرمات اضافی جنبه مجازات و کیفر در برابر مظالم و ستمهای یهود داشته، و لذا در پایان آیات مورد بحث اضافه می کند: ما به آنها ستم نکردیم ولی آنها به خویشتن ستم روا می داشتند (و ما ظلمناهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون).

در سوره نساء آیه 160 و 161 نیز می خوانیم فبظلم من الذین هادوا حرمنا علیهم طیبات احلت لهم و بصدهم عن سبیل الله کثیرا و اخذهم الربا و قد نهوا عنه و اکلهم اموال الناس بالباطل: ((به خاطر ظلم یهود قسمتی از غذاهای پاکیزه را که ذاتا حلال بود بر آنها تحریم کردیم، چرا که مردم را از راه خدا باز می داشتند، و رباخواری می کردند با اینکه از آن نهی شده بودند، و اموال مردم را بدون جهت می خوردند)).
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 445 @@@

بنابر این تحریم قسمتی از گوشتها بر یهود جنبه مجازات داشت، و هرگز مشرکان نمی توانستند به آن استدلال کنند.

به علاوه چیزهائی را که مشرکان تحریم کرده بودند نه در آئین یهود بود، نه در آئین اسلام، صرفا بدعتهائی بود که از ریشه خرافات مایه می گرفت (آیه مورد بحث ممکن است اشاره به این نکته نیز باشد که شما کاری کردید که با هیچ کتاب آسمانی سازگار نیست).

در آخرین آیه مورد بحث، آنچنان که روش قرآن است، درهای بازگشت را به روی افراد فریب خورده و یا پشیمان می گشاید، و می گوید: پروردگارت نسبت به آنها که از روی جهل اعمال بد انجام داده اند، سپس بعد از آن توبه کرده اند و اصلاح و جبران نمودند، آری پروردگارت بعد از این توبه و اصلاح، آمرزنده و مهربان است (ثم ان ربک للذین عملوا السوء بجهالة ثم تابوا من ذلک و اصلحوا ان ربک من بعدها لغفور رحیم).

قابل توجه اینکه اولا علت ارتکاب گناه را جهالت می شمرد، چرا که جهل عامل اصلی بسیاری از گناهان است، و اینگونه افرادند که پس از آگاهی به راه حق باز می گردند، نه آنها که آگاهانه و از روی استکبار و غرور یا تعصب و لجاجت و مانند آن راه غلط را می پیمایند.

ثانیا: مساله توبه را به توبه قلبی و ندامت درونی محدود نمی کند، بلکه روی اثر عملی آن تاکید کرده، و اصلاح و جبران را مکمل توبه می شمارد، تا این فکر غلط را از مغز خود بیرون کنیم که هزاران گناه را با یک جمله استغفر الله می توان جبران کرد. نه، باید عملا خطاها جبران گردد و قسمتهائی که از روح انسان و یا جامعه بر اثر گناه آسیب یافته اصلاح و مرمت شود.

توبه حقیقی این است نه لقلقه لسان.
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 446 @@@

ثالثا: به قدری روی این مساله تاکید دارد که مجددا با جمله ((ان ربک من بعد لغفور رحیم)) تاکید می کند که مشمول آمرزش و رحمت الهی شدن تنها بعد از توبه و اصلاح امکان پذیر است.

به عبارت دیگر این واقعیت که پذیرش توبه حتما بعد از ندامت و جبران و اصلاح است با سه تعبیر ضمن یک آیه بیان شده است: نخست به وسیله کلمه ((ثم)) سپس ((من بعد ذلک)) و سرانجام با کلمه ((من بعدها)) تا آلودگانی که پشت سر هم گناه می کنند و می گویند ما به لطف خدا و غفران و رحمتش امیدواریم این فکر نادرست را از سر به در کنند.
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 447 @@@