تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد11
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

این روایات بر چند گونه است:

1 - قسمتی از این روایات، روایاتی است که می گوید علی (علیهالسلام) بعد از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به جمع آوری قرآن پرداخت، و هنگامی که آنرا جمع کرد و بر گروهی از صحابه که اطراف مقام خلافت را گرفته بودند عرضه فرمود، آنها از آن استقبال نکردند و علی (علیهالسلام) گفت دیگر آن را نخواهید دید!.
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 28 @@@

ولی با دقت در همین روایات روشن می شود که قرآن نزد علی (علیهالسلام) با دیگر قرآنها ابدا تفاوت نداشت بلکه این تفاوت در سه چیز بود: نخست اینکه آیات و سوره ها به ترتیب نزول تنظیم شده بود، و دیگر اینکه شاءن نزول هر آیه و سوره در کنار آن قید شده بود، سومین امتیاز اینکه تفسیرهائی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده بود و همچنین آیات ناسخ و منسوخ در آن درج شده بود.

بنابراین قرآنی که علی (علیهالسلام) به جمع آوری آن پرداخت چیزی جز این قرآن نبود و مازادش ((تفسیرها)) و ((تاویلها)) و ((شاءن نزولها)) و ((تمیز ناسخ و منسوخ)) و مانند آن بوده است، و به تعبیر دیگر هم قرآن بود، و هم تفسیر اصیل قرآن.

در کتاب سلیم بن قیس می خوانیم: ان امیر المؤمنین (علیهالسلام) لما رای غدر الصحابة و قلة وفائهم لزم بیته، و اقبل علی القرآن، فلما جمعه کله، و کتابه بیده، و تاویله الناسخ و المنسوخ، بعث الیه ان اخرج فبایع، فبعث الیه انی مشغول فقد آلیت علی نفسی لا ارتدی بردائی الا لصلاة حتی اؤلف القرآن و اجمعه:**بحار الانوار جلد 19 صفحه 11.*** ((هنگامی که امیر مؤمنان علی (علیهالسلام) بی وفائی صحابه را مشاهده کرد خانه را ترک نگفت، و به قرآن روی آورد، و مشغول جمع آوری همه قرآن، و نوشتن آن با دست خود شد، و حتی تاءویل و ناسخ و منسوخ آنرا جمع آوری فرمود، در این هنگام به سراغ امام فرستادند که از خانه بیرون آی و بیعت کن! او در پاسخ پیغام فرستاد که من مشغولم، سوگند یاد کرده ام که عبا بر دوش ‍ نگیرم مگر برای نماز تا همه قرآن را گردآوری کنم)).

2 - قسمتی دیگر از این روایات روایاتی است که اشاره به تحریف معنوی قرآن می کند.

زیرا می دانیم تحریف بر سه گونه است: ((تحریف لفظی)) و ((تحریف معنوی))
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 29 @@@

و ((تحریف عملی)).

منظور از تحریف لفظی آنست که در الفاظ و عبارات قرآن کم و زیاد و تغییر داده شود (این همان چیزی است که ما و همه محققان اسلام آنرا شدیدا انکار می کنیم).

ولی ((تحریف معنوی)) آنست که آیه ای را آنچنان معنی و تفسیر کنند که خلاف مفهوم واقعی آن باشد. و نیز ((تحریف عملی)) آنست که آنرا بر خلاف عمل کنند.

مثلا در تفسیر علی بن ابراهیم از ((ابوذر)) چنین می خوانیم: هنگامی که آیه یوم تبیض وجوه و تسود وجوه (آل عمران 106) نازل شد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود روز قیامت از مردم سؤال می کنند که با ثقلین (قرآن و عترت پیامبر) چه کردید؟ می گویند: اما الاکبر فحرفناه، و نبذناه و راء ظهورنا...: ((ما ثقل اکبر (قرآن) را تحریف کردیم و پشت سر انداختیم**تفسیر برهان ذیل آیه 106 از سوره آل عمران.*** پیداست که منظور از تحریف در اینجا همان دگرگون ساختن مفهوم قرآن و پشت سر انداختن آنست)).

3 - قسمت دیگری از این روایات روایاتی است که قطعا مجعول است و برای بی اعتبار ساختن قرآن بدست دشمنان و منحرفان یا افراد نادان ساخته و پرداخته شده است.

مانند روایات متعددی که از احمد بن محمد بن سیاری نقل شده است که عدد این روایات به صدوهشتادو هشت روایت! بالغ می شود**این احصاء و شمارش را نویسنده کتاب (برهان روشن) در آن کتاب آورده است.*** و مرحوم حاجی نوری در کتاب ((فصل الخطاب)) فراوان از او نقل کرده است.
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 30 @@@

((سیاری)) راوی این احادیث به گفته بسیاری از بزرگان علم رجال کسی بوده است فاسد المذهب، غیر قابل اعتماد، و ضعیف الحدیث، و به گفته بعضی، اهل غلو، منحرف، معروف به تناسخ و کذاب بوده، و به گفته کشی صاحب رجال معروف، امام جواد (علیهالسلام) در نامه خود ادعاهای سیاری را باطل و بی اساس خواند.

البته روایات تحریف منحصر به سیاری نیست ولی قسمت مهمش به او بر می گردد!.

در میان این روایات مجعول روایات مضحکی دیده می شود که هر کس ‍ مختصر اهل مطالعه باشد فورا به فساد آن پی می برد.

مانند روایتی که می گوید در آیه 3 سوره نساء و ان خفتم الا تقسطوا فی الیتامی فانکحوا ما طاب لکم من النساء) در میان شرط و جزا بیش از یک سوم قرآن ساقط شده است

در حالی که ما در تفسیر سوره نساء گفتیم که شرط و جزاء در آیه فوق کاملا یا یکدیگر مربوطند و حتی یک کلمه در میان این دو اسقاط نشده است.

بعلاوه بیش از یک سوم قرآن حداقل معادل چهارده جزء قرآن می شود! این بسیار خنده آور است که کسی ادعا کند قرآن با آن همه نویسندگان و کتاب وحی و آن همه حافظان و قاریان از زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به بعد چهارده جزاش بر باد رفته و کسی آگاه نشده؟ این دروغگویان و دروغپردازان توجه به این واقعیت تاریخی نکرده اند که قرآن که قانون اساسی و همه چیز مسلمانان را از آغاز تشکیل می داد، شب و روز در همه خانه ها و مساجد تلاوت می شد، چیزی نبود که حتی یک کلمه آنرا بتوان اسقاط کرد تا چه رسد به چهارده جزء! دروغی به این بزرگی دلیل روشنی بر ناشی گری جاعلان اینگونه احادیث است.

بسیاری از بهانه جویان در اینجا به سراغ کتاب ((فصل الخطاب)) که در بالا
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 31 @@@

اشاره کردیم (نوشته مرحوم حاجی نوری) می روند که در زمینه تحریف نگاشته است.

ولی این کتاب علاوه بر اینکه با توجه به آنچه در بالا گفتیم وضعش ‍ روشن می شود، مرحوم حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی که شاگرد مبرز مرحوم حاجی نوری است در شرح حال استادش در جلد اول ((مستدرک الوسائل)) می گوید: اما در مورد کتاب ((فصل الخطاب)) کرارا از استادم شنیدم میفرمود مطالبی که در فصل الخطاب است عقیده شخصی من نیست، بلکه این کتاب را برای طرح بحث و اشکال نوشتم، و اشارتا عقیده خودم راجع به عدم تحریف را آورده ام، و بهتر بود نام کتاب را ((فصل الخطاب فی عدم تحریف الکتاب)) می گذاردم.

سپس مرحوم ((محدث تهرانی)) می گوید: ((ما از نظر عمل روش ‍ استاد خودمان را به خوبی می دیدیم که هیچگونه وزن و ارزشی برای اخبار تحریف قائل نبود، بلکه آنها را از اخباری می دانست که باید بر دیوار کوبند، تنها کسی می تواند نسبت تحریف را به استاد ما بدهد که به مرام و عقیده او آشنا نبوده است)).

آخرین سخن اینکه آنها که نمی توانستند و یا که نمی خواستند عظمت این کتاب آسمانی را برای مسلمانان احساس کنند کوشش کردند که با اینگونه خرافه ها و اباطیل قرآن را از اصالت بیندازند، و دستهای زیادی در گذشته و امروز در این زمینه کار کرده و می کند.

چندی قبل در جراید خواندیم چاپ جدیدی از قرآن وسیله ایادی اسرائیل و صهیونیسم منتشر شده که آیات فراوانی از آنرا تغییر داده اند، ولی آنها کور خوانده بودند، دانشمندان اسلامی بزودی از این توطئه دشمن آگاه شدند، و آن نسخه ها را جمع آوری کردند، این دشمنان سیاه دل نمی دانستند که حتی اگر یک نقطه از قرآن تغییر یابد مفسران و حافظان و قاریان قرآن فورا آگاه خواهند شد.
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 32 @@@

آنها می خواهند نور خدا را خاموش کنند، ولی هرگز نمی توانند یریدون ان یطفؤا نور الله بافواههم و یابی الله الا ان یتم نوره و لو کره الکافرون (توبه آیه 32).