تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد11
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

مکتبت را آشکارا بگو!

در این آیات که آخرین آیات سوره ((حجر)) است نخست به سرنوشت ((مقتسمین)) (تجزیه گران) که در آیات قبل از آنها سخن به میان آمده بود می پردازد و می گوید: ((سوگند به پروردگارت که ما بطور قطع از همه آنها سؤال خواهیم کرد)) (فو ربک لنسئلنهم اجمعین)...

((از تمام کارهائی که انجام می دادند)) (عما کانوا یعملون).

روشن است که سؤال خداوند برای کشف مطلب پنهان و پوشیده ای نیست، چرا که او از اسرار درون و برون آگاه است، و ذره ای در آسمان و زمین از علم بی پایان او مخفی نیست، بنابراین سؤال مزبور به خاطر تفهیم به خود طرف است تا به زشتی اعمالش پی ببرد، و یا به عنوان یکنوع مجازات روانی است، چرا که بازجوئی از کارهای خلاف، آنهم تواءم با سرزنش و ملامت، آنهم در جهانی که انسان به حقایق نزدیکتر و آگاهتر می شود، دردناک و زجرآور است، بنابراین، در حقیقت این پرسشها بخشی از مجازات آنهاست.

ضمنا عمومیت ((عما کانوا یعملون)) نشان می دهد که از همه اعمال آدمی بدون استثناء سؤال خواهد شد و این خود درسی است برای همه انسانها که لحظه ای از اعمال خود غافل نمانند، و اینکه بعضی از مفسران این سؤال را محدود مسأله توحید و ایمان به انبیاء و یا مربوط به معبودهای مشرکان دانسته اند سخنی است بی دلیل بلکه مفهوم آیه کاملا تعمیم دارد.
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 140 @@@

و اما این سؤال که چگونه در آیه فوق خداوند تاکید بر مسأله سؤال می کند در حالی که در سوره الرحمان آیه 39 می خوانیم فیومئذ لا یسئل عن ذنبه انس و لا جان: در آن روز از هیچکس نه انسان و نه جن سؤالی نمی شود پاسخش را سابقا گفته ایم که خلاصه آن این است: در قیامت مراحلی است، در بعضی از مراحل، از مردم سؤال می شود، و در بعضی از مراحل سؤال و جوابی در کار نیست، و مسائل خود بخود روشن است، و یا اینکه سؤال زبانی وجود ندارد، چرا که طبق آیه 65 سوره یس بر دهان ها مهر گذارده می شود، و تنها سؤال از اعضای پیکر و حتی پوست بدن می شود.**برای توضیح بیشتر به جلد 6 صفحه 88 تفسیر نمونه مراجعه فرمائید.***

سپس فرمان قاطعی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می دهد و می گوید: در برابر هیاهوی مشرکان و مجرمان نه تنها ضعف و ترس و سستی به خود راه مده و ساکت مباش، بلکه ((آشکار آنچه را ماءموریت داری بیان کن)) و حقایق دین را با صراحت برملا ساز (فاصدع بما تؤمر).

((و از مشرکان، روی گردان و نسبت به آنها بی اعتنائی کن)) (و اعرض عن المشرکین).

((فاصدع)) از ماده ((صدع)) در لغت به معنی شکافتن به طور مطلق، و یا شکافتن اجسام محکم است، و از آنجا که با شکافتن چیزی درونش آشکار می شود، این کلمه به معنی اظهار و افشا و آشکار کردن آمده است، و به درد سر شدید هم ((صداع)) می گویند، به خاطر اینکه گوئی می خواهد سر را از هم بشکافد!.

به هر حال اعراض از مشرکان در اینجا یا به معنی بی اعتنائی است، و با ترک مبارزه و پیکار با آنها، زیرا در آن زمان هنوز قدرت مسلمانان به مرحله ای نرسیده بود که در مقابل خشونت دشمن دست به مبارزه مسلحانه بزنند.
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 141 @@@

سپس خداوند برای تقویت قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او اطمینان می دهد که در برابر استهزاء کنندگان از وی حمایت می کند، می فرماید. ((ما شر استهزاء کنندگان را از تو دفع کردیم)) (انا کفیناک المستهزئین).

ذکر این جمله بصورت فعل ماضی با اینکه مربوط به آینده است ظاهرا اشاره بر حتمی بودن این حمایت است، یعنی بطور مسلم ما شر آنها را از تو دفع خواهیم کرد، و این مسأله ای است حتمی و تمام شده.

البته بعضی از مفسران، حدیثی نقل کرده اند، که شش گروه (یا کمتر) هر کدام به نوعی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به باد استهزاء می گرفتند و هرگاه او به دعوت بر می خاست، با سخنان خود تلاش ‍ می کردند که مردم از اطراف وی متفرق شوند، ولی خداوند هر یک از آنها را به بلائی مبتلا ساخت و آنچنان در خود فرو رفتند که پیامبر را فراموش کردند (شرح ابتلای آنها در بعضی از تفاسیر آمده است).

سپس ((مستهزئین)) را چنین توصیف می کند: ((آنها کسانی هستند که با خدا معبود دیگری قرار می دهند، ولی به زودی از نتیجه شوم کار خود آگاه خواهند شد)) (الذین یجعلون مع الله الها آخر فسوف یعلمون).

ممکن است این تعبیر اشاره به آن باشد که اینها کسانی هستند که افکار و اعمالشان خود مسخره است، چرا که آنقدر نادانند که در برابر خداوندی که آفریننده جهان هستی است معبودی از سنگ و چوب تراشیده اند، با این حال می خواهند تو را استهزاء کنند!

بار دیگر به عنوان دلداری و تقویت هر چه بیشتر روحیه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اضافه می کند: ((ما می دانیم که سخنان آنها سینه تو را تنگ و ناراحت می سازد))
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 142 @@@

(و لقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون).

روح لطیف تو و قلب حساست، نمی تواند اینهمه بدگوئی و سخنان کفر و شرک آمیز را تحمل کند و به همین دلیل ناراحت می شوی.

ولی ناراحت مباش برای زدودن آثار سخنان زشت و ناهنجارشان ((به تسبیح پروردگارت بپرداز و در برابر ذات پاکش سجده کن)) (فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین)!

چرا که این تسبیح خداوند اولا اثرات بد گفتار آنها را از دلهای مشتاقان الله می زداید، و از آن گذشته به تو نیرو و توان می بخشد، نور و صفا می دهد، روشنائی و جلا می آفریند، پیوندت را با خدا محکم می کند، اراده ات را نیرومند می سازد، و به تو قدرت تحمل بیشتر و جهاد پیگیرتر و قدم را سختر می بخشد.

لذا در روایات از ابن عباس می خوانیم: هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) غمگین می شد به نماز بر می خاست و ((آثار این حزن و اندوه را در نماز از دل می شست))

و سرانجام آخرین دستور را در این زمینه به او می دهد که دست از عبادت پروردگارت در تمام عمر بر مدار ((و همواره او را بندگی کن تا یقین فرا رسد)) (و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین).

معروف و مشهور در میان مفسران این است که منظور از ((یقین)) در اینجا همان مرگ است و به این جهت مرگ، یقین نامیده شده که یک امر مسلم است، و انسان در هر چیز شک کند در مرگ نمی تواند تردید به خود راه دهد.

و یا اینکه به هنگام مرگ پرده ها کنار می رود و حقایق در برابر چشم انسان آشکار می شود، و حالت یقین برای او پیدا می گردد.

در سوره مدثر آیه 46 و 47 از قول دوزخیان می خوانیم: و کنا نکذب
@@تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 143 @@@

بیوم الدین حتی اءتانا الیقین ((ما همواره روز رستاخیز را تکذیب می کردیم تا اینکه یقین (مرگ ما) فرا رسید.

از اینجا روشن می شود که آنچه از بعضی از صوفیه نقل شده که آیه فوق را دستاویزی برای ترک عبادت قرار داده اند و گفته اند آیه می گوید: عبادت کن تا زمانی که یقین فرا رسد، بنابراین بعد از حصول یقین نیازی به عبادت نیست! گفتار بی اساس و بی پایه ای است، چرا که اولا: به شهادت بعضی از آیات قرآن که در بالا اشاره کردیم یقین به معنی مرگ است، که هم برای مؤمنان و هم برای دوزخیان، برای همه خواهد بود.

ثانیا: مخاطب به این سخن، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، و مقام یقین پیامبر بر همه محرز است آیا کسی می تواند ادعا کند که دارای مقام یقین از نظر ایمان نبوده است.

و ثالثا: تواریخ متواتر نشان می دهد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تا آخر ساعات عمرش عبادت را ترک نگفت و علی (علیهالسلام) در محراب عبادت کشته شد، و همچنین سایر امامان.