کسانی که لذت انس با خدا را چشیدهاند و دل خود را مأوای ذکر خدا ساختهاند و به خلوت نجوای با معشوق خویش بار یافتهاند، دنیا و لذتها و خوشیهای آن برایشان کم فروغ گردیده و با روشن شدن چشمشان به حقایقی فراتر از دنیا و مادیات، دیگر رغبت ماندن در این دنیا را ندارند، چه رسد که دل بسته آن باشند؛ چنان که حضرت امیر علیهالسلام میفرمایند: فکانما فطعوا الدنیا الی الاخرة و هم فیها فشاهدوا ما وراء ذلک...؛ آنها با این که در دنیا زندگی میکنند، اما هوای رفتن از دنیا و پیوستن به آخرت دارند. به درجهای از معرفت رسیدهاند و تا بدان جا در مسیر خودسازی و تکامل اوج گرفتهاند که سرای آخرت را مشاهده میکنند و از آنچه بر برزخیان میگذرد آگاهی دارند. آنها هر کجا که باشند دلشان با خدا است. حتی وقتی با کسی سخن میگویند، باز در دل به خدا توجه دارند و لحظهای دل از انس با خدا نمیکنند. آنان که با حقایق عالم هستی اطلاع یافتهاند و عصاره ارزشها و کمالات بر آنها عینیت یافته و به پوچی و بی مقداری دنیا و مظاهر آن پی بردهاند، از دنیا طلبی مردم تعجب میکنند. آنان در شگفتند که چگونه مردم چون دیوانگان و لاشخوران بر سر مردار گندیده دنیا به جان هم میافتادهاند و هر کس سعی میکند با حیله و نیرنگ گوی سبقت از دیگران برباید و عرصه را بر رقیبان خویش تنگ سازد. برای آنان بسی مایه تأسف است که چگونه مردم دل به دنیا بستهاند و با لذتهای آن خو گرفتهاند و از عالیترین لذتها، یعنی انس با خدا، چشم پوشیدهاند؟ به راستی چرا بسیاری از مردم به جای خدا بر قدرتهای مادی و دنیایی تکیه دارند؟ مگر نه این است که هر چیزی در پرتو قدرت خداوند تحقق مییابد؟
در مقابل، مردم نیز وقتی میبینند اهل ذکر و شیفتگان انس با خدا اعتنایی به دنیا و لذتهای آن ندارند، تعجب میکنند که چرا اینها بی اعتنا از کنار این لذتها میگذرند؟ و چرا در نظر آنان کاخها و انبانهای طلا و پول با مشتی خاک و خاشاک یکسان است؟! غافل از این که آنها به لذتی رسیدهاند که لذتهای دنیا و نظرشان بی مقدار و بی ارزش گردیده است.
میگویند شخصی که شهر را ندیده بود و از اوضاع و احوال آن بی خبر بود گذرش به شهر افتاد و به بازار رفت و وارد دکان قنادی شد. وقتی دید شیرینیهای متنوع و رنگارنگ در آن دکان چیدهاند و شیرینی فروش آرام نشسته و از آنها نمیخورند تعجب کرده و پنداشت که چشمان او نابیناست، از این رو انگشتان خود را جلو چشمان او برد، و وقتی متوجه شد که او با وجود بینایی شیرینیها را نمیخورد با تعجب گفت: آیا اینها را میبینی و نمیخوری؟!
یکی از اساتید ما میفرمود که در زمان مرحوم شیخ انصاری که طلبهها در نهایت فقر و گرفتاری زندگی میکردند. شخصی چند کیسه طلا نزد شیخ آورد و در دالان خانه شیخ قرار داد و از شیخ رسید خواست، اما مرحوم شیخ از دادن رسید امتناع کرد. کیسههای طلا زیر دست و پا لگد میشد و هر چه آن شخص اصرار و التماس میکرد، مرحوم شیخ نمیپذیرفت، آن شخص گفت: من امانت دارم، این امانت را به من سپردهاند که به شما برسانم؛ گناه من چیست که به من رسید نمیدهی؟ یکی از نزدیکان مرحوم شیخ به ایشان عرض کرد که چرا شما آن امانتی را تحویل نمیگیرید و رسید نمیدهید؟ مرحوم شیخ فرمود: این واسطهای که طلاها را از صرافی گرفته و این جا آورده مسیحی است و من نمیخواهم دست مسیحی به رسیدی برسد که روی آن اسم خدا را مینویسم، هر وقت واسطه مسلمانی فرستادند رسید میدهم، مرحوم شیخ قسم خورد که نظر من این طلاها با مشتی خاکستر فرقی ندارد؛ تازه اینها امانتی است که باید به اهلش برسانم، اگر از خودم هم میبود اهمیتی برای من نداشته چون چند صباحی در اختیارم میبود و بالاخره آنها را میگذاشتم و میرفتم.
به هر جهت، برای این که انسان به تعالی برسد و به رفتار و اندیشه علوی مزین گردد و ثروت دنیا آن قدر برایش ارزش نداشته باشد که برای رسیدن به آن دست به هر خلافی بزند، باید یا خدا را در دلش زنده نگه دارد. اگر به جای توجه به خداوند، به دنیا عشق بورزد، مستحق نکوهش خداوند و رانده شدن از درگاه تعالی میگردد. خداوند درباره اینان به پیامبرش فرمود:
ولا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان أمره فرطاً؛ (110) و از آن کسی که از یاد ما روی برتافته و جز زندگی دنیا را خواستار نبوده است، روی برتاب.
خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله فرمان میدهد، از کسانی که فقط دل بسته زندگی دنیا هستند و شهوت و کام جویی از دنیا را بر یاد خدا و توجه به آخرت مقدم داشتهاند، دوری کن. این دسته به جهت توجه افراطی به دنیا، چنان از خداوند غافل شدهاند که بسا صرف وقت در امور عبادی و معنوی و توجه به خداوند را مایه تضییع عمر و به هدر دادن آن تلقی میکنند! و چه بسا کارشان به جایی میرسد که وقتی نام خدا و اولیای خدا برده میشود، سعی میکنند حرف را عوض کنند. بر عکس حضرت ابراهیم علیهالسلام، هنگام که جبرئیل گفت: سبوح قدوس فرمود: اگر یک بار دیگر نام محبوبم را ببی همه مالم را میدهم. اما دنیا پرستان نه فقط از نام خدا لذت نمیبرند، بلکه چنان زرق و برق دنیا آنها را فریب داده و دل باخته دنیا شدهاند که به فرموده قرآن وقتی نام خدا برده میشود، ناراحت هم میشوند:
و اذا ذکر الله وحده اشمازت قلوب الذین لا یومنون بالاخرة و اذا ذکر الذین من دونه اذا هم یستبشرون؛ (111) هنگامی که خداوند به یگانگی یاد میشود، دلهای کسانی که به آخرت ایمان ندارند، متوجه میگردد؛ اما هنگامی که معبودهای دیگر یاد میشود، شادمان میشوند.
طبیعی است وقتی کسی به آخرت ایمان نداشت، زندگی دنیا برای او مقصد و هدف میگردد و جز زندگی دنیا چیزی نمیخواهد و از آنچه او را از لذایذ دنیا باز دارد بیزار است. از این رو نمیخواهد که در حضور او نام خداوند برده شود و یا قرآن قرائت گردد و یاد مرگ به میان آید؛ چرا که عیش او را آشفته میکند. این مرحله از انحطاط و سقوط، فرجام کسی است که به تدریج از فطرت خود فاصله میگیرد و به جای حرکت در مسیر فطرت خود و پرستش مبدأ آفرینش و عمل به خواست او علم طغیان و سر پیچی را بر میافرازد. او پس از آن که در دام هوای نفس خویش و وسوسههای شیطان گرفتار آمد، دنیا پرستی و دل سپردگی به لذتها و شهوات دنیایی، محور رفتار و اندیشهاش میگردد.چنین کسی ممکن نیست گرایش و توجهی به یاد خدا و ذکر او داشته باشد؛ چرا که بین یاد خدا و شیفتگی به دنیا تضادی آشکار است.