تربیت
Tarbiat.Org

یاد او
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

اهل ذکر و مشاهده جهان آخرت

کسانی که لذت انس با خدا را چشیده‏اند و دل خود را مأوای ذکر خدا ساخته‏اند و به خلوت نجوای با معشوق خویش بار یافته‏اند، دنیا و لذت‏ها و خوشی‏های آن برایشان کم فروغ گردیده و با روشن شدن چشمشان به حقایقی فراتر از دنیا و مادیات، دیگر رغبت ماندن در این دنیا را ندارند، چه رسد که دل بسته آن باشند؛ چنان که حضرت امیر علیه‏السلام می‏فرمایند: فکانما فطعوا الدنیا الی الاخرة و هم فیها فشاهدوا ما وراء ذلک...؛ آنها با این که در دنیا زندگی می‏کنند، اما هوای رفتن از دنیا و پیوستن به آخرت دارند. به درجه‏ای از معرفت رسیده‏اند و تا بدان جا در مسیر خودسازی و تکامل اوج گرفته‏اند که سرای آخرت را مشاهده می‏کنند و از آنچه بر برزخیان می‏گذرد آگاهی دارند. آنها هر کجا که باشند دلشان با خدا است. حتی وقتی با کسی سخن می‏گویند، باز در دل به خدا توجه دارند و لحظه‏ای دل از انس با خدا نمی‏کنند. آنان که با حقایق عالم هستی اطلاع یافته‏اند و عصاره ارزش‏ها و کمالات بر آنها عینیت یافته و به پوچی و بی مقداری دنیا و مظاهر آن پی برده‏اند، از دنیا طلبی مردم تعجب می‏کنند. آنان در شگفتند که چگونه مردم چون دیوانگان و لاشخوران بر سر مردار گندیده دنیا به جان هم می‏افتاده‏اند و هر کس سعی می‏کند با حیله و نیرنگ گوی سبقت از دیگران برباید و عرصه را بر رقیبان خویش تنگ سازد. برای آنان بسی مایه تأسف است که چگونه مردم دل به دنیا بسته‏اند و با لذت‏های آن خو گرفته‏اند و از عالی‏ترین لذت‏ها، یعنی انس با خدا، چشم پوشیده‏اند؟ به راستی چرا بسیاری از مردم به جای خدا بر قدرت‏های مادی و دنیایی تکیه دارند؟ مگر نه این است که هر چیزی در پرتو قدرت خداوند تحقق می‏یابد؟
در مقابل، مردم نیز وقتی می‏بینند اهل ذکر و شیفتگان انس با خدا اعتنایی به دنیا و لذت‏های آن ندارند، تعجب می‏کنند که چرا اینها بی اعتنا از کنار این لذت‏ها می‏گذرند؟ و چرا در نظر آنان کاخ‏ها و انبان‏های طلا و پول با مشتی خاک و خاشاک یکسان است؟! غافل از این که آنها به لذتی رسیده‏اند که لذت‏های دنیا و نظرشان بی مقدار و بی ارزش گردیده است.
می‏گویند شخصی که شهر را ندیده بود و از اوضاع و احوال آن بی خبر بود گذرش به شهر افتاد و به بازار رفت و وارد دکان قنادی شد. وقتی دید شیرینی‏های متنوع و رنگارنگ در آن دکان چیده‏اند و شیرینی فروش آرام نشسته و از آنها نمی‏خورند تعجب کرده و پنداشت که چشمان او نابیناست، از این رو انگشتان خود را جلو چشمان او برد، و وقتی متوجه شد که او با وجود بینایی شیرینی‏ها را نمی‏خورد با تعجب گفت: آیا اینها را می‏بینی و نمی‏خوری؟!
یکی از اساتید ما می‏فرمود که در زمان مرحوم شیخ انصاری که طلبه‏ها در نهایت فقر و گرفتاری زندگی می‏کردند. شخصی چند کیسه طلا نزد شیخ آورد و در دالان خانه شیخ قرار داد و از شیخ رسید خواست، اما مرحوم شیخ از دادن رسید امتناع کرد. کیسه‏های طلا زیر دست و پا لگد می‏شد و هر چه آن شخص اصرار و التماس می‏کرد، مرحوم شیخ نمی‏پذیرفت، آن شخص گفت: من امانت دارم، این امانت را به من سپرده‏اند که به شما برسانم؛ گناه من چیست که به من رسید نمی‏دهی؟ یکی از نزدیکان مرحوم شیخ به ایشان عرض کرد که چرا شما آن امانتی را تحویل نمی‏گیرید و رسید نمی‏دهید؟ مرحوم شیخ فرمود: این واسطه‏ای که طلاها را از صرافی گرفته و این جا آورده مسیحی است و من نمی‏خواهم دست مسیحی به رسیدی برسد که روی آن اسم خدا را می‏نویسم، هر وقت واسطه مسلمانی فرستادند رسید می‏دهم، مرحوم شیخ قسم خورد که نظر من این طلاها با مشتی خاکستر فرقی ندارد؛ تازه اینها امانتی است که باید به اهلش برسانم، اگر از خودم هم می‏بود اهمیتی برای من نداشته چون چند صباحی در اختیارم می‏بود و بالاخره آنها را می‏گذاشتم و می‏رفتم.
به هر جهت، برای این که انسان به تعالی برسد و به رفتار و اندیشه علوی مزین گردد و ثروت دنیا آن قدر برایش ارزش نداشته باشد که برای رسیدن به آن دست به هر خلافی بزند، باید یا خدا را در دلش زنده نگه دارد. اگر به جای توجه به خداوند، به دنیا عشق بورزد، مستحق نکوهش خداوند و رانده شدن از درگاه تعالی می‏گردد. خداوند درباره اینان به پیامبرش فرمود:
ولا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان أمره فرطاً؛ (110) و از آن کسی که از یاد ما روی برتافته و جز زندگی دنیا را خواستار نبوده است، روی برتاب.
خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله فرمان می‏دهد، از کسانی که فقط دل بسته زندگی دنیا هستند و شهوت و کام جویی از دنیا را بر یاد خدا و توجه به آخرت مقدم داشته‏اند، دوری کن. این دسته به جهت توجه افراطی به دنیا، چنان از خداوند غافل شده‏اند که بسا صرف وقت در امور عبادی و معنوی و توجه به خداوند را مایه تضییع عمر و به هدر دادن آن تلقی می‏کنند! و چه بسا کارشان به جایی می‏رسد که وقتی نام خدا و اولیای خدا برده می‏شود، سعی می‏کنند حرف را عوض کنند. بر عکس حضرت ابراهیم علیه‏السلام، هنگام که جبرئیل گفت: سبوح قدوس فرمود: اگر یک بار دیگر نام محبوبم را ببی همه مالم را می‏دهم. اما دنیا پرستان نه فقط از نام خدا لذت نمی‏برند، بلکه چنان زرق و برق دنیا آنها را فریب داده و دل باخته دنیا شده‏اند که به فرموده قرآن وقتی نام خدا برده می‏شود، ناراحت هم می‏شوند:
و اذا ذکر الله وحده اشمازت قلوب الذین لا یومنون بالاخرة و اذا ذکر الذین من دونه اذا هم یستبشرون؛ (111) هنگامی که خداوند به یگانگی یاد می‏شود، دل‏های کسانی که به آخرت ایمان ندارند، متوجه می‏گردد؛ اما هنگامی که معبودهای دیگر یاد می‏شود، شادمان می‏شوند.
طبیعی است وقتی کسی به آخرت ایمان نداشت، زندگی دنیا برای او مقصد و هدف می‏گردد و جز زندگی دنیا چیزی نمی‏خواهد و از آنچه او را از لذایذ دنیا باز دارد بیزار است. از این رو نمی‏خواهد که در حضور او نام خداوند برده شود و یا قرآن قرائت گردد و یاد مرگ به میان آید؛ چرا که عیش او را آشفته می‏کند. این مرحله از انحطاط و سقوط، فرجام کسی است که به تدریج از فطرت خود فاصله می‏گیرد و به جای حرکت در مسیر فطرت خود و پرستش مبدأ آفرینش و عمل به خواست او علم طغیان و سر پیچی را بر می‏افرازد. او پس از آن که در دام هوای نفس خویش و وسوسه‏های شیطان گرفتار آمد، دنیا پرستی و دل سپردگی به لذت‏ها و شهوات دنیایی، محور رفتار و اندیشه‏اش می‏گردد.چنین کسی ممکن نیست گرایش و توجهی به یاد خدا و ذکر او داشته باشد؛ چرا که بین یاد خدا و شیفتگی به دنیا تضادی آشکار است.