در بینش الهی، ذکر و یاد خدا برقرار ساختن ارتباط با قدرت و حاکم مطلق هستی است که انسان در پناه او به آرامش و اطمینان میرسد و از دام اضطراب و دلهر میرهد. هم چنین با ذکر خداوند مسیر تکامل او هموار میگردد. اما در بینش مادی که عالم مجرد و ماورای ماده انکار میشود. همه چیز در ماده و طبیعت خلاصه میگردد، ذکر و ارتباط با خداوند و خالق هستی بی معنا است. از این رو بر اثر قطع ارتباط با خداوند و غفلت از یاد و ذکر کسی که رحمت و قدرتش بی پایان است، انسان از هدایت و رحمت مبدأ هستی محروم و به خود وا نهاده میشود و درونش آکنده از التهاب و اضطراب میگردد. مشاهده این اضطراب و نگرانی و عمومیت آن در بین کسانی که طعم ارتباط با خدا را نچشیدهاند و با ثمره ارزشمندی ذکر و یاد خداوند، یعنی آرامش و اطمینان درون، آشنا نیستند باعث
گردید که اگزیستانسیالیستهای مادی این نظریه را مطرح کنند که اساساً دلهره و اضطراب فصل ممیز و مشخصه اصلی و ذاتی انسان است و هیچ گاه از او جدا نمیگردد.
به عبارت دیگر، همان گونه که ما، برای مثال، ناطق را فصل ممیز حیوان نسبت به سایر حیوانات قرار میدهیم، این گروه از نظریه پردازان، فصل ممیز انسان را دلهره و اضطراب دانستند. آنان در این نظریه خود کاملا تحت تأثیر محیط و جامعه پیرامون خود قرار گرفتند و در حقیقت، موضعی انفعالی اتخاذ کردند. این در حالی است که پیوسته و در طول تاریخ تا به امروز، ما بسیاری از مومنان به خدا و اولیای الهی را میبینیم که قلب و روحشان مالامال از اطمینان و آرامش است. اگر دلهره و اضطراب را فصل ممیز انسان بدانیم پس باید بگوییم این افراد انسان نبوده و نیستند!
از منظر قرآن اضطراب و نگرانی به جهت ترس از دست دادن نعمتها، خوشیها و لذتهای زودگذر دنیا و محروم ماندن از آنها، حالتی عرضی برای انسان است. انسان فطرتاً طالب سعادت و کمال است. حال اگر انسانی حقیقت سعادت خویش و راه رسیدن به آن از شناخت و در نتیجه از رسیدن به سعادت محروم ماند، طبیعتاً گرفتار اضطراب و دلهره میگردد. او از آن رو مضطرب و نگران است که مبدا خیر و بخشنده سعادت و کمال را نشناخته تا با او ارتباط برقرار کند. چنین کسی اگر به سرچشمه خوبیها راه یابد و با او پیوند برقرار سازد، نگرانیاش زدوده میگردد، او اگر مبدأ وجود و خیرات و رب العالمین و کسی را که تدبیر جهان و انسان به عهده او است بشناسد، با خیالی آسوده بر او توکل و اعتماد میکند و امور خویش را به او وا میگذارد و او را وکیل خویش بر میگزیند و مطمئن است که به او خیانت نمیکند:
و توکل علی الله و کفی بالله وکیلا؛ (80) و بر خدا اعتماد کن، همین بس که خدا نگهبان تو است.
وقتی کسی بر خداوند اعتماد و توکل کرد و صلاحدید خداوند را در ارتباط با خویش، حق و به صلاح و مصلحت واقعی خود دید دیگر نگرانی و اضطرابی نخواهد داشت. او میداند که خداوند خیر او را میخواهد و بیش از هر کس دیگری نیز بدان چه به خیر و صلاح او است آگاهی دارد. از این رو اگر خداوند برای او راحتی و خوشی رقم زند، خوشحال میشود؛ چون میداند صلاح او در آن چیزی است که خداوند برای او پیش آورده است؛ اگر هم به دام سختیها و بلاها گرفتار آید، ناراحت نمیشود؛ چون میداند که آن بلاها و سختیها به مصلحت او است، و بدین ترتیب به خواست خداوند رضایت میدهد.
بنابر این انسان فطرتاً طالب سعادت و آرامش است و به دنبال کسی میگردد که این سعادت و آرامش را به او ببخشد و در پناه او از دام گرفتاریها و مصایب نجات یابد، و چنین موجودی کسی نیست جز خداوند متعال که مبدأ هستی و مدبر عالم است. کسی که به این قدرت مطلق هستی معرفت یافت و خود را در حسن تدبیر و اداره او قرار داد، به آرامش و اطمینان مطلق میرسد و میداند که اگر خداوند نخواهد حتی اگر همه قدرتهای مادی دست به دست هم دهند، نمیتوانند گزندی به او برسانند و خداوند چیزی که به خیر و سلاح او است برایش رقم خواهد زد. اما کسانی که از معرفت خداوند به بهرهاند ممکن است به هر چیز و هر کسی پناهنده شوند. آنان ممکن است به انسانهایی چون خود تکیه کنند و یا حتی ممکن است از فرط جهالت و ناآگاهی به حیوانات و جمادات، یعنی بتها پناه برند؛ موجوداتی که به فرموده قرآن اختیار نفع و صلاح خود را نیز ندارند، چه رسد که بر تأمین نفع و مصلحت دیگران و دفع ضرر از آنها قدرت داشته باشند. خداوند در نکوهش از چنین گزینشی میفرماید:
قل رب السماوات و الارض قل الله قل أفاتخذتم من دونه أولیاء لا یملکون لأنفسهم نفعاً و لا ضراً...؛ (81)
بگو: پروردگار آسمانها و زمین کیست؟ بگو: خدا ، بگو: پس آیا جز او سرپرستانی گرفتهاید که اختیار سود و زیان خود را ندارند.؟
کسانی که در زندگی به غیر خدا تکیه میکنند طرفی بر نمیبندند و نفعی عایدشان نمیشود؛ چون اولا دیگران به دنبال منفعت خود هستند؛ ثانیاً اگر هم بخواهند نفعی به غیر خود برسانند، قدرتشان محدود است و مغلوب قدرت غالب و برتری هستند که مافوق همه قدرتها و شکست ناپذیر است. اگر کسی بخواهد برای همیشه خیالش راحت گردد و به آرامش زوالناپذیر دست یابد، تکیه گاهی محکم و شکست ناپذیر برگزیند و با مبدأ قدرت لایزالی ارتباط بر قرار کند که بتواند او را در رهایی از شقاوت و رسیدن به سعادت و نجات از تنگناها و مشکلات زندگی یاری رساند. تنها در این صورت است که دیگر دلهره و اضطرابی برایش باقی نمیماند.