تربیت
Tarbiat.Org

یاد او
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

رد نگرش‏های انحرافی درباره ذکر

همانند بسیاری از معارف اسلامی و قرآنی و مطالب حق، در مورد بحث ذکر نیز انحراف‏ها و کج اندیشی‏هایی وجود دارد و در هر دو حوزه فهم و عمل افراط و تفریطهایی صورت می‏پذیرد، از یک سو افراد سطحی نگری را می‏بینیم که بدون توجه به محتوا و معنای ذکر و حتی بدون توجه به خداوند و تنها بر اساس عادت، تسبیح دست می‏گیرند و ذکر می‏گویند. این دسته که توجهی به معنا و محتوای ذکر ندارند، می‏پندارند که با صرف گفتن اذکار و اوراد به وظیفه خود عمل کرده‏اند و به سبب آن قرین سعادت و نیک بختی می‏گردند و مشکلاتشان مرتفع و گناهانشان بخشوده می‏شود.
در مقابل، کسانی اساس ذکر را زیر سؤال می‏برند و آنچه درباره ذکر گفته می‏شود را ساخته و پرداخته ذهن افراد مقدس مآب می‏داند و می‏گویند آنها برای این که از زیر بار مسؤولیت‏ها و وظایف اجتماعی شانه خالی کنند، در گوشه‏ای می‏نشینند و به خواندن دعا و ذکر مشغول می‏گردند، در حالی که این عمل جای تکالیف واجب را نمی‏گیرد و با ترک واجب تقربی حاصل نخواهد شد.
هر دوی این گرایش‏ها انحرافی و غلط است. طبق آنچه ما در باب حقیقت ذکر گفتیم. حقیقت ذکر مربوط به دل و قلب است. اذکار لفظی نیز از آن رو که حکایت گر حالت توجه قلبی به خداوند هستند ذکر نامیده شده‏اند. از این رو اگر ذکر لفظی حالی از توجه قلبی و همراه با توجه درونی نباشد، در حد لقلقه زبان باقی می‏ماند. راستی چگونه ممکن است کسی که در حالی ذکر لفظی و زبانی چشم به نامحرم دوخته، یا به موسیقی حرام گوش می‏دهد و یا بر علیه برادر مؤمن خود توطئه می‏کند، مشغول یاد خدا باشد؟! چنین کسی با ذکر و یاد خدا بیگانه است، آن تنها طبق عادت روزمره خود لحظاتی را به لقلقه زبان می‏گذارند، بدون این که توجهی به معنای ذکر داشته باشد و توجه قلبی او به خداوند برانگیخته گردد.به واقع، او با این کار معارف و ارزش‏های الهی را به بازی و مسخره گرفته است و خود و دیگران را فریب می‏دهد.
عده‏ای تصور می‏کنند که تکرار یک سری الفاظ و اذکار، بدون توجه به محتوا و معنای آنها و بدون توجه قلبی به خداوند، به آنها کمال و تعالی می‏بخشد و عمل آنها از جهاد در راه خدا نیز برتر است! غافل از این که ذکری که طبق عادت انجام می‏گیرد و از حد لقلقه زبان فراتر نمی‏رود سودی به حالشان نمی‏بخشد. ذکر وقتی ارزش دارد که همراه با توجه و حضور قلب باشد و فرد را از گناه و عصیان باز دارد. کسی که به معصیت و گناه مشغول نیست از کسی که به خداوند توجه دارد و خداوند را ناظر و حاضر می‏بیند و معصیت سر زند. هنگامی معصیت از فرد سر می‏زند که از خداوند غافل گشته و او را فراموش کرده باشد. در این حال تفاوت نمی‏کند که زبانش به گفتن ذکر مشغول باشد یا نباشد. از این رو، مضمون برخی از روایات این است که ذاکر خدا کسی است که از خداوند اطاعت کند و غافل کسی است که معصیت کند گر چه نماز و روزه او فراوان باشد. کسی که فراوان قرآن می‏خواند و روزه می‏گیرد و نماز می‏گزارد و در عین حال معصیت می‏کند، غافل است و تنها بر طبق عادتی روزمره به آن اعمال می‏پردازد. ذاکر حقیقی کسی است که قلباً به خداوند توجه دارد و عملاً خدای را اطاعت می‏کند و از مصیت او سرباز می‏زند. معصیت با توجه به خدا و ایمان سازگار نیست. بر خلاف تصور افراد مقدس مآب کج اندیش که جاهلانه به معارف الهی می‏نگرند و هر چیزی را به دل خواه و میل و سلیقه خود تفسیر می‏کنند، ذکر خدا، گفتن تند و سریع یک سری الفاظ و تکرار آنها بدون توجه قلبی نیست. ذکری که برای ظاهر سازی و فریب کاری مردم انجام می‏گیرد، ذکر نیست. ذکری که باعث کمال و تعالی انسان می‏گردد و در آیات و روایات از آن ستایش شده، توجه قلبی به خداوند است نه ذکری که از لقلقه زبان فراتر نمی‏رود.
از سوی دیگر، چنان که اشاره داشتیم، عده‏ای بیگانه با فرهنگ اسلامی، گفتن ذکر را خالی از فایده و واقعیت می‏دانند و بر این باورند که این اذکار را مقدسین و مذهبی‏ها برای بازار گرمی و رواج کار خود درست کرده‏اند. این نگرش کسانی است که فرهنگ و بینش اسلامی ندارند و از حقیقت انسان و کمال او بی خبرند. آنان ارزش واقعی انسان را نمی‏دانند و تصور می‏کنند که ارزش‏های انسانی صرفاً همان ارزش‏هایی است که مادیین مطرح می‏سازند. براساس چنین نگرشی، آنان ذکر و عبادت را یک سری آداب و رسومی تلقی می‏کنند که نقشی در کمال واقعی انسان ندارند.
مواجهه ما با این افراد باید مبنایی باشد. ابتدا باید اسلام و قرآن را بر آنان عرضه کنیم. اگر واقعاً به اسلام و قرآن معتقد باشند طبیعی است که باید لوازم این اعتقاد را بپذیرند؛ و از جمله لوازم این اعتقاد، باور داشتن عبادت، دعا و ذکر خداوند است. اما اگر اسلام و قرآن را قبول نداشتند، باید با دلایل عقلی برای آنها حقیقت و کمال انسان و مسیر رشد تعالی او را ثابت کنیم.
توضیح فزون‏تر این که، ما معتقدیم ذکر حرکت به سوی خدا کمال نهایی انسان، و راهی جهت رسیدن به قرب الهی است. این باور و اعتقاد بر یک سری پیش فرض‏ها و اصول موضوعه قطعی و مسلم بنیان نهاده شده که بررسی آنها فرصت زیادی طلبد و البته نباید از نقد و بررسی آن اصول و اعتقادات مبنایی پروا داشت و خط قرمز برگرد آنها کشید.از جمله آن اصول موضوعه این است که ما معتقدیم موجودی به نام خدا وجود دارد که واجد و موجد هر کمالی است. هم چنین از جمله آنها این است که انسان روحی دارد که حقیقت او را شکل می‏دهد و آن روح دارای تکامل است. کمال حقیقی انسان نیز مربوط به روح او است و بدن صرفاً ابزاری است برای تکامل روح، بر اساس فرهنگ اسلام و قرآن، کمال انسان مرتبه‏ای است که قرب الهی نامیده شده است. بر همین اساس ما معتقدیم کاری برای کمال و سعادت انسان مفید است که در جهت نزدیکی و تقرب به الله باشد. تعبیر قربة الی الله در بین همه مسلمان‏ها در هر شهر و روستایی شایع و رایج است. نزدیکی به خدا نیز فیزیکی و جسمانی و حرکت از نقطه‏ای به نقطه دیگر نیست، بلکه روحانی و قلبی است. این روح انسان است که باید به خداوند نزدیک گردد. روح نیز از سنخ علم، معرفت و آگاهی است و خصیصه ذاتی آن، درک و فهم و شناخت است.
در تعریف جسم می‏گوییم. جسم چیزی است که دارای طول و عرض و عمق است. اما در تعریف روح می‏گوییم. روح موجودی است دارای درک.
فصل ممیز روح درک است و حقیقت آن با درک توأم است. حرکت و رشد روح در گرو علم و آگاهی و توجه است. سقوط روح نیز ناشی از ضعف شعور، آگاهی، علم و توجه است و بنابراین چنین موجودی اگر بخواهد به سوی خداوند حرکت کند و به او نزدیک شود.باید توجهاتش به خداوند فزونی گیرد و بلکه دایمی گردد. توجهات روح به خداوند، در حقیقت قدم‏هایی است که روح برای رسیدن به خداوند بر می‏دارد. هر قدر این توجهات قوی‏تر باشد و انسان در دعا و نیایش و بلکه در رفتار ظاهری توجه بیشتری به خداوند داشته باشد و بیشتر رضا و قرب او را مد نظر گیرد، به خداوند نزدیک‏تر می‏شود. در مقابل، هر قدر توجهات روح به خداوند کمتر و ضعیف‏تر باشد از خداوند دورتر می‏گردد. هر قدر روح به دشمنان خدا و شیطان نزدیک‏تر گردد و در راه‏های شیطانی گام بردارد، بیشتر از خداوند فاصله می‏گیرد.
حاصل سخن این که: حرکت تکاملی انسان با دل صورت می‏پذیرد و حرکت دل همان توجهات دل است. از این رو حقیقت حرکت انسان در گرو توجه و ذکر است و حقیقت ذکر نیز توجه و آگاهی به خدا است نه صرف لفظ و گویش. بدین ترتیب حقیقت سیر انسان همان توجهات او است. این سخن بسیار فراتر از مطالبی است که در فواید ذکر آمده است (مثل این که گفته می‏شود ذکر موجب آرامش روح است، یا انسان را از گناه باز می‏دارد، یا او را به پاداش و ثواب می‏رساند و از آتش دوزخ می‏رهاند) ؛ چرا که هم ذکر و هم آنچه به عنوان فایده آن برشمرده می‏شود، همه وسیله‏اند و هدف و مطلوب چیزی فراتر از آنها است. هدف قرب خداوند است و ذکر همان راهی است برای رسیدن به قرب خدا. فواید بر شمرده شده و برای ذکر نیز این چنین هستند و اصالت ندارند. اصالت تنها از آن قرب خدا است. با این تحلیل در می‏یابیم که تکامل حقیقی انسان بدون یاد خدا تحقق نمی‏یابد.
خداوند در قرآن می‏فرماید؛
و اذکر ربک فی نفسک تضرعاً و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال و لا تکن من الغافلین؛ (25) و در دل خویش، پروردگارت را بامدادان و شامگاهان با تضرع و ترس، بی صدای بلند، یاد کن و از غافلان مباش.
سپس در آیه بعد، در بیان علت امر به یاد خداوند می‏فرماید:
ان الذین عند ربک لایستکبرون عن عبادته و یسبحونه و له یسجدون؛ به یقین کسانی که نزد پروردگار تو هستند از پرستش او تکبر نمی‏ورزند و او را به پاکی می‏ستایند و برای او سجده می‏کنند.
از این دو آیه، ظاهر می‏شود که قرب به خدا تنها به وسیله یاد و ذکر او حاصل می‏آید و به وسیله ذکر است که حجاب‏های حایل بین بنده و خداوند بر طرف می‏شود. اگر ذکری در کار نمی‏بود، همه موجودات در نزدیکی و دوری نسبت خداوند یکسان بودند و از این نظر هیچ اختلافی بین موجودات نبود که یکی به او نزدیک‏تر باشد و دیگری دورتر.