تربیت
Tarbiat.Org

جوان و انتخاب بزرگ
اصغر طاهرزاده

من كو؟!

از این‌‌كه خدمت نوجوانان عزیز هستم خیلی خوشحالم و این را یك لطف الهی می‌دانم. به بهانه‌ی این‌كه صحبتی با هم داشته باشیم، مطلبی را بیان می‌كنم تا به‌كمك خداوند بتوانید از این مطلب در طول زندگی استفاده كنید.
یك بار یكی از فرزندانم اشك‌ریزان با یک کاغذ پاره وارد اتاق من شد و گفت: نقاشی‌ام را برادرم پاره كرده است. پرسیدم: چه كسی این نقاشی را كشیده بود؟ گفت: خودم. گفتم: خودت كو؟ دستش را روی سینه‌اش گذاشت و گفت: این خودم است. گفتم: این كه سینه‌ات است! دستش را روی سرش گذاشت و گفت: این. گفتم: این هم كه سرت است! خندید و رفت و اصلاً یادش رفت كه نقاشی‌اش پاره شده است. حالا بالأخره این خودی كه این نقاشی را كشیده است كدام است كه این سینه و این سر، سینه و سر اوست؟ این سؤال همین‌طور او را به خودش مشغول كرد كه بالأخره من كو؟ تا سال‌های بعد موضوع به‌خوبی برایش روشن شد.
مطلب را از خودتان شروع می‌كنیم، گاهی شما خواب می‌بینید و صبح كه بیدار می‌شوید می‌گویید خواب دیدم. خوب حالا چه كسی خواب دید؟ می‌گویید خودم خواب دیدم. مثلاً خواب دیده‌اید كه دارید از خیابان رد می‌شوید، یك دفعه یك ماشین می‌خواهد به شما بزند، از خواب می‌پرید، می‌بینید كه توی رختخواب هستید و ماشینی در كار نبود. از خود نمی‌پرسید آن ماشین به چه كسی می‌خواست بزند؟ وقتی از خواب بیدار شدید می‌گویید خودم خواب دیدم و ماشین می‌خواست به من بزند و خودم از خواب پریدم و دیدم توی رختخواب هستم. حالا واقعاً خودتان كدام بودید؟ آن‌كه در رختخواب بود یا آن كه خواب می‌دید. قبول دارید آن كه خواب می‌دید خودتان بودید و آن‌كه در رختخواب بود بدنِ شما بود نه خودِ شما. پس خودتان بی‌بدن باز خودتان بودید و بدن شما هم، خود شما نبود.