انسانها در زندگى خود با سه مرحلهی «كودكى»، «جوانى» و «پیرى» روبهرو هستند؛ مرحلهی کودکی مشخصات خود را دارد و از آنجا مىفهمیم كسى كودك است که حرکات مخصوصی انجام میدهد که ما به اصطلاح میگوییم انتخابهایش بچّهگانه است و به اهداف بلندی نمیاندیشد. حال اگر شخص بزرگى همان انتخابهایی را داشته باشد که كودكان دارند مورد تمسخر و اعتراض بقیه واقع مىشود، چون با آنکه شخصِ بزرگى است انتخابهایش بچّهگانه و دور از انتظار است و این فرد نباید چنین انتخابهایی را در چنین مرحله از زندگیاش داشته باشد. مثل اینکه اگر یك شخص سىساله مثل بچّهی پنجساله عروسک بازی کند و یا دوچرخه کودکی را سوار شود و در كوچه و محله بچرخد، این شخص مورد تمسخر و اعتراض واقع مىشود. در حالیكه اگر یك کودک پنجساله این كارها را بكند، كسى به او اعتراض نمىكند، چون این كار، كارِ بچّهگانه است و این هم كودك است و باید كارهای كودكانه انجام دهد. آری كودكان انتخابهایشان كودكانه است؛ و بیشتر به كارهای سطحى و سرگرمکننده میپردازند.
در مقابلِ كودكان كه انتخابهایشان سطحی و زودگذر و برای سرگرمی است، پیرمردها و پیرزنها را مشاهده میکنیم که مشخصهی آنها عبور از آرزوهایی است که یک جوان باید داشته باشد. پیران در حالت طبیعی در شرایطی هستند که نمیتوانند به اهدافی فکر کنند که مربوط به یک جوان بیست و پنجساله است. مثلاً نمیتوانید به یك پیرمرد نودساله پیشنهاد کنید مؤسسهای تأسیس كند تا در آن مؤسسه جوانانى تربیت شوند که پس از مدتی بتوانند به دانشگاه بروند و بعد از فارغالتحصیل شدن برایشان تعدادى كارخانه بسازد و آنها مهندسان آن كارخانه ها بشوند. در مقابل چنین پیشنهادی خواهید دید كه آن پیرمرد طاقت شنیدن چنین برنامهی وسیعی را ندارد چه رسد بخواهد به آن عمل كند. خدا هم از او نخواسته است، اگر هم بخواهد در سن نود سالگی چنین كاری را شروع نماید، ممكن است مورد تمسخر واقع شود كه پیرمرد نودساله چه آرزوهایى در سر میپروراند. بهاصطلاح مىگویند: «سر پیرى و معركهگیرى!» این مثال برای آن است که روشن شود عموماً انسانها در سنّ پیری نمىتوانند چنین انتخابهاى بزرگی را به عهده بگیرند و از این مثالها میتوانیم نتیجه بگیریم که انسانها در دو مرحله از زندگیِ خود - یعنی در مرحلهی كودكی و در مرحلهی پیری- به جهت روحیهی خاصی که دارند، نمیتوانند انتخابهای اساسی و برنامههای دراز مدت داشته باشند و این اقتضای دوران کودکی و کهنسالی است.