تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد7
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

سعی کن منافقان را بشناسی

از آیات فوق استفاده می شود که گروهی از منافقان نزد پیامبر آمدند و پس ‍ از بیان عذرهای گوناگون و حتی سوگند خوردن، اجازه خواستند که آنها را از شرکت در میدان ((تبوک )) معذور دارد، و پیامبر به این عده اجازه داد.

خداوند در نخستین آیه مورد بحث پیامبرش را مورد عتاب قرار می دهد و می گوید: ((خداوند تو را بخشید، چرا به آنها اجازه دادی که از شرکت در میدان جهاد خودداری کنند))؟! (عفا الله عنک لم اذنت لهم ).

((چرا نگذاشتی آنها که راست می گویند از آنها که دروغ می گویند شناخته شوند)) و به ماهیت آنها پی بری ؟ (حتی یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکاذبین ).

در اینکه عتاب و سرزنش فوق که تواءم با اعلام عفو پروردگار است دلیل بر آن است که اجازه پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) کار خلافی بوده، یا تنها ترک اولی بوده، و یا هیچکدام، در میان مفسران گفتگو است .

بعضی آنچنان تند رفته اند، و حتی جسورانه و بی ادبانه نسبت به مقام مقدس پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) گفته اند که آیه فوق را دلیل بر امکان صدور گناه و معصیت از او دانسته اند، و لا اقل ادبی را که خداوند بزرگ در این تعبیر نسبت به پیامبرش رعایت کرده که نخست سخن از ((عفو)) می گوید و بد ((مؤاخذه )) می کند رعایت نکرده اند و به گمراهی عجیبی افتاده اند.

انصاف این است که در این آیه هیچگونه دلیلی بر صدور گناهی از پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) وجود ندارد، حتی در ظاهر آیه، زیرا همه قرائن نشان می دهد چه پیامبر

@@تفسیر نمونه جلد 7 صفحه 429@@@
(صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به آنها اجازه می داد و چه اجازه نمی داد این گروه منافق در میدان ((تبوک )) شرکت نمی جستند، و به فرض که شرکت می کردند نه تنها گرهی از کار مسلمانان نمی گشودند بلکه مشکلی بر مشکلات می افزودند، چنانکه در چند آیه بعد می خوانیم : ((لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا)): ((اگر آنها با شما حرکت می کردند جز شر و فساد و سعایت و سخن چینی و ایجاد نفاق کار دیگری انجام نمی دادند))!

بنابراین هیچگونه مصلحتی از مسلمانان با اذن پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) فوت نشد، تنها چیزی که در این میان وجود داشت این بود که اگر پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به آنها اجازه نمی داد مشت آنها زودتر باز می شد و مردم به ماهیتشان زودتر آشنا می شدند ولی این موضوع چنان نبود که از دست رفتن آن موجب ارتکاب گناهی باشد، شاید فقط بتوان نام ترک اولی بر آن گذارد به این معنی که اذن دادن پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) در آن شرائط و در برابر سوگندها و اصرارهای منافقین هر چند کار بدی نبود اما ترک اذن از آنهم بهتر بود تا این گروه زودتر شناخته شوند.

این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که : عتاب و خطاب مزبور جنبه کنائی داشته و حتی ترک اولی نیز در کار نباشد، بلکه منظور بیان روح منافقگری منافقان با یک بیان لطیف و کنایه آمیز بوده است .

این موضوع را با ذکر مثالی میتوان روشن ساخت فرض کنید ستمگری می خواهد به صورت فرزند شما سیلی بزند، یکی از دوستانتان دست او را می گیرد شما نه تنها از این کار ناراحت نمی شوید بلکه خوشحال نیز خواهید شد، اما برای اثبات زشتی باطن طرف به صورت عتاب آمیز به دوستتان می گوئید: ((چرا نگذاشتی سیلی بزند تا همه مردم این سنگدل منافق را بشناسند))؟! و هدفتان از این بیان تنها اثبات سنگدلی و نفاق اوست که در لباس عتاب و سرزنش دوست مدافع ظاهر شده است .

@@تفسیر نمونه جلد 7 صفحه 430@@@
مطلب دیگری که در تفسیر آیه باقی می ماند این است که مگر پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) منافقان را نمی شناخت که خداوند می گوید: می خواستی به آنها اذن ندهی تا وضع آنها بر تو روشن گردد.

((پاسخ )) این سؤال این است که ((اولا)) پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) از طریق علم عادی به وضع این گروه آشنائی نداشت و علم غیب برای قضاوت درباره موضوعات کافی نیست، بلکه باید از طریق مدارک عادی وضع آنها روشن گردد، و ثانیا هدف تنها این نبوده که پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) بداند بلکه ممکن است هدف این بوده که همه مسلمانان آگاه شوند، هر چند روی سخن به پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) است .

سپس به شرح یکی از نشانه های مؤمنان و منافقان پرداخته می گوید: ((آنها که ایمان به خدا و سرای دیگر دارند هیچگاه از تو اجازه برای عدم شرکت در جهاد با اموال و جانها، نمی خواهند)) (لا یستاذنک الذین یؤمنون بالله و الیوم الاخر اءن یجاهدوا باموالهم و انفسهم ).

بلکه هنگامی که فرمان جهاد صادر شد بدون تعلل و سستی به دنبال آن می شتابند و همان ایمان به خدا و مسئولیتهایشان در برابر او، و ایمان به دادگاه رستاخیز آنان را به این راه دعوت می کند و راه عذرتراشی و بهانه جوئی را به رویشان می بندد.

((خداوند به خوبی افراد پرهیزکار را می شناسد و از نیت و اعمال آنها کاملا آگاه است )) (و الله علیم بالمتقین ).

سپس می گوید: ((تنها کسانی از تو اجازه برای عدم شرکت در میدان جهاد می طلبند که ایمان به خدا و روز جزا ندارند)) (انما یستاذنک الذین

@@تفسیر نمونه جلد 7 صفحه 431@@@
لا یؤمنون بالله و الیوم الاخر):

سپس برای تاءکید عدم ایمان آنها می گوید : ((آنها کسانی هستند که دلهایشان مضطرب و آمیخته با شک و تردید است )) ! (و ارتابت قلوبهم ).

((به همین دلیل در این شک و تردید گاهی قدم به پیش می گذارند و گاهی باز می گردند و پیوسته در حیرت و سرگردانی به سر می برند )) و به همین جهت منتظر پیدا کردن بهانه و کسب اجازه از پیامبرند (فهم فی ریبهم یترددون )

گرچه صفات فوق به شکل فعل مضارع ذکر شده است ولی منظور از آن بیان صفات و حال منافقان و مؤمنان است و ماضی و حال و مضارع در آن تفاوت نمی کند.

به هر حال مؤمنان در پرتو ایمانشان تصمیم و اراده ای محکم و خلل ناپذیر دارند راه را به روشنی دیده اند، مقصدشان معلوم، و هدفشان مشخص است، به همین دلیل با عزمی راسخ و بدون تردید و دودلی با گامهائی استوار به پیش می روند.

اما منافقان چون هدفشان تاریک و نامشخص است گرفتار حیرت و سرگردانی هستند و همیشه به دنبال بهانه ای برای فرار از زیر بار مسئولیتها می گردند.

این دو نشانه مخصوص ((مؤمنان )) و ((منافقان )) صدر اسلام و میدان جنگ ((تبوک )) نبود بلکه هم امروز نیز ((مؤمنان راستین )) را از ((مدعیان دروغین )) با این دو صفت میتوان شناخت، مؤمن، شجاع و مصمم است و منافق بزدل و ترسو و متحیر و عذرتراش !

@@تفسیر نمونه جلد 7 صفحه 432@@@