تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد7
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

بیهوده گویان

در آیه گذشته نمونهای از منطق عملی ((مشرکان )) خرافی مکه بیان شد، در آیات مورد بحث نمونه ای از منطق فکری آنها منعکس شده است تا روشن شود که آنها نه دارای سلامت فکر بودند و نه درستی عمل، بلکه همه برنامه هایشان بی اساس و ابلهانه بود!.

در آیه نخست می گوید: ((هنگامی که آیات ما بر آنها خوانده شود می گویند آن را شنیدیم (اما چیز مهمی نیست ) اگر بخواهیم مثل آن را می گوئیم ))!

(و اذا تتلی علیهم ایاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا)

((اینها که محتوای مهمی ندارد، همان افسانه های پیشینیان است ))! (ان هذا الا اساطیر الاولین ).

این سخن را در حالی می گفتند که بارها به فکر مبارزه با قرآن افتاده ،

@@تفسیر نمونه جلد 7 صفحه 152@@@
و از آن عاجز گشته بودند، آنها به خوبی می دانستند که توانائی بر معارضه با قرآن ندارند، ولی از روی تعصب و کینه توزی و یا برای اغفال مردم می گفتند این آیات مهم نیست ما هم مثل آن را می توانیم بیاوریم اما هیچگاه نیاوردند، این یکی از منطقه ای نادرستشان بود که با ادعاهای تو خالی و بی اساس مانند همه جباران تاریخ - سعی داشتند کاخ قدرتشان را چند روزی بر پا دارند.

در آیه بعد منطق عجیب دیگری را بازگو می کند و می گوید:(( (به خاطر بیاور) هنگامی را که (دست به دعا بر می داشتند و) می گفتند خداوندا اگر این (آئین و این قرآن ) حق است و از ناحیه تو است بارانی از سنگ از آسمان بر سر ما فرود آور))! (و اذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء).

((یا به عذاب دردناک (دیگری ) ما را گرفتار کن )) (او ائتنا بعذاب الیم ).

این سخن را به خاطر آن می گفتند که بر اثر شدت تعصب و لجاجت چنان می پنداشتند که آئین اسلام صددرصد بی اساس است و گرنه کسی که احتمال حقانیت آن را می دهد چنین نفرینی به خود نمی کند، این احتمال نیز وجود دارد که سرکردگان مشرکان برای اغفال مردم گاهی چنین سخنی را می گفتند تا به افراد ساده لوح نشان دهند آئین محمد (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به کلی باطل است، در حالی که در دلشان چنین نبود.

گویا مشرکان در این سخن می خواستند این مطلب را وانمود کنند که تو درباره انبیای پیشین می گوئی خداوند دشمنانشان را گاهی به وسیله بارانی از سنگ مجازات کرد (همانند قوم لوط) اگر راست می گوئی تو نیز چنین کن !

در مجمع البیان از امام صادق (علیه السلام ) چنین نقل شده : ((پس از آنکه پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) علی (علیه السلام ) را در غدیر خم به خلافت منصوب کرد و فرمود: ((من کنت مولاه

@@تفسیر نمونه جلد 7 صفحه 153@@@
فعلی مولاه )) این مسئله در همه جا منتشر شد، نعمان بن حارث قهری (که از منافقان بود) خدمت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) آمد و گفت : به ما گفتی شهادت به توحید و نفی بتها بدهیم، و گواهی به رسالت تو بدهیم، و دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکوة دادی، همه را پذیرفتیم، ولی به این قناعت نکردی و این پسر (منظورش علی بن ابی طالب (علیه السلام ) است !) را خلیفه کردی و گفتی ((من کنت مولاه فعلی مولاه )) آیا این سخن از تو است یا دستوری از طرف خداست ؟

پیامبر فرمود: به خدائی که جز او معبودی نیست از ناحیه خداست، نعمان برگشت در حالی که می گفت ((اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء)): خداوندا اگر این سخن از ناحیه تو است بارانی از سنگ از آسمان بفرست چیزی نگذشت که سنگی بر او سقوط کرد و کشته شد.**تفسیر نور الثقلین ج 2 صفحه 151***

این حدیث منافات با آن ندارد که آیه پیش از داستان غدیر نازل شده باشد، زیرا شاءن نزول آیه جریان نعمان نبوده بلکه نعمان در نفرین خود از آیهای که قبلا نازل شده بود، اقتباس کرد و این نظیر آن است که ما در دعای خود از قرآن اقتباس می کنیم و می گوئیم ((ربنا آتنا فی الدنیا حسنة )) و فی الاخرة حسنة (شرح بیشتر درباره حدیث فوق و مدارک فراوانی که از کتب اهل سنت برای آن داریم در ذیل آیه ((سئل سائل بعذاب )) واقع در آغاز سوره ((معارج )) به خواست خداوند بزرگ خواهد آمد).

در آیات گذشته دو ایراد از ناحیه مخالفان به پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) شد که یکی از آنها باطل بودنش واضح بوده، لذا قرآن به پاسخ آن نپرداخته، و آن اینکه گفتند: ما اگر بخواهیم می توانیم مثل قرآن را بیاوریم مسلما این یک ادعای کاذب و تو خالی بود و اگر می توانستند حتما آورده بودند، بنابر این نیازی به

@@تفسیر نمونه جلد 7 صفحه 154@@@
پاسخ نداشته است .

ایراد دوم آنها این بود که اگر این آیات حق است و از طرف خدا است پس ‍ ما را مجازات کند و بلا بر ما فرود آرد قرآن در سومین آیه مورد بحث به آنها چنین پاسخ می دهد:

((هیچگاه خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد در حالی که تو در میان آنها هستی (و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم ).

در حقیقت وجود پر برکت تو که ((رحمة للعالمین )) هستی مانع از آن است که بر این گناهکاران بلا نازل گردد، و همانند اقوام گذشته که به طور دسته جمعی و یا انفرادی با وسائل مختلف از میان رفتند، نابود گردند.

سپس اضافه می کند همچنین خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد در حالی که استغفار کنند (و از او تقاضای عفو نمایند) (و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون ).

در تفسیر این جمله مفسران احتمالاتی داده اند بعضی گفته اند منظور این است که بعضی از مشرکان بعد از گفتن جمله آیه قبل از گفتار خود پشیمان شده اند و عرضه داشته اند: غفرانک ربنا: ((خدایا ما را بر این گفتار ببخش )) و همین سبب شد که حتی بعد از خروج پیامبر از مکه گرفتار بلا و نابودی نشوند.

جمع دیگری گفته اند این جمله اشاره به باقیمانده مؤمنان در مکه است زیرا پس از هجرت پیامبر جمعی که قادر بر هجرت نبودند همچنان در مکه باقی ماندند و وجود آنها که پرتوی از وجود پیامبر بود مانع از نزول عذاب بر مشرکان مکه شد.

این احتمال نیز وجود دارد که این جمله مفهوم یک جمله شرطیه را دارد یعنی اگر آنها از کردار خود پشیمان شوند و به درگاه خدا روی آرند و استغفار کنند مجازات الهی از آنها برداشته خواهد شد.

@@تفسیر نمونه جلد 7 صفحه 155@@@
در عین حال جمع میان این احتمالات در تفسیر آیه نیز بعید نیست، یعنی ممکن است آیه اشاره به همه اینها باشد.

در هر حال مفهوم آیه اختصاص به مردم عصر پیامبر ندارد بلکه یک قانون کلی درباره همه مردم است لذا در حدیث معروفی که در منابع شیعه از حضرت علی (علیه السلام ) و در منابع اهل تسنن از شاگرد علی (علیه السلام ) ابن عباس نقل شده می خوانیم کان فی الارض امانان من عذاب الله و قد رفع احدهما فدونکم الاخر فتمسکوا به و قراء هذه الایة : در روی زمین دو وسیله امنیت از عذاب الهی بود یکی از آنها (که وجود پیامبر بود) برداشته شد.

هم اکنون به دومی (یعنی استغفار) تمسک جوئید سپس آیه فوق را تلاوت فرمود.**نهج البلاغه کلمات قصار***

از آیه فوق و این حدیث روشن می شود که وجود پیامبران وسیله مؤثری برای امنیت مردم در برابر بلاهای سخت و سنگین، و پس از آن استغفار و توبه و روی آوردن به درگاه حق عامل دیگری است .

اما اگر عامل دوم نیز برچیده شود جوامع بشری هیچگونه مصونیتی در برابر مجازاتهای دردناکی که به خاطر گناهانشان در انتظار آنهاست نخواهند داشت، این مجازاتها در شکل حوادث دردناک طبیعی، و یا جنگهای خانمانسوز و ویرانگر یا اشکال دیگر آشکار می شوند، همانگونه که انواع مختلف آن را را تا کنون دیده یا شنیده ایم .

در دعای کمیل که از حضرت علی (علیه السلام ) نقل شده می خوانیم اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء: ((خداوندا گناهانی را که مایه نزول بلاها می شود بر من ببخش این تعبیر نشان می دهد که اگر استغفار نباشد بسیاری از گناهان می توانند سرچشمه نزول بلاها شوند.

ذکر این نکته نیز لازم است که منظور از استغفار گفتن و تکرار جمله

@@تفسیر نمونه جلد 7 صفحه 156@@@
((خدایا مرا ببخش )) یا(( اللهم اغفر لی )) نیست، بلکه روح استغفار یک حالت بازگشت به سوی حق و آمادگی برای جبران گذشته است .

در آیه بعد می گوید اینها استحقاق عذاب الهی را دارند: ((چرا خداوند آنها را عذاب نکند و حال آنکه مانع از رفتن مؤمنان به مسجد الحرام می شوند))

(و ما لهم الا یعذبهم الله و هم یصدون عن المسجد الحرام )

و این اشاره به زمانی است که مسلمانان در مکه بودند و حق نداشتند آزادانه در کنار خانه خدا اقامه نماز جماعت کنند و با انواع مزاحمتها و شکنجه ها روبرو می شدند، و یا اشاره به ممانعتهائی است که بعدا از انجام مراسم حج و عمره نسبت به مؤمنان به عمل می آوردند.

عجیب اینکه این مشرکان آلوده خود را صاحب اختیار و سرپرست این کانون بزرگ عبادت می پنداشتند ولی قرآن اضافه می کند آنها هرگز سرپرستان این مرکز مقدس نبودند (و ما کانوا اولیائه ).

هر چند خود را متولیان و صاحبان اختیار خانه خدا می پنداشتند، تنها کسانی حق این سرپرستی را دارند که موحد و پرهیز کار باشند (ان اولیائه الا المتقون ).

((ولی غالب آنها از این واقعیت بی خبرند)) (و لکن اکثرهم لا یعلمون ).

گر چه این حکم درباره مسجد الحرام گفته شده است، ولی در واقع شامل همه کانونهای دینی و مساجد و مراکز مذهبی می شود متولیان و متصدیان آنها باید از پاک ترین و پرهیزکارترین و فعالترین مردم باشند که این کانونها را پاک و زنده و مرکز تعلیم و تربیت و بیداری و آگاهی قرار دهند، نه مشتی افراد کثیف و وابسته و خود فروخته و آلوده که این مراکز را تبدیل به ((دکه تجارتی )) و مرکز تخدیر افکار و بیگانگی از حق سازند، و به عقیده ما اگر

@@تفسیر نمونه جلد 7 صفحه 157@@@
مسلمانان همین دستور اسلامی را درباره مساجد و کانونهای مذهبی اجرا می کردند امروز جوامع اسلامی شکل دیگری داشت .

عجیبتر اینکه آنها مدعی بودند که نماز و عبادتی دارند و به کارهای احمقانه خود، نعره زدنها و کف زدنهای در اطراف خانه خدا، نام نماز می گذاشتند، لذا قرآن اضافه می کند: ((نماز آنها در کنار خانه خدا کعبه چیزی جز صوت کشیدن و کف زدن نبود)) (و ما کان صلاتهم عند البیت الا مکاء و تصدیة ).

در تاریخ می خوانیم که گروهی از اعراب در زمان جاهلیت به هنگام طواف خانه کعبه لخت مادرزاد می شدند، و صوت می کشیدند و کف می زدند و نام آن را عبادت می گذاشتند، و نیز نقل شده هنگامی که پیامبر در کنار حجرالاسود رو به سوی شمال می ایستاد (که هم مقابل کعبه باشد و هم بیت المقدس !) و مشغول نماز می شد دو نفر از طائفه ((بنی سهم )) در طرف راست و چپ آن حضرت می ایستادند یکی ((صیحه )) می کشید و دیگری کف می زد تا نماز پیامبر را مشوش ‍ کنند.

در تعقیب این جمله می گوید اکنون که همه کارهای شما حتی نماز و عبادتتان این چنین ابلهانه و زشت و شرم آور است مستحق مجازاتید ((پس بچشید عذاب الهی را به خاطر این کفرتان )) (فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون ).

هنگامی که انسان صفحات تاریخ عرب جاهلی را ورق می زند و قسمتهائی را که از آن در قرآن آمده مورد بررسی قرار می دهد می بیند با کمال تعجب در عصر ما که به اصطلاح عصر فضا و اتم نیز است کسانی هستند که با تکرار اعمال زمان جاهلیت خود را در صف عبادت کنندگان می پندارند آیات قرآن و گاهی اشعاری که در مدح پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) و علی (علیه السلام ) است با نغمه های موسیقی تواءم می کنند و حرکاتی شبیه رقص به سر و گردن و دستهای خود می دهند، و نام آن

@@تفسیر نمونه جلد 7 صفحه 158@@@
را بزرگداشت این مقدسات می گذارند، این اعمال گاهی به نام وجد و سماع و زمانی به نام ذکر و حال و گاهی به نامهای دیگر در خانقاهها و غیر خانقاهها انجام می گیرد.

در حالی که اسلام از همه این کارها بیزار است و این اعمال نمونه دیگری از اعمال جاهلی است .

در اینجا یک سئوال باقی می ماند و آن اینکه در آیه سوم مورد بحث نفی مجازات و عذاب از آنها (البته با دو شرط) شده است ولی در آیه چهارم اثبات عذاب گردیده، آیا این دو با هم تضاد ندارند؟

پاسخ این است که آیه اول اشاره به مجازاتهای دنیوی است، و آیه دوم ممکن است اشاره به مجازاتهای جهان دیگر باشد و یا اشاره به این باشد که این گروه استحقاق مجازات در همین دنیا دارند و زمینه آن برای آنها فراهم است و اگر پیامبر از میان برود و توبه نکنند دامان آنها را خواهد گرفت .

@@تفسیر نمونه جلد 7 صفحه 159@@@