در ابتدا باید به نور علماء ربانی نظر انداخت که در برزخ هستند. چون روح شما در عالَمی که آنها هماکنون در آن عالم هستند حاضر است، اگر نظر کنید نور آنها را مییابید و میشناسید. همانطور که همین حالا با جنبهی تکوینی خود، ملائکه و از جمله حضرت عزرائیل و جبرائیل(س) را میشناسید. پس حرف غلطی نیست اگر عزیزی میفرماید: «با اینکه مرحوم شاهآبادی و یا مرحوم حسینقلی همدانی«رحمةاللهعلیهما» را در دنیا ندیده بودم، در مرحلهای از سلوک احساس کردم اساس سلوکی آنها را میشناسم و حتی به من کمک میکنند که از منظر آنها عبادت کنم و ذکر بگویم» چون این عزیز تا حدّی در حقیقت تکوینی خود حاضر شده است. اگر کسی میگوید «نور امیرالمؤمنین(ع) را در جمال فلان شخص دیدم» اگر آدم مطمئنی باشد روی حرفش حساب کنید. اصل این که روح هر کس در نظام تکوینی با عالیترین مخلوق مرتبط است، پذیرفتنی است، هرکس به اندازهای که شخصیت خود را - با رفع موانع- به جنبهی تکوینی خود نزدیک کرد میتواند تا اینجاها هم برسد. شرایط خاص باعث میشود تا چنین ارتباطی راحتتر انجام شود، مثل زیارت ائمه(ع). واقعاً در زیارت آن ذوات مقدس جان زائر با نور امام مرتبط میشود و به معنی حقیقی، زیارت و ملاقات صورت میگیرد. چون در حرم ائمه(ع) برای نفسهای مستعد زمینهی حضور در جنبهی تکوینیشان فراهمتر است.
کافی است کمی به روح و روان خود سر و سامان بدهیم و برای عبادات خود ارزش قائل باشیم و عبادات شرعی را سرسری نگیریم تا روحمان با علماء ربانی و ملائکهی الهی و اسماء پروردگار و ذوات مقدس امامان(ع) و در نهایت با نور احدی مرتبط شود و خود را در محضر حق حس کند.
اینکه بزرگان دین میفرمایند: «باید کشیک نفس کشید» به همان معنی است که اولاً: موانع راه را بشناسیم و مواظب باشیم بر ما غلبه نکنند. ثانیاً: در هر حال جهت قلب را از حق به چیز دیگری بر نگردانیم. حفظِ جهت قلب، کاری سخت ولی بسیار مفید است و راهکار آن همان روایتی است که در آخر جلسهی اول از حضرت صادق(ع) مطرح شد که فرمودند؛ «فَاجْعَل قَلْبَكَ قِبْلَةً لِلِسانِك، لا تُحَرِّكْهُ إلّا بِاِشارَةِ الْقَلْبِ و مُوافِقَةِ الْعَقْلِ وَ رِضَى الْإیمان»؛(68) قلب خود را قبلهی زبانت قرار بده، زبان را به حرکت در نیاور مگر به اشارهی قلب و موافقت عقل و رضایت ایمان. در این روایت میفرمایند: دائماً قلبت را در مقابل خود داشته باش و از منظر آن سخن بگو و مواظب باش عقل و ایمان در صحنههای اعمال و انتخابها در حاشیه قرار نگیرند. در این حال شما نیز به وسعت قلبتان وسیع میشوید و در موطنی قرار میگیرید که قلب شما یعنی نفس ناطقهی شما در آن موطن قرار دارد. در نتیجه در هر عالمی خواستید میتوانید حاضر شوید و با اولیاء الهی مأنوس گردید.
باید تأکید کنم اگر نفس ناطقه را که وسعت آن لایقِفْ است، خواستید به صورت غیر انتزاعی و به صورت حضوری درک کنید، همان قلب است. پس با حضور قلب عملاً ما در عوالم بیکرانهی هستی حاضر شدهایم. حال اگر بنا به توصیهی حضرت صادق(ع) در روایت فوق، در عباداتِ خود قلب را جلو انداختیم و اعمال خود را با توجه به قلب انجام دادیم، آرامآرام در عوالمی که قلب حاضر است، حاضر میشویم و واقعاً از این جهت مسئله به همین سادگی است و اینکه نتایج آن فوقالعاده است، چون قلب ما در آن عوالم به خودی خود حاضر است.
یکی دیگر از راهکارهایی که برای حضور قلب پیشنهاد شده، دستورالعمل حضرت آیتالله شاهآبادی به حضرت امام خمینی(رض) است که میفرمایند:
«پس از آنکه سالک؛ دلْ را برای ذکر خدا و قرآن شریف مهیا نمود، آیات توحید و اذکار شریفهی توحید و تنزیه را با حضور قلب و حال طهارت، تلقین قلب کند، به این معنی که قلب را چون طفلی در نظر بگیرد که زبان ندارد و میخواهد او را به زبان آورد، چنانچه آنجا یک کلمه را تکرار میکند و به دهان طفل میگذارد تا او یاد بگیرد، همینطور کلمهی توحید را با طمأنینه و حضور قلب باید به قلب تلقین کند و به دل بخواند تا زبان قلب باز شود. و اگر در آخر شب یا بینالطلوعین، بعد از فریضهی صبح برای این کار اختصاص دهد خیلی بهتر است. پس در آنوقت با طهارت، وجههی قرآن و ذکر را متوجهی قلب کند و آیات شریفهی الهیه که مشتمل بر تذکر و مشتمل بر توحید است را به قلب بخواند، بهطورِ تلقین و تذکیر».(69)
از طریق دستورالعمل فوق؛ قلب آرامآرام آن الفاظ را از جانب شما میگوید و عملاً شما وارد عالم قلب میشوید. آری همهی حرف همان سخنِ حضرت صادق(ع) است که فرمودند: «فَاجْعَل قَلْبَكَ قِبْلَةً لِلِسانِك»، قلب خود را قبلهی زبانت قرار ده « وَلا تُحَرِّكْهُ إلّا بِاِشارَةِ الْقَلْبِ، و مُوافِقَةِ الْعَقْلِ وَ رِضَى الْإیمان»؛ و آن را به حرکت در نیاور مگر به اشارهی قلب و موافقت عقل و رضایت ایمان. حال وقتی قلب را قبلهی زبان قرار دادی، قلب را در عوالمی از حضور، در محضر حق مییابی - چون به دنبال قلبتان حرکت کردید که در عوالم غیب حاضر است- لذا بر اساس اشارهی قلب سخن بگو و در این دنیا آن دنیایی شو، و هرچه را نمیپسندد و حق نمیداند مگو. قلب؛ خدا را رحمان و رحیم مییابد، شما هم با خدای رحمان و رحیم سخن بگو. و در این مسیر سخنی نگو که عقلِ تو آن را نپذیرد وگرنه به اسم حضور قلب، وَهمیات به میدان آمده است. و نیز آن سخن را در سازمان ایمانی خود امتحان کن، آیا ایمان تو به خدا و قیامت و نبوت و امامت، اجازه میدهد که این سخن گفته شود؟ در آن صورت بگو، وگرنه به اسم حضور قلب، شیطان به میدان آمده است. عنایت داشته باشید؛ حضور قلبی که در ذیل نور عقل و ایمان به خدا و تقید به احکام شرعی نیست، حضور قلب نیست، وَهم است و وسیلهی ورود شیطان.
موضوع اصلی در روایت حضرت صادق(ع) همان دستوری است که میفرماید: قلب را قبلهی زبانت قرار بده. ولی برای آنکه حقیقتاً قلب در صحنه باشد و نه وَهمیات؛ متذکر میشوند که وقتی به اشارهی قلب سخن میگویی آن سخن باید موافق عقل و اقتضای ایمان باشد.
در احوال آیتالله کشمیری(ره) هست که میگویند رفتم سر قبر یکی از اولیاء الهی و از او ذکری را که در دنیا با آن مأنوس بود پرسیدم و او جواب داد ذکرش در دنیا «لا إله إلاّ الله» بوده است. یا در احوال شیخ بهایی(ره) داریم که بر سر قبر «بابا رکنا» میروند و خبر زمانی را که رحلت میکنند میگیرند. همهی اینها طبق همان قاعدهای است که عرض کردم، روح جناب آیتالله کشمیری و جناب شیخ بهایی«رحمةاللهعلیهما» به جهت تجرد ذاتی در آن عالم حاضر بوده، با سرزدن به قبرِ آنها، حجابِ بین آنها و آن روح بر طرف شده و چون روح علمایی که رحلت کردهاند نسبت به شما آزادترند و انکشاف آنها روشنتر و کاملتر است میتوانند کمک کنند. حالا چگونه کمک میکنند انواع مختلفی دارد، حداقل آن کمکها القاء معانی به قلب است و درنتیجه میل شما را هدایت میکنند.