آری ابتدا باید پای تفکر به میان آید و همواره به یاد خدا بود که منزل تفکر مقدم بر منزل تذکر است. به قول خواجه عبدالله انصاری در منازلالسائرین؛ «اَلتَّذَکّرُ فَوقَ التَّفَکُر، فَاِنَّ التَّفَکُرَ طَلَبٌ وَ التَّذَکُرَ وُجُودٌ»؛ تذکر فوق تفکر است، زیرا تفکر، طلب محبوب است و تذکر، یافتن مطلوب. لذا در روایات میفرمایند: یک ساعت تفکر از هفتاد سال عبادت افضل است.(56) چون نتیجهای که در نهایتْ با تفکر حاصل میشود و انسان مفتخر به تذکر میگردد، ارتباط بیواسطه با محبوب است و رسیدن به وصال جمال محبوب که این غایت الغایات اهل سلوک است و از این به بعد عبادت به معنی حفظ این ارتباط است، دیگر عبادات، عبادات شوقی است و چه کسی است که جهت نیل به چنین غایت بزرگی سختیِ توجه قلب به حق را نپذیرد. حضرت صادق (ع) در آن روایت وظایف سخت بندگان را «ذِکْرُ اللّهِ فِی کُلِّ مُوطِن» معرفی کردند. حضرت امام خمینی(رض) در این رابطه میفرمایند: «پس ای عزیز! در راه ذکر و یاد محبوب تحمل سختی هر چه بکنی کم کردی، دل را عادت بده به یاد محبوب، بلکه به خواست خدا صورت قلب، صورت ذکر حق شود. و کلمه طیبهی «لا إله إلاّ الله» صورت اخیر و کمال اقصای نفس گردد، که زادی از این بهتر برای سلوک الیالله و مصلحتی نیکوتر برای معایب نفس، و راه بهتری در معارف الهیه یافت نشود. پس اگر طالب کمالات صوریه و معنویه هستی و سالک طریق آخرت و مسافر و مهاجر سیر الی الله هستی، قلب را عادت بده به تذکرِ محبوب، و دل را عجین کن با یاد حق تبارک و تعالی».(57)
اساساً اگر قلب مؤدب به حضور الهی شد، بقیهی قوا و اعضاء تحت تأثیر قرار میگیرند، و اینکه گفته میشود شرط قبولی اعمال حضور قلب است، چون در آن حالت است که انسان نظر به حق دارد و مقصد و مقصود خود را خداوند قرار داده است و این همهی مقصد است و هر اندازه انسان از یاد خدا منصرف باشد از مقصد حقیقی خود منصرف شده و به همان اندازه در حسرت خواهد بود. چون از استعدادِ وسعت بیکرانهی خود در راستای ارتباط با خدای بینهایت استفاده نکرده و خود را به چیزی غیر از خدای بینهایت محدود کرده است.
دو چیز را باید هنوز مورد تأکید قرار داد؛ یکی اینکه متوجه وسعت قلب یا نفس ناطقهی خود باشیم و با توجه قلبی، جنبهی تکوینی خود را تشریعی کنیم و آن حضور تکوینی را در حوزهی اختیار خود در آوریم. و دیگر این که دائماً جایگاه دستورات اخلاقی- اعم از رفع موانع و یا ایجاد عوامل - را در راستای تحقق سیرِ تکوینی به تشریعی بدانیم و هدفمان را در انجام دستورات دین از چنین نتیجهای به چیزی کمتر پائین نیاوریم.
باید نقش خوبیها و بدیها را در سیر جنبهی تکوینی خود به جنبهی تشریعی آن ارزیابی کنیم، دائماً توجه داشته باشیم انصاف به خرجدادن، و یا مواسات با برادران ایمانی، و یاد خدا در هر حال، در آن سیر چه نقشی دارد.
حضرت صادق (ع) میفرمایند: «اِنَّ الْحَسَدَ یأکُلُ الاْیمانَ، کَما تَأکُلُ النّارُ الْحَطَبَ» حسد ایمان را میخورد همانگونه که آتش هیزم را میخورد. حال اگر ایمانِ انسان خورده شد آیا دیگر قلبی که حامل ایمان است میماند؟ و وقتی قلب در صحنه نبود آیا راهی به سوی بیکرانهی وجود در میان خواهد بود؟ اگر با این دید به حسد بنگرید میبینید این رذیله برای ارتباط با حقایق عالم وجود، چه مانع بزرگی است. وقتی حسد ایمان را بخورد حالا هر چقدر هم انسان ذکر بگوید، چه نتیجهای میگیرد؟ خدای سریعالحساب یک خطور حسودانه را نادیده نمیگیرد و به همان اندازه راه انسان به سوی معنویتِ بینهایت بسته میشود و نتیجهای از عبادات حاصل نمیشود.
وقتی قلب در صحنه بود و از آن طرف رذائلی چون حسد میدان نداشت تا ایمان را از بین ببرد، با ذکر یک «صلوات بر محمد و آل محمد» حجابهای بین انسان و خدا بر طرف میشود. به همین جهت رسول خدا(ص) در مورد صلوات میفرمایند: «مَغْفِرَةً لِذُنُوبِکُمْ»؛(58) صلوات بر من موجب مغفرت گناهانتان میشود. عزیزی میفرمودند در مرحلهای آنچنان خداوند به من لطف کرده بود که مییافتم با ذکر صلوات، چگونه رحمت خدا به سوی جانم سرازیر میشود.