وقتی متوجه شدیم که قاعدهی «طلب دائم» جهت رسیدن به حقایق و «مجاهدهی دائم» برای رفع حجابْ کارساز است، مواسات با برادران جای خود را در زندگی باز میکند. مجاهده برای گذر از حجابهای عقلی و مجاهده برای حاکمیت تواضع به جای حاکمیت تکبر، همهی اینها نفس را آماده میکند تا از حجاب خود خواهی در آید. میفرمایند پس از «طلب دائم» و «مجاهدهی دائم» سالک باید ملکهی «اطاعت دائم» را در خود رشد دهد و شیرینترین قسمت زندگی را اطاعت از پروردگارش بداند. نهتنها راهی برای فرار از اطاعت نمیطلبد، بلکه تلاش برای اطاعت بیشتر را ملکهی خود میکند، آن هم اطاعت تامّ و تمام.
چهارمین ملکه در سلوک «ذکر دائم» است تا هیچ حجابی خاطر ما را به خود مشغول ننماید. در این حال با توجه قلب به پروردگار عالم، شوق ارتباط با خدا در انسان زیاد میشود،(53) و لذا حضرت(ع) پس از مواسات با برادران، موضوع «ذِکْرُاللهِ عَلی کُلِّ حال»؛ را مطرح فرمودند که انسان در هر حال یاد خدا را در قلب خود نگهدارد. مثل انسانِ تشنهای که در هیچ حالی از یاد آب گوارا غافل نیست، اگر قلبْ شاهد حضور حق در همهی جلوات خود در هستی شد، دیگر با حق زندگی میکند و به پاکترین و گستردهترین زندگی دست یافته است، گویا در ابدیت زندگی میکند. به اندازهای که انسان از حضور حق غافل است، نفس امّارهاش در میدان است و مرتکب گناه میشود. لذا حضرت در ادامهی فرمایش خود میفرمایند: «هُوَ أَنْ یَذْكُرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ الْمَعْصِیَةِ یَهُمُّ بِهَا فَیَحُولُ ذِكْرُ اللَّهِ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ تِلْكَ الْمَعْصِیَةِ»وقتی معصیت به سراغش آمد یاد خدا را بین خود و آن گناه قرار دهد و اجازهی فعّالشدن آن گناه را ندهد و این همان قول خداوند است که در وصف اهل تقوی میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»(54) اهل تقوی چون شیطان به گرد قلبشان به گردش در آید تا وارد شود، متذکر یاد خداوند هستند و در نتیجه بیدار میشوند و تحت تأثیر آن گناه قرار نمیگیرند. یاد خدا موجب میشود که قلب بوی بد گناه را بشناسد.
عرض شد؛ برای اینکه قلب راه بیفتد و با عوالم تکوینی خود متحد شود باید موانعِ سیر را بشناسد و از آنها پرهیز کند و عوامل سیر را بیابد و به آنها بپردازد. در همین رابطه حضرت صادق(ع) میفرمایند: «أَلَا أُخْبِرُكَ بِأَشَدِّ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ ثَلَاثٌ؟ قُلْتُ بَلَى، قَالَ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِكَ، وَ مُوَاسَاتُكَ أَخَاكَ، وَ ذِكْرُ اللَّهِ فِی كُلِّ مَوْطِنٍ، أَمَا إِنِّی لَا أَقُولُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ، وَ إِنْ كَانَ هَذَا مِنْ ذَاكَ وَ لَكِنْ ذِكْرُ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فِی كُلِّ مَوْطِنٍ إِذَا هَجَمْتَ عَلَى طَاعَةٍ أَوْ عَلَى مَعْصِیَة»: آیا به شما خبر بدهم از سختترین چیزی که خداوند بر بندگانش واجب کرده که آن سه چیز میباشد؟ راوی میگوید؛ آری خبر دهید. حضرت فرمودند: انصاف در نزد مردم و مواسات با برادرانت و یاد خدا در هر شرایطی. اما یاد خدا نه به معنای آنکه بگویی سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ. آری اینها ذکر خدا هست ولی ذکر خدا آن است که در هر شرایطی که اطاعت و یا معصیت به تو روی آورد ، به یاد او باشی.
در روایت فوق مثل روایت قبل از سه وظیفهی مهم و سخت که خداوند بر بندگانش واجب فرموده سخن میرانند و اولین وظیفه را «اِنْصافُ النّاسِ مِنْ نَفْسِک» معرفی میکنند و این که در بین مردم انصاف را از دست مده. انسان فکر میکند این هنر است که ضعفهای خود را به پای دیگران میگذارد، در حالیکه باید بداند با این کار پای پرواز خود را میشکند و امکان سیرِ روحش به سوی بینهایت بسته میشود. با نور انصاف است که آدم قبل از آن که بقیه را مقصر بداند، کوتاهیهای خود را میبیند و از دست خود آزاد میشود. تا از دست خود آزاد نشویم هر کجا برویم در تنگنای خود هستیم. گفت:
نی به هند است ایمن و نی در یمن
آن که خصم اوست سایهی خویشتن
دومین وظیفهی سنگینی که حضرت متذکر میشوند «وَ مُوَاسَاتُکَ اَخَاکَ»؛ با برادرت برخورد ایثارگرانه داشته باش. او را بر خود مقدم بدار، بنایت آن باشد که در خدمت او باشی، بدون آن که بخواهی او را به خدمت بگیری. نه تنها ضعفهای او را بپوشانی بلکه تا آنجا که ممکن است آن ضعفها را به حساب خود بگذاری. اگر وقت رنج بردن است، رنجها را به تن بخری. که این کار، کار عشق است و به همین جهت حضرت فرمودند کار آسانی نیست. چون آنهایی که آلوده به خودخواهی و گرفتارِ رفاه هستند هرگز تا این اندازه نمیتوانند وسعت گیرند، تا نهتنها با «انصاف» از حصار تنگ خودخواهی بهدر آیند که با «مواسات» جانشان وسعتی یابند که بقیه را بر خود مقدم بدارند. مسلّم کسی که میخواهد در وجود بیکرانهی خود قرار گیرد باید از ماندن در محدودهی خودخواهی یک لحظه آرام و قرار نداشته باشد و همواره در تلاطم باشد که خود را از تنگناها بیرون آورد، و یکی از عوامل مهم جهت نجات از تنگناها «مواسات» و مقدمداشتن برادران برخود است. سپس حضرت سومین وظیفهی مهم و سخت را «ذِکْرُ الله فِی کُلّ موطِن» معرفی فرمودند، که در هر شرایطی یاد خدا از صحنهی دلش خارج نشود، و در شرح این وظیفه فرمودند منظور از یاد و ذکر خدا این نیست که «سُبْحانَاللّه وَ الْحَمْدُالِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاّ اللّه وَ اللّهُ اَکْبَر» بگویی، هرچند اینها هم ذکر خداست «وَ لکن ذِکْرُ اللهِ جَلّ وَ عَزَّ فِی کُلّ مُوطِن اِذا هَجَمْتَ عَلی طاعَة اَوْ عَلی مَعْصِیة»؛ ولی یاد خدای(جل جلاله) در هر شرایطی به این معنی است که در طاعت خدا یا در معصیت خدا به یاد او باشی، تا یک چشمبرهمزدن توجه قلب از او به جایی دیگر نیفتد. هم هنگامی که وقت نماز است به یاد خدا باشی و وارد طاعت شوی، و هم وقتی زمینهی معصیتی فراهم است یاد خدا باشی و از آن معصیت رویگردانی. سختی این کارها به جهت در صحنهنگهداشتنِ قلب است. عزیزی میگفت اوایل که میخواستم وارد این وادیها شوم حاضر بودم به جای دو رکعت نمازِ صبح صد رکعت نماز بخوانم اما از من نخواهند قلبم در صحنه باشد. ولی وقتی سعی کردم آرامآرام قلبِ سر به هوا را به راه بیاورم و آن را وارد عبادات کنم، حالا میفهمم چرا اینهمه تأکید میشود قلب باید در صحنه باشد، در واقع حاصل تلاشها از این به بعد ظاهر میشود.
عرض اصلی بنده در این جلسات روی موضوع آخر است و آن توجهدادن قلب به حق و آن را در محضر حق نگهداشتن است. اگر با توجه به مطالب جلسهی قبل و روایت آخری که در آن جلسه طرح شد، قلب خود را قبلهی زبانمان قرار دهیم اساساً وارد عالَم دیگری میشویم که إنشاءالله دوباره به آن روایت میپردازیم.