عرض شد عبادات؛ از جمله اعتکاف و حج و زیارت؛ برای آن است که باورهایمان به مرتبه بالفعل برسند و انسان در شخصیت تشریعی خود استعداد تکوینیاش را حاضر کند، مثل آن که باید فطرت الهی خود را در شخصیت خود حاضر نمائیم. همهی ما در سرشت و تکوین، در ساحتی مستقر هستیم که جهت توحیدی دارد و به تعبیر امام صادق(ع): «فَطَرَ اللّهُ الْخَلْقَ عَلَی التُّوحید»؛(63) خداوند سرشت خلق را بر اساس توحید سرشته است. ولی باید از طریق عبادات و حفظ قلب از انحراف به سوی غیر خدا، آن فطرت را در شخصیت خود حاضر نماییم و به تعبیر دیگر خودمان را در آن سرشت حاضر کنیم.
برای حاضرشدن در تکوینیات؛ حرکت قلبی نیاز است و این که با رفع موانع، قلب را دائماً متوجه آن عالَم بنماییم و جلو برویم. امامان(ع) و ما شیعیان هر دو علم به وجود قیامت داریم ولی آن عزیزان هماکنون در آن عالم حاضرند و در منظر قلب خود ناظر آن عالم هستند(64) ولی ما نه. چون اعتقاد آنها به صورت بالفعل در شخصیتشان حاضر است. به همین جهت رسول خدا(ص) میتوانند خبر دهند چه چیز موجب آبادانی بهشت میشود و میفرمایند خودم ناظر بودم که چگونه فرشتگان بهشت مؤمنان را میساختند.(65) در حالی که هنوز آن شخص مؤمن در دنیا است ولی با اعمال توحیدی خود دارد بهشت خود را میسازد، این خبر میرساند که نفس انسان همین حالا به آنجاها وصل است و باطناً تا آنجا وسعت دارد، آنجایی که بالاترین مراتب عالم وجود است. حال چرا علاوه بر پیامبر و امام(ع)، «حارثَةِبن مالک» نیز این حضور را احساس میکند؟ چون قلب خود را به حرکت در آورده و در جهت وجود تکوینیِ خود سیر داده است. و عرض شد برای بالفعل نمودن این استعداد باید اولاً: عبادات و عمل به اعتقادات را به صحنه آورد ـ اطلاع کافی نیست ـ ثانیاً: در عبادات باید قلب در صحنه باشد و قلب در کنترل ما قرار گیرد تا آرامآرام راه بیفتد و ما را به سوی تکوینیاتمان سیر دهد، سیری تشریعی به سوی حقیقتی تکوینی، تا آنچه را که از جهت تکوینی داریم و از جهت تشریعی نداریم، از همان جهت که نداریم، دارا شویم.
با توجه به این که انسان به عنوان نفس ناطقه در حیطهای بسیار گسترده از عالم هستی حاضر است، عباداتِ مستمر او موجب ملکه شدن سیر او در آن حیطه میشود و این امر موجب میگردد تا او بتواند اسماء الهی و ملائکةالله و روح اولیاء را ملاقات کند - ابتدا به صورت اجمال و در انتها به صورت تفصیل- هنر ما رفع موانعِ این سیر است تا از آن طریق، خود را در آن عوالم حاضر بیابیم و در آن صورت است که خودِ واقعی خود را یافتهایم، و جنبهی نورانی خود را با جنبهی نوری و باطنی عالم مرتبط نمودهایم و به تعبیر دیگر از انوار غیبی عالم هستی -که عین حیات و علماند- بهرهمند گشتهایم.