تصور عموم مردم این است كه خداوند خلقشان كرده است تا از طریق یك زندگی عادی دینداری كنند و انتظار دیگری هم از آنها نیست. در حالی كه مفسرین در تفسیر آیه «ماخَلَقْتُ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ اِلّا لِیَعْبُدُون»(2) كه میفرماید: جن و انس را برای عبادت خلق كردیم. در تفسیر «لِیَعْبُدُون» فرمودهاند: «لِیَعْرِِفُون» یعنی برای معرفت. پس معنی آیه عبارت میشود از اینكه؛ خداوند میفرماید: انسان و جن را خلق كردیم تا اهل معرفت شوند. حال اگر متوجه باشیم كه برای معرفت به حقایق عالیه خلق شدهایم، پس باید بپذیریم به اندازهای كه معرفت ما نسبت به حقایق عالیه و ذوات مقدسه پایین است، به همان اندازه از فلسفه خلقتمان دوریم و از نتیجهای كه باید از زندگی بگیریم، محروم هستیم. مثلاً درخت سیبی كه باید میوه سیب بدهد، اگر میوهای غیر از سیب بدهد، عملاً آنچه را اقتضای درخت سیببودنش است انجام نداده است و دیگر آن درخت را به عنوان درخت سیب نمیتوان شناخت. اگر انسان برای عبادت خلق شده است و عبادت هم باید با معرفت شروع شود و به معرفت بالاتر ختم شود، پس هركس به اندازه معرفتش به حقایق عالیه، به مقصد حقیقی خلقتش نزدیك شده و هركس به اندازهای كه به مقصد خلقتش نزدیك نشده است، هر كار دیگری كرده باشد، كاری كه باید بكند و از آن طریق به وجود خودش معنی بدهد، نكرده و عملاً همه كارهایش پوچ است. مثل درخت سیب كه هر میوة دیگری بدهد، اگر میوه سیب ندهد، عملاً دیگر درخت سیب نیست، حالا شاخه و برگ بدهد ولی سیب ندهد، این درخت سیب نیست و نمیتوان به آن درخت سیب گفت. انسانی هم كه زندگیاش منجر به معرفت نسبت به حقایق نشود، عملاً معنی انسانبودن را از دست داده است.
البته توجه داشته باشید كه عبادت صحیح منجر به قرب میشود و قرب یعنی اُنس بیشتر با حقایق عالیه و این خودش منجر به معرفت میشود، آن هم از بهترین نوع معرفت كه همان معرفت حضوری است.