﴿السَّلامُ عَلَیْكَ فِی اللَّیْلِ إِذَا یَغْشَی وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّی﴾
سلام برتو آن هنگام كه شب در اوج تاریكی قرار میگیرد و هنگامی كه روز در اوج روشنایی، خود را مینمایاند.
مگر میتوانم یك لحظه از تو چشم بردارم، آن وقت به كجا چشم بگشایم؟!
سوخته عبودیت حق! مگر میشود در سراسر روزگار جز به انسان كامل یعنی صاحبِ عصر نظر كند.
ای مجلسیان، سوز دل حافظ مسكین
از شمع بپرسید كه در سوز و گداز است
كسی كه میخواهد از جهنّم اَنانیّت خارج شود، میداند كه باید در سراسر روزگارش چشم بر آن حضرت بیندازد، و در این توجّه، روز و شب نشناسد و بداند با گوشه چشم اوست كه این انانیت به بینام و نشانی تبدیل میشود و خواهد گفت:
خم ِابروی تو بود و كف مینوی تو بود
كه به یك جلوه ز من نام و نشان یك جا برد
حجاب اَنانیّت و توجه به خود، غلیظترین حجابهاست و برای رهایی از آن یك راه بیشتر نیست و آن مددِ خم ابروی آن كسی است كه سراسر وجودش بندگی است و اصلاً انانیتی ندارد.
آری؛ با این سلامها خواستی سر رشته ارتباط با آن حضرت نگسلد تا او نیز از عنایات خودش ما را محروم نگرداند كه گفت:
گرت هوا است كه معشوق نگسلد پیوند
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
شب میخواهد با همة تاریكی بیاید، بیاید، روز میخواهد با همة روشنایی برود، برود، در تمام این اوقات سلام بر تو، ای آرزوی دل و ای آرمان بلند انسانیت! اگر تو بر ما نظر نكنی، بودن و نبودن روز و شب چه معنایی دارد؟