سپس میگویی:
﴿السَّلامُ عَلَیْكَ فِی آنَاءِ لَیْلِكَ وَ أَطْرَافِ نَهَارِكَ﴾
سلام بر تو در سراسر شب و روزت!
این قسمت از زیارت نكات عجیبی را در منظر انسان قرار میدهد، چون امام مظهر بندگی و عبودیت خالص و كامل است، بنابراین حالات امام در طول شب و روز، حالات انسانی است كه با تمام وجود متوجه حق است و دلش در شعف اُنس با خدا قرار دارد. این حالات؛ حالات عجیبی است، حالت آزاد بودن از همهچیز و در حالِ توجه كامل به حقبودن.
عموم انسانها یا در خاطرات گذشته به سر میبرند -كه فعلاً رفته است و نیست- یا به آرزوهای آینده مینگرند -كه فعلاً نیست و معلوم نیست واقع شود- پس در واقع در یك خلأ و نیستی سیر میكنند، چون در حالت بقاء و وجود نیستند، بلكه در حالت عدم و تزلزلاند، حالا یا در گذشتهای كه رفته و یا در آیندهای كه نیامده است. ولی اگر انسان بتواند خود را از گذشته و آیندة خیالی و وَهمی آزاد كند، با «حال» به سر میبرد و در «بقاء» وارد میشود، بقایی كه نه گذشته است و نه آینده، این آدم كه در حالت حال و بقاء است، میتواند با خدایی كه عین بقاء و حال است مأنوس باشد. خداوند هماكنون در نزد ما است و میتوان با او مأنوس شد، به شرط اینكه ما در گذشته و آینده به سر نبریم، زیرا؛ «گذشته» و «آینده»، نه «حال» است و نه «بقاء». در صورتی كه خداوند در «حال» و «بقاء» است، پس كسی كه خود را از گذشته و آینده آزاد كرد و در حال و بقاء قرار گرفت میتواند با خداوندی كه عین حضور و بقاء است مأنوس شود. در همین رابطه امیرالمؤمنین(ع) توصیه میفرمایند:
مَا فَاتَ مَضَی، وَ مَا سَیَأْتِیَ فَاَیْنَ؟
قُمْ! فَاغْتَنَمِ الْفُرْصَةَ بَیْنَ الْعَدَمَیْن
یعنی آنچه كه گذشت و در عدم فرو رفت، كه گذشت، و آنچه هم كه بناست بیاید كه فعلاً نیست، پس همّت كن در بین این دو عدم و نیستی، «حال» را حفظ كن و مغتنم بشمار.
پس انسانی كه مشغول گذشته و آینده است، در نیستی بهسر میبرد و نمیتواند با خدایی كه عین هستی و بقاء است ارتباط برقرار كند. مولوی در این رابطه میگوید:
فكرت از ماضی و مستقبل بود
چو از این دو رَست مشكل حل بود
چون بود فكرت همه مشغول حال
ناید اندر ذهن تو فكر محال
یعنی اگر توانستی خود را در «حال» قرار دهی، گرفتار اندیشههای پوچ و غیرقابل دسترس نمیشوی. حالا عنایت بفرمایید امام زمان(عج)در این رابطه در چه شرایطی هستند، در مقام اُنس كامل با حق و آزاد از هر فكری كه بخواهد حضرت را از «حالِ حضور» خارج كند و لذا جا دارد كه دل را متوجه «حال حضور» حضرت كرده و بر آن مقام سلام كنیم، به حالِ حضوری كه حضرت در تمام شب و روزشان در آن مستقرند.
نشستن و برخاستن امام ظهور بندگی است. پس سلام بر نشستن و برخاستن امام كه از باطنی خبر میدهد كه آن باطن و قلب سراسر در محضر حق است، همان حالتی است كه باید برای ما نیز محقق شود و قبله جان ما است، پس سلام بر قبله جانمان! در واقع داریم از طریق این سلام، خودِ گم كردهمان را پیدا میكنیم و با آن معاشقه مینماییم و برای رؤیت آن مقام، نظر به حالات قدسی آن حضرت در شبانهروزشان میكنیم، و چون از این منظر آن حضرت را دیدیم، سلام میكنیم و میگوییم: «السَّلامُ عَلَیْكَ فِی آنَاءِ لَیْلِكَ وَ أَطْرَافِ نَهَارِكَ». بعد میگویی: