تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر سوره لقمان
حاج شیخ محسن قرائتی

سوره 31. لقمان آیه 32

آیه
وَ إِذَا غَشِیَهُم مَّوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُاْ اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَآ إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ
ترجمه
و هرگاه موجی(خروشان در دریا) همچون ابرها(ی آسمان) آنان را بپوشاند، خدا را با طاعتی خالصانه می‏خوانند، پس چون خداوند آنان را به خشکی (رساند و) نجات دهد، بعضی راه اعتدال پیش گیرند (و بعضی راه انحراف)، و جز پیمان‏شکنانِ ناسپاس، آیات ما را انکار نمی‏کنند.
نکته ها
«ظُلَل» جمع «ظُلَّة» به معنای ابری است که سایه می‏افکند و غالباً در مواردی بکار می‏رود که موضوع ناخوشایندی در کار باشد. «مُقتَصِد» به معنای اعتدال در کار، و وفای به عهد و پیمان است.
کلمه‏ی «خَتّار» صیغه‏ی مبالغه، به معنای بسیار پیمان‏شکن است، چون مشرکان و گنهکاران، مکرّر در گرفتاری‏ها رو به سوی خدا می‏آورند و عهد و پیمان می‏بندند؛ امّا پس از فرونشستن حوادث، باز پیمان‏شکنی می‏کنند، خداوند آنان را «خَتّار» نامیده است.
ایمان گروهی از مردم، دائمی و پایدار است، ولی ایمان گروهی مقطعی و موسمی است، یعنی فقط هنگامی که اسباب و وسایل مادّی قطع شود، این گروه متوجّه خدا می‏شوند. مثل برق اضطراری که وقتی همه‏ی برق‏ها خاموش شد، سراغ آن می‏روند.
پیام ها
1- انسان به طور فطری خداشناس است، لیکن وسایل و اسباب مادّی همچون پرده‏ای روی فطرت را می‏پوشاند و بروز حوادث و خطرها، این پرده را کنار می‏زند. «غشیهم... دعوا اللّه»
2- رفاه مادّی، عامل غفلت است، ولی خطرها و تنگناها، عامل توجّه، تضرّع، خلوص وغرورزدایی. «اذاغشیهم... دعوُا اللّه...»
3- قطع امید از اسباب عادّی، یکی از راه‏های رسیدن به اخلاص است. «مخلصین له الدین»
4- برای اولیای خدا، غفلت عارضی است، «اذا مسّهم طائف من‏الشّیطان تذکّروا»**اعراف، 201.*** ولی برای گروهی، اخلاص عارضی است. «اذا غشیهم... مخلصین»
5 - دعای خالصانه در مظانّ اجابت است. «دعوا اللّه مخلصین... نجّاهم»
6- انسان دارای اختیار و اراده است. «فمنهم مقتصد» (بعضی پس از رهایی از مشکلات، بر راه حقّ باقی می‏مانند، ولی بعضی به راه انحراف و شرک بر می‏گردند، و این نمایان‏گر آزادی اراده واختیار بشر است)
7- لازمه‏ی ایمان، اعتدال است. (به جای آنکه بفرماید: «فمنهم مؤمن»، فرمود:) «فمنهم مقتصد»
8 - پیمان‏شکنی و ناسپاسی، انسان را به کفر می‏کشاند. «و ما یجحد بآیاتنا الاّ کلّ ختّار کفور»
اخلاص‏
اخلاص آن است که کاری صد در صد برای خدا باشد. تا آنجا که حتّی اگر یک درصد و یا کمتر از آن هم برای غیر خدا باشد، عبادت باطل و یا مورد اشکال است.
* اگر مکان نماز را برای غیر خدا انتخاب کنیم، مثلاً در جایی بایستیم که مردم ما را ببینند و یا دوربین ما را نشان دهد.
* اگر زمان عبادت را برای غیر خدا انتخاب کنیم، مثلاً نماز را در اوّل وقت بخوانیم تا توجّه مردم را به خود جلب کنیم.
* اگر شکل و قیافه‏ای که در آن نماز می‏خوانیم، برای غیر خدا باشد، مثلاً عبایی به دوش بگیریم، گردنی کج کنیم، در صدای خود تغییری بدهیم و هدفی جز رضای خدا داشته باشیم، در همه‏ی این موارد، نماز باطل است و به خاطر ریاکاری، گناه هم کرده‏ایم.
به بیانی دیگر، اخلاص آن است که تمایلات و خواسته‏های نفسانی، طاغوت‏ها و گرایش‏های سیاسی و خواسته‏های این و آن را در نظر نگیریم، بلکه انگیزه‏ی ما تنها یک چیز باشد و آن اطاعت از فرمان خدا و انجام وظیفه.
براستی رسیدن به اخلاص جز با امداد الهی امکان ندارد. قرآن در آیه 32 سوره لقمان می‏فرماید: هنگامی که موجی همچون ابرها آنان را فراگیرد، خدا را خالصانه می‏خوانند؛ امّا زمانی که آنان را به خشکی نجات داد، (تنها) بعضی راه اعتدال را پیش می‏گیرند (وبه ایمان خود وفادار می‏مانند).
راه‏های کسب اخلاص‏
1. توجّه به علم و قدرت خداوند.
اگر بدانیم تمام عزّت‏ها، قدرت‏ها، رزق و روزی‏ها به دست اوست، هرگز برای کسب عزّت، قدرت و روزی به سراغ غیر او نمی‏رویم.
اگر توجّه داشته باشیم که با اراده‏ی خداوند، موجودات خلق می‏شوند و با اراده‏ی او، همه چیز محو می‏شود. اگر بدانیم او هم سبب ساز است هم سبب سوز، یعنی درخت خشک را سبب خرمای تازه برای حضرت مریم قرار می‏دهد و آتشی را که سبب سوزاندن است، برای حضرت ابراهیم گلستان می‏کند، به غیر او متوسّل نمی‏شویم.
صدها آیه و داستان در قرآن، مردم را به قدرت‏نمایی خداوند دعوت کرده تا شاید مردم دست از غیر او بکشند و خالصانه به سوی او بروند.
2. توجّه به برکات اخلاص.
انسان مخلص تنها یک هدف دارد و آن رضای خداست و کسی که هدفش تنها رضای خدا باشد، نظری به تشویق این و آن ندارد، از ملامت‏ها نمی‏ترسد، از تنهایی هراسی ندارد، در راهش عقب‏نشینی نمی‏کند، هرگز پشیمان نمی‏شود، به خاطر بی اعتنایی مردم، عقده‏ای نمی‏شود، یأس در او راه ندارد، در پیمودن راه حقّ کاری به اکثریّت و اقلیّت ندارد.
قرآن می‏فرماید: رزمندگان مخلص باکی ندارند که دشمن خدا را بکشند، یا در راه خدا شهید شوند. امام حسین‏علیه السلام در آستانه‏ی سفر به کربلا فرمود: ما به کربلا می‏رویم، خواه شهید شویم، خواه پیروز، هدف انجام تکلیف است.
3. توجّه به الطاف خدا.
راه دیگری که ما را به اخلاص نزدیک می‏کند یادی از الطاف خداوند است. فراموش نکنیم که ما نبودیم، از خاک و مواد غذایی نطفه‏ای ساخته شد و در تاریکی‏های رحم مادر قرار گرفت، مراحل تکاملی را یکی پس از دیگری طی کرد و به صورت انسان کامل به دنیا آمد. در آن زمان هیچ چیز نمی‏دانست و تنها یک هنر داشت و آن مکیدن شیر مادر. غذایی کامل که تمام نیازهای بدن را تأمین می‏کند، شیر مادر همراه با مهر مادری، مادری که بیست و چهار ساعته در خدمت او بود. آیا هیچ وجدان بیداری اجازه می‏دهد که بعد از رسیدن به آن همه نعمت، قدرت و آگاهی، سرسپرده‏ی دیگران شود؟ چرا خود را به دیگرانی که نه حقّی بر ما دارند و نه لطفی به ما کرده‏اند بفروشیم؟!
4. توجّه به خواست خدا.
اگر بدانیم که دلهای مردم به دست خداست و او مقلّب القلوب است، کار را برای خدا انجام می‏دهیم و هر کجا نیاز به حمایت‏های مردمی داشتیم، از خدا می‏خواهیم که محبّت و محبوبیّت و جایگاه لازم را در دل مردم و افکار عمومی نصیب ما بگرداند.
حضرت ابراهیم در بیابان‏های گرم و سوزان حجاز، پایه‏های کعبه را بالا برد و از خداوند خواست دلهای مردم به سوی ذرّیه‏اش متمایل گردد. هزاران سال از این ماجرا می‏گذرد و هر سال میلیون‏ها نفر عاشقانه، پر هیجان‏تر از پروانه، دور آن خانه طواف می‏کنند.
چه بسیار افرادی که برای راضی کردن مردم خود را به آب و آتش می‏زنند، ولی باز هم مردم آنان را دوست ندارند، و چه بسا افرادی که بدون چشم داشت از مردم، مادّیات، نام، نان و مقام، دل به خدا می‏سپارند و خالصانه به تکلیف خود عمل می‏کنند؛ امّا در چشم مردم نیز از عظمت و کراماتی ویژه برخوردارند، بنابراین، هدف باید رضای خدا باشد و رضای مردم را نیز از خدا بخواهیم.
5. توجّه به بقای کار.
کار که برای خدا شد، باقی و پا برجا می‏ماند، چون رنگ خدا به خود گرفته و کار اگر برای خدا نباشد، تاریخِ مصرفش دیر یا زود تمام می‏شود. قرآن می‏فرماید: «ما عندکم یَنفد و ما عنداللّه باق»**نحل، 96.*** و هیچ عاقلی باقی را بر فانی ترجیح نمی‏دهد و با آن معامله نمی‏کند.
6. مقایسه‏ی پاداش‏ها.
در پاداش مردم، انواع محدودیّت‏ها وجود دارد، مثلاً اگر مردم بخواهند پاداش یک پیامبر را بدهند، بهترین لباس، غذا و مسکن را در اختیار او قرار می‏دهند، در حالی که تمامی این نعمت‏ها محدودیّت دارد و برای افراد نااهل نیز پیدا می‏شود. نااهلان هم می‏توانند از انواع زینت‏ها، کاخ، باغ و مَرکب‏های مجلّل شخصی استفاده کنند.
امّا اگر کار برای خدا شد، پاداشی بی‏نهایت در انتظار است، پاداش‏های مادّی و معنوی.
در اینجا نیز اگر درست فکر کنیم، عقل به ما اجازه نمی‏دهد که پاداش‏های بی‏نهایت و جامع را با پاداش‏های محدود بشری عوض کنیم.