آیه
وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکَمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَمَن یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ
ترجمه
و ما به لقمان حکمت دادیم، که شکر خدا را به جای آور و هر کس شکر کند، همانا برای خویش شکر کرده؛ و هر کس کفران کند (بداند به خدا زیان نمیرساند، زیرا) بیتردید خداوند بینیاز و ستوده است.
نکته ها
1- حکمت، عطای خداوند است، نه کسب کردنی. (گرچه مقدّمات آن قابل کسب است.) «و لقد آتینا لقمان الحکمة»
2- نعمت ویژه، شکر ویژه میطلبد. «آتینا لقمان الحکمة... اشکر للّه» چنانکه خداوند در برابر اعطای نعمت ویژهی کوثر به پیامبر اسلام، از او شکر ویژه میخواهد. «انّا اعطیناک الکوثر . فصلّ لربّک و انحر»**کوثر، 1 - 2.***
3- اوّلین فرمان به حضرت موسی بعد از نبوّت، فرمان نماز و اوّلین فرمان بعد از دادن حکمت به لقمان، فرمان شکرگزاری است. «ان اشکر لِلّه»
4- شکر نعمتهای خداوند، به سود خود انسان است. «و من یشکر فانّما یشکر لنفسه» چنانکه در جای دیگر میخوانیم: «لئن شکرتم لازیدنّکم»**ابراهیم، 7.***
سیمای لقمان حکیم
در تفسیر المیزان بحثی دربارهی جناب لقمان آمده است که بخشی از آن را نقل میکنیم:
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله فرمودند: لقمان، پیامبر نبود، ولی بندهای بود که بسیار فکر میکرد و به خداوند ایمان واقعی داشت. خدا را دوست داشت و خداوند نیز او را دوست میداشت و به او حکمت عطا کرد.
امام صادقعلیه السلام میفرمایند: لقمان، حکمت را به خاطر مال و جمال و فامیل دریافت نکرده بود، بلکه او مردی پرهیزکار، تیزبین، باحیا و دلسوز بود. اگر دو نفر با هم درگیر میشدند و خصومتی پیدا میکردند، میان آنها آشتی برقرار میکرد.
لقمان با دانشمندان زیاد مینشست. او با هوای نفس خود مبارزه میکرد و...**تفسیر المیزان.***
او دارای عمری طولانی، معاصر حضرت داود واز بستگان حضرت ایّوب بود. او میان حکیم شدن یا حاکم شدن مخیّر شد و حکمت را انتخاب کرد.
از لقمان پرسیدند: چگونه به این مقام رسیدی؟ گفت: «به خاطر امانتداری، صداقت و سکوت دربارهی آنچه به من مربوط نبود».**تفسیر مجمعالبیان.***
امام صادقعلیه السلام فرمود: «لقمان نسبت به رهبر آسمانیِ زمان خود معرفت داشت».** تفسیر نورالثقلین.***
گرچه خداوند به او کتاب آسمانی نداد، ولی همتای آن یعنی حکمت را به او آموخت.
روزی مولای لقمان از او خواست تا بهترین عضو گوسفند را برایش بیاورد. لقمان زبان گوسفند را آورد. روز دیگر گفت: بدترین عضو آن را بیاور. لقمان باز هم زبان گوسفند را آورد. چون مولایش دلیل این کار را پرسید، لقمان گفت: اگر زبان در راه حقّ حرکت کند و سخنبگوید، بهترین عضو بدن است وگرنه بدترین عضو خواهد بود.**تفسیر کشّاف.***
در عظمت لقمان همین بس که خدا و رسول او و امامان معصومعلیهم السلام پندهای او را برای دیگران نقل کردهاند.
گوشهای از نصایح لقمان
* اگر در کودکی خود را ادب کنی، در بزرگی از آن بهرهمند میشوی.
* از کسالت و تنبلی بپرهیز، بخشی از عمرت را برای آموزش قرار بده و با افراد لجوج، گفتگو و جدل نکن.
* با فقها مجادله مکن، با فاسق رفیق مشو، فاسق را به برادری مگیر و با افراد متّهم، همنشین مشو.
* تنها از خدا بترس و به او امیدوار باش. بیم و امید نسبت به خدا در قلب تو یکسان باشد.
* بر دنیا تکیه نکن و دل مبند و دنیا را به منزلهی پلی در نظر بگیر.
* بدان که در قیامت از تو دربارهی چهار چیز میپرسند: از جوانی که در چه راهی صرف کردی، از عمرت که در چه فنا کردی، از مال و داراییات که از چه راهی بدست آوردی و آن را در چه راهی مصرف کردی.
* به آنچه در دست مردم است چشم مدوز و با همهی مردم با حسن خلق برخورد کن.
* با همسفران زیاد مشورت کن و توشهی سفر خود را بین آنها تقسیم کن.
* اگر با تو مشورت کردند، دلسوزی خود را خالصانه به آنها اعلام کن. اگر از تو کمک و قرضی درخواست کردند، مساعدت کن و به سخن کسی که سنّ او بیشتر از توست، گوشفراده.
* نمازت را در اوّل وقت بخوان، نماز را حتّی در سختترین شرایط به جماعت بخوان.**تفسیر کنزالدّقائق.***
* اگر در نماز بودی، قلب خود را حفظ کن.
* اگر در حال غذا خوردن بودی، حلق خود را حفظ کن.
* اگر در میان مردم هستی، زبان خود را حفظ کن.
* هرگز خدا و مرگ را فراموش مکن؛ امّا احسانی که به مردم میکنی یا بدی که دیگران در حقّ تو میکنند فراموش کن.**تفسیر روح البیان.***
حکمت؛ معرفت، طاعت
حکمت، بینشی است که در سایهی معرفت الهی پدید آید و بر اساس فکر در اسرار هستی و رسیدن به حقّ، نور و تقوا میتوان به آن دست یافت.
امام باقرعلیه السلام فرمودند: «حکمت، همان فهم، معرفت و شناخت عمیق است، شناختی که انسان را به بندگی خدا و رهبر آسمانی وا دارد و از گناهان بزرگ دور سازد.
امام صادقعلیه السلام فرمودند: رأس حکمت، طاعت خداوند است».**امالی صدوق، ص487.*** راغب در معنای این واژه میگوید: «حکمت، رسیدن به حقّ به واسطه علم و عقل است».**مفردات.***
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمودند: «من سرای حکمت هستم و علیّ درگاه آن، هرکس طالب حکمت است باید از این راه وارد شود.»، «انا دار الحکمة و علیّ بابها فمن اراد الحکمة فلیأت الباب»**العمدة، ص295.*** در روایات متعدّد، اهلبیتعلیهم السلام دروازه و کلید حکمت معرّفی شدهاند.**بحار، ج23، ص244.***
ارزش حکمت
یکی از وظایف انبیا، آموزش کتاب و حکمت است. «و یعلّمهم الکتاب والحکمة»**بقره، 129 ؛ آلعمران، 164 و جمعه، 2.***
حکمت، همتای کتاب آسمانی است، و به هر کس حکمت عطا شود، خیر کثیر داده شده است. «یؤتی الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا»** بقره، 269.***
به گفتهی روایات؛ حکمت، همچون نوری است که در جان قرار میگیرد و آثار آن در گفتار و رفتار انسان پیدا میشود.**بحار، ج 14، ص 316.***
حکمت، بینش و بصیرتی است که اگر در فقیر باشد، او را در جامعه از ثروتمند محبوبتر میکند و اگر در صغیر باشد، او را بر بزرگسالان برتری میبخشد.** بحار، ج 67، ص 458.***
حکمت، گمشدهی مؤمن است** نهجالبلاغه، حکمت 80.*** و در فراگیری آن به قدری سفارش شده است که فرمودهاند: همان گونه که لؤلؤ قیمتی را از میان زباله بر میدارید، حکمت را حتّی اگر از دشمنان بود فرا گیرید.**بحار، ج 2، ص 97 و 99. ***
فرد حکیم در مسائل سطحی و زودگذر توقّف ندارد، توجّه او به عاقبت و نتیجهی امور است. نه نزاعی با بالا دست خود دارد و نه زیردستان را تحقیر میکند، سخنی بدون علم و آگاهی نمیگوید و در گفتار و رفتارش تناقضی یافت نمیشود.
نعمتهای الهی را ضایع نمیکند و به سراغ بیهودهها نمیرود، مردم را مثل خود دوست دارد و هر چه را برای خود بخواهد برای آنان میخواهد و هرگز با مردم حیله نمیکند.
حکمت چگونه به دست میآید؟
حکمت، هدیهای است که خداوند به مخلصین عنایت میفرماید. در روایات متعدّد میخوانیم: «مَن اَخلَصَ للّه اربعین صَباحاً ظَهرت یَنابیع الحکمة من قلبه علی لسانه»، هر کس چهل شبانه روز کارهایش خالصانه باشد، خداوند چشمههای حکمت را از دل او به زبانش جاری میسازد.**جامع الاخبار صدوق، ص 94.***
در حدیث دیگری میخوانیم: کسی که در دنیا زاهد باشد و زرق و برقها او را فریب ندهد، خداوند حکمت را در جانش مستقر میکند.**بحار، ج 73، ص 48.*** حفظ زبان، کنترل شکم و شهوت، امانتداری، تواضع و رها کردن مسائل غیر مفید، زمینههای پیدایش حکمت است.**میزان الحکمة***
نمونههای حکمت
خداوند در سورهی اسراء از آیه 22 تا آیه 38 دستورهایی داده و در پایان میفرماید: این اوامر و نواهی حکمتهایی است که پروردگارت به تو وحی کرده است، آن دستورها عبارتند از:
یکتاپرستی و دوری از شرک، احسان و احترام به والدین به خصوص در هنگام پیری، گفتار کریمانه وتواضع همراه با محبّت، دعای خیر به آنان، پرداخت حقّ الهی به اولیای خدا، فقرا و در راه ماندگان، پرهیز از اسراف و ولخرجی، میانهروی در مصرف، پرهیز از نسلکشی و عمل نامشروع جنسی، دوری از تصرّف در مال یتیم، ادای حقّ مردم و دوری از کم فروشی، پیروی نکردن از چیزی که به آن هیچ علم و آگاهی نداری ودوری از راه رفتن متکبّرانه.
سپس میفرماید: «ذلک مما اوحی الیک ربّک من الحکمة» این سفارشها نمونههای حکمت الهی است.