تربیت
Tarbiat.Org

عالم انسان دینی
اصغر طاهرزاده

چگونگی زندگی در عالَم دینی

اگر کسی توانست رویکرد خود را در دینداری، به سوی عالَم بقاء قرار دهد، آرام‌آرام با آن عالَم روبه‌رو می‌شود. انسان برای پیداکردن تفسیری صحیح از زندگی دینی دائم باید تلاش کند. انسان دیندار یعنی کسی که می‌خواهد دائم در درون خود سیر و تفکر و تدبّر نماید، این سیر؛ غیر از درس‌خواندن در دانشگاه است که بیشتر نظر به بیرون دارد، و به همین جهت دروس در آن‌جا بار جان است و نه یار جان. در حالی که در زندگی دینی درس و مطالعه برای به‌دست‌آوردن کار و شغلی نیست و به همین جهت آن مطالعات عین استقرار در «وجود» است. علامه طباطبایی(ره) از آن جهت سال‌های متمادی با پشت کار تمام المیزان را می‌نوشتند که بودشان عین نوشتن المیزان بود. در برگشت امام خمینی(رض) از پاریس وقتی خبرنگار از ایشان پرسید چه حالی دارید؟ فرمودند هیچی، یعنی بودنِ من در عالم دینی‌ام عین فریادزدن بر سر شاه است، نه این‌که این کار تحمیلی باشد بر جانم، انگیزه‌ی ایشان در مبارزه با شاه، همان باقی‌ماندن در بودن و بقایی است که در زندگی دینی برای خود تدوین کرده‌بودند.
جمهوری اسلامی شرایط دعوت به عالَم دینی است، ما باید حداکثر استفاده را از این شرایط بکنیم و متوجه باشیم، اندیشه‌هایی که از دین برای هرچه بیشتر نزدیکی به دنیا استفاده می‌کنند عالَم دینی را در فضای نظام اسلامی از بین می‌برند. باید دنیا را مسجدِ ارتباط با خدا کرد، رفاه یعنی شرایطی که بتوانیم جهت‌گیری خود به سوی خدا را به راحتی محقق کنیم. بعضی‌ها با تعریفی که از دین می‌کنند و یا با شرایطی که به‌وجود می‌آورند، ما را از عالَم دینی فاصله می‌دهند حتی ولایت فقیه را که شرایط حاکمیت حکم خدا است، طوری تعریف می‌کنند که گویا برنامه‌ی یک حزب است در مقابل حزب رقیب؛ در حالی که اگر عالَم دینی درست معرفی شود بهترین شرایطِ دین‌داری این است که در زمان غیبتِ امام معصوم(عج) یک فقیه جامع‌الشرایط، رهبری نظام را به دست بگیرد.
عالَم جوانان اگر از عالَم دینی درآمد با نصیحت به آن‌ها برای انجام دستورات دین چیز پایداری به‌دست نمی‌آید، تا آن‌جا که می‌خواهند به اَقلِّ وظیفه اکتفا کنند. اما انسانی که عالَم دینی برایش شیرین شد، در انجام وظایف دینی به بیشترین می‌پردازد. در نظام اسلامی می‌توان افراد جامعه را به جایی رساند که سعی کنند برای رفع حجابِ بین خود و خالقشان نهایت بندگی را انجام دهند.
وقتی مزه‌ی اسلام به کامِ جان ما شیرین می‌افتد که همه‌ی دین را بپذیریم و این محقق نمی‌شود مگر آن‌که رویکرد ما از دینداری، رسیدن به عالَم دینی باشد. در آن حالت تلاش انسان برای هرچه بیشتر فهمیدن دین و انجام دستورات دین است.
اسلام را یک وقت از نگاه عالمان و عارفان می‌بینیم، یک وقت با نگاهی سطحی و قالبی به آن نظر می‌کنیم. این دو نگاه به اسلام ما را به یک نتیجه نمی‌رساند. با نگاه سطحی و قالبی ممکن است دست به گناهانی که منجر به جهنمی‌شدن ما شود، نزنیم ولی با آن نگاه وارد عالم دینی نمی‌شویم تا در اثر آن همین حالا جان ما از گناه متنفر باشد. انسان دیندار باید سعی کند عالَم داشته باشد و از درون خود پنجره‌ای به سوی عالم غیب باز کند. انسانی که عالَم دارد با خود زندگی می‌کند. مسلمان بی‌عالَم، عجول و پرمطالبه و کم فکر است، اگر ده روز در جایی ساکن شد و یا با یک بحث طولانی روبه‌رو گشت، هم خودش خسته می‌شود، هم دیگران را خسته می‌کند، چون آشیانه ندارد، از این شاخه به آن شاخه می‌پرد، نه خودش قرار و ثبات دارد و نه اجازه‌ی قرار و ثبات به اطرافیان می‌دهد.
اگر یک سال با علمایی مثل علامه طباطبایی(ره) به‌سر ببرید عالَم‌دار می‌شوید اما گاهی ده سال با بعضی از اهل علم به‌سر می‌برید، بدون آن‌که به عالَم واقعی وارد ‌شوید چون خود او هم آشفته و بی‌عالم است. در مورد آیت‌‌الله جلوه گفته‌اند آنچنان طلبه‌هایشان متمایل به حالات استادشان می‌شدند و آنچنان حسرت احوالات استادشان را می‌خوردند که نه تنها ناخود آگاه طرز قرار گرفتن عمامه و پوشیدن لباس و نعلینشان شبیه استاد می‌شد، حتی آهنگ صدایشان تغییر می‌کرد. یعنی تماماً می‌خواستند استادشان شوند.
مولوی وقتی شمس را می‌بیند او را رها نمی‌کند، مولوی از لحاظ اطلاعات و عرفانِ نظری از شمس کم‌تر نیست. اما شمس عالَمی دارد که مولوی سال‌ها به دنبال آن بود. آیت‌‌الله بهاء‌الدینی عالَمی داشتند که تمام وقت در آن به‌سر می‌بردند. به مرور باید عالَم‌دار شوید تا به مرور محتاج نظر و رأی بقیه نباشید، آن‌وقت به حکم وظیفه و به حکم بقاء زنده‌اید، و با بودنتان می‌توانید به هر انسان مضطربی که به دنبال بقاء است آدرس بدهید. روحانی وقتی عالَم ندارد عملاً روحانی نیست و این است که مردم می‌گویند روحانی نمی‌خواهیم، منظورشان آن نوع روحانی است که در بی‌عالَمی به‌سر می‌برد. ولی یک روحانی که سی سال در یک محل، در عالم دینی خودش زندگی می‌کند و مجسمه‌ی انسان عالَم‌دار است، آنچنان در آرامش است که همه حسرت او را می‌خورند، هرگز قلب آن‌ها اجازه نمی‌دهد کوچک‌ترین توهینی به او بکنند، این نوع از روحانیون بی‌وطن نیستند، سراسر زندگی آن‌ها حضور و بقاء است و بقیه را نیز با گفتار و رفتارِ خود به آن عالَم دینی دعوت می‌کنند.