تربیت
Tarbiat.Org

عالم انسان دینی
اصغر طاهرزاده

معنی بازگشت به خود

با توجه به نکته‌ی فوق اگر انسان توانست خود را از زمان و مکان و توهّمات آزاد کند و عالَم خود را کشف نماید، همه‌ی هستی را یافته است، پس وقتی خود را کشف کرد چیزی نمی‌خواهد تا خود را برای رسیدن به آن چیز حرکت و تغییر دهد، «شدن» و تغییر لازمه‌ی نداشتن است. انسان در ذات خود «بودن» و بقاء است. تحرک‌های انسان یعنی یافتن خود. پدیده‌های مادی تحرکشان در راستای تبدیل قوه به فعل است، انسان تحرکش تحرک خودیابی است تا از ناخود‌ها به خودِ اصیل خود برگردد. به این معنی همه‌ی فعلیت‌ها را دارد ولی از آن‌ها غافل است، در حالی که حرکت در عالَم ماده یعنی تبدیل قوه به فعلیت. ولی در مورد انسان موضوع این‌طور نیست، کافی است او نظر خود را از محدودیت‌ها آزاد کند، فقط همین. به همین دلیل روز قیامت که انسان دیگر نظرش به دنیای محدود نیست ملتفت سرمایه‌های خود می‌شود. انسانی که نظر خود را از محدودیت‌های عالم ماده منصرف کند، همین حالا قلب او با حقایق عالم غیب و قیامت روبه‌رو می‌شود. کمال انسان به خودیابی است. باید از عواملی که او را از خودش جدا می‌کنند فاصله بگیرد، حال اگر به خودش برگشت، می‌بیند که همه‌چیز نزد اوست و فقط خدا را در منظر خود می‌یابد. قرآن می‌فرماید: «قُوا اَنْفُسَکُم»؛(22) خودتان را داشته باشید و حفظ کنید. همچنان‌که می‌فرماید: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بنی آدم» بنی آدم را به واقع بزرگ داشتیم. این تکریم و بزرگ‌داشتن، تکریم نفسی است نه نسبی، یعنی ذات انسان، بزرگ است، کافر و مؤمن هم ندارد. بنی‌آدم بالذات تکریم شده است و لذا کمالش به این است که آنچه را بالذات دارد کشف کند. و در همین رابطه باید گفت: برگشت به خود، برگشت به همه‌ی خزینه‌ها است، و در این حالت دیگر اضطرابی برای او نمی‌ماند.
مقام بقاء یا عالَم دینی برای انسان، مقام خودیابی است که آن اصیل‌ترین سرمایه است، عالمی به غیر از عالَم دینی برای انسان، عالَم ناخود است که سرمایه‌ی پایداری برای او نیست. وقتی انسان خود را یافت و متوجه وسعت کمال خود شد، هر چیزی که او را به خودش نزدیک کند برایش ارزشمند می‌شود. از یک طرف، خداوند تمام اسماء الهی را در قرآن متجلی کرد، از طرف دیگر قرآن می‌فرماید: «عَلَّمَ ادَمَ اَلاسْماءَ کلَّها»؛(23) خداوند همه‌ی اسماء الهی را به آدم تعلیم داد. پس قرآن قصه‌ی جان ماست و دین تفسیر خودِ اصیل ما می‌باشد و خواندن قرآن، ورق زدن خود است. حالا اگر کسی بهتر از خودمان ما را ورق زد دامن او را می‌گیریم، مثل پیامبر و امامان(ع).
اگر کسی «در عالَمِ خود بودن و سیر در خود» را متوجه شد نمی‌تواند به کم‌تر از آن دل ببندد، از طرفی شرایط بقای با خود و سِیر در خود، فقط از طریق دین ممکن است که محل تجلی همه‌ی اسماء الهی است. پس انسان به واقع نمی‌تواند به کم‌تر از قرآن و سخن اولیای معصوم(ع) دل ببندد. قرآن از آن جهت کشف تامّ محمدی(ص) است که حضرت محمد(ص) از دریچه‌ی جان خود با عالی‌ترین درجه‌ی هستی یعنی خداوند ارتباط برقرار کرده و حقیقت خودِ او از یک جهت و حقیقت همه‌ی هستی از جهت دیگر به آن حضرت القاء شده است. به عبارت دیگر افق جان پیامبر(ص) نورانی شده است که توانسته‌اند همه‌ی اسرار هستی را کشف کنند.
عالَم دینی عالَم ارتباط با خود از یک طرف و حاضرشدن در عالم بقاء از طرف دیگر است، و به همین جهت ارتباط با خود، شامل ارتباط با همه‌ی هستی خواهد بود، چون وسعت انسان نسبت به حضور در عوالم وجود، لایقِف است. همه‌ی همّت ما باید در راستای یافتن حقیقت خود باشد، حتی در کارهای اجتماعی، من و شما برای یافتن خود و رفع حجاب‌های خود به کمک دیگران می‌رویم، همه‌ی خدماتمان به دیگران را باید در زاویه‌ی کشفِ بیشتر خود که در راستای ارتباط با عالَم بالا است، انجام ‌دهیم. لذا گفت:
سرا خالی است از بیگانه، مِی نوش

که جز تو نیست ای مرد یگانه

آنچه در بیرون جان ما است، غیرِ ما است، حتی وقتی به پدیده‌های بیرونی علم پیدا می‌کنیم، نفس ما صورتی در ازاء صورت بیرونی در درون خود ابداع می‌کند، صورت بیرون، مُعِدّ است تا نفس در درون خود صورتی مطابق آن ابداع نماید، و به عبارت دیگر صورت بیرونی معلوم بالعرض است، معلوم بالذّاتِ ما آن صورتی است که نفس انسان در درون خود دارد. وقتی تا این حدّ ما با خود ارتباط داریم که علم به اشیاءِ بیرونی یک نحوه ارتباط با صورت آن‌ها در درون نفس است، پس نباید از عالَم خود بیرون آمد. هرکس از خود غافل شد بی‌خود می‌شود. این که سؤال می‌شود عالَم دینی چگونه عالَمی است، با در نظرگرفتن مباحثی که گذشت، می‌گوئیم عالَم دینی عالَم بقای با خود است، «غیر» که شما نمی‌شود، خودِ ناخودشده را نمی‌توان خود گرفت، و ناخودِ ما در زمان‌زدگی ما ظاهر می‌شود.
وقتی چگونگی عالَم دینی روشن شد و موضوع تجرد نفس و لایقِفْ‌‌بودن آن درست تبیین گشت، به‌خوبی پذیرفته می‌شود، کسی که خود داشته باشد حتماً خدا دارد، زیرا عرض شد مقام انسان «روح» است و «روح» بی‌واسطه در قرب با خداست، مقام روح مقام جامعیت همه‌ی عوالم است، در عین قربِ با حق.(24) کافی است - آزاد از زمان و مکان- نظر کند، حق را در منظر خود بی‌واسطه می‌بیند. و به همین جهت عرض شد همه‌ی انسان‌ها استعداد واردشدن به عالَم دینی را دارند، و وقتی هم کسی وارد عالم دینی شد به‌راحتی با معنویتِ خود به سر می‌برد.