تربیت
Tarbiat.Org

عالم انسان دینی
اصغر طاهرزاده

وقتی انسان جای خود را گم کرد

در عالَم دینی همه‌چیز معنای واقعی خود را دارد. همه‌ی چون و چراهایی که برای انسان در عمل به دستورات الهی پیش می‌آید به این علت است که جای آن‌ها را نمی‌داند و علت این نادانی هم این است که انسان جای خود را گم کرده است، و چون جای خود را گم کرده جایگاه دستورات خداوند را در زندگی گم کرده است. متأسفانه اگر خانه‌اش دو برابر بزرگ‌تر شود احساس می‌کند خودش دو برابر شده است ولی جایگاه سجده‌های طولانی جهت وسعت جانش را نمی‌شناسد. حضرت عیسی(ع) می‌فرماید: «چه سود می‌برد انسان که همه‌ی دنیا را به‌دست آورد و خود را ببازد». اگر کسی جای خود را یعنی عالَم دینی را گم کرد جایگاه حرکات دینی برایش بی‌معنا می‌شود، و از آن طرف آثار تخریبی گناه در انقطاع او از عالم قدس را نمی‌فهمد و با به میدان‌آمدن نفس امّاره گناه را لذت‌بخش می‌شمارد. در حالی که گناه یعنی آنچه شما را از عالَم دینی و عالَم وحدت و عالَم بقاء جدا می‌کند.
خالق هستی چون تو را برای خودش می‌خواسته است آنچه تو را از عالَم ثبات و بقاء جدا می‌کند به تو گوشزد کرده است. گناه یعنی آنچه مرا از عالَم دینی و ارتباط با خداوند متعال جدا می‌کند. کسی می‌فهمد نگاه به نامحرم چه بلائی بر سر انسان می آورد، که عالَم دینی دارد و لذا با ارتکاب گناه به شیون و توبه و گریه می‌افتد. اما کسی که عالَم دینی ندارد با ارتکاب گناه نمی‌فهمد به چه هلاکتی افتاده، سؤالش این است که؛ «مگر چه اشکالی دارد به نامحرم نگاه کنیم، این کار برای نشاط روح خوب است». این انسان نمی‌فهمد که مؤمن در عالَم دینی چه نشاطی دارد و چه غم‌ها که در آن عالم فرو ریخته می‌شود. زبان حال مؤمن این است:
خون غم بر من حلال و خون من بر غم حرام


هرغمی‌کوگرد من گردید شد در خون خویش

و با تشخیص جایگاه غم‌های دنیایی به زبان حال خواهد گفت:
ای غم اگر مو شوی پیشِ منت بار نیست

در شکرینه یقین سرکه انکار نیست

گرچه تو خون‌خواره‌ای، رهزن و عیاره‌ای

قبله‌ی ما غیر آن، دلبر عیار نیست

ای غم از این جا برو، ورنَه سرت شد گرو

رنگ شب تیره را، تابِ مه یار نیست

ای غم پرخار رو، در دل غمخوار رو

نقل بخیلانه‌ات طعمه‌ی خمار نیست

دره‌ی غین تو تنگ، میمت از آن تنگ‌تر

تنگ متاع تو را، عشق خریدار نیست

ای غمِ شادی شکن، پر شکرست این دهن

کز شکر آکندگی،ممکن‌گفتار نیست

انسان مؤمن به جایی می‌رسد که غم‌های اهل دنیا را نمی‌شناسد و چنین غم‌هایی برایش معنی نمی‌دهد. به عبارت دیگر غم‌های دروغین و خیالی برای مؤمن وجود ندارد. غم حقیقی مؤمن عین نشاط است، غصه می‌خورد که چرا از خداوند دور است، این غصه او را زلال می‌کند و جانش را صیقل می‌دهد و حجاب بین او و پروردگارش رقیق‌تر می‌شود. قرآن کریم مثال‌های مختلفی می‌آورد که ای انسان‌ها نگذارید نگاهتان به دنیا به گونه‌ای باشد که شما را از عالَم دینی خارج کند.(5)
مرحوم «راشد» در کتاب «فضیلت‌های فراموش شده» می‌نویسد؛
وقتی مرحوم پدرم یعنی ملا عباس تربتی«رحمةالله‌علیه» به تهران آمده بود، در میدان بهارستان در حالی که برای پدرم سَر دَرِ مجلس شورای ملّی را که مزین به دو شیر بود شرح می‌دادم، دیدم پدرم سرشان را بالا نمی‌آورند تا نگاه کنند. از ایشان پرسیدم آیا نگاه‌کردن به این‌ها حرام است؟ فرمودند: نه ولی ذهنم را مشغول می‌کند.
به تعبیر ما انسان را از عالَم خود بیرون می‌آورد.
تمدن جدید آنچنان تحت سیطره‌ی شتاب و تغییر است که اگر به آن دل داده شود تمام عالَم انسان را می‌گیرد و او را در بی‌عالَمی معلق می‌سازد، وقتی انسان بی‌عالَم شد قدرت تشخیص خوب از بد را از دست می‌دهد، تا آن‌جا که هست و نیست برای او مساوی می‌شوند و با آرزوهای وَهمی مشغول خوشبختی‌های احمقانه می‌گردد.
دعاهایی که از ائمه‌ی معصومین(ع) نقل شده است برای تثبیت در عالَم دینی، و وارد شدن به جایگاه اصلی بقاء، نقش بسیار عجیبی دارد. تصور هم نشود که یک‌دفعه می‌شود به روح این دعاها نزدیک شد، نزدیک‌شدن به افق دعا آهسته آهسته حاصل می‌شود. چه خوب است که انسان ده سال با دعای مکارم‌الاخلاق به‌سر ببرد تا از طریق آن به عالَم امام سجاد(ع) نزدیک شود. گاهی می‌خواهید وارد دعا شوید ولی احساس می‌کنید قلبتان را پس می‌زنند، گویا می‌گویند هنوز آماده‌ی ورود به این عالَم نشده‌اید. لازم است با تنظیم معارف الهی از یک طرف، و اخلاق فاضله از طرف دیگر، عالَمتان را نسبت به آن دعا تنظیم کنید تا آرام‌آرام با عالم آن دعا هم‌افق شوید. بعضی‌ها عالَمشان در حد آسمان اول است و بعضی‌ها در حدّ آسمان دوم و...، محمدیین عالَمشان تا آسمان هفتم وسعت دارد و در فضای توحیدی نابی به‌سر می‌برند.