1- در اواخر قرن بیستم و آستانهی قرن بیست و یکم دو تفکر رو در روی هم قرار گرفت، یکی به نام فرهنگ مدرنیته که همهی آنچه را باید به ظهور میرساند به صحنه آورد و به اصطلاح به تمامیت خود رسید، بدون جوابگویی به ابعاد عمیق بشری. و دیگری تمدن شیعه که منزل به منزل در تاریخ جلو آمده و علیرغم همهی مقابلههایی که توسط حاکمان جور با آن شد، توانست قد راست کند تا در بستر انقلاب اسلامی وعدههای الهی پیامبران را محقق نماید و به بشریت بفهماند، تمدن اسلامی شیعی، شاخصههایی دارد که چنانچه در مسیر ظهور آن شاخصهها قرار گیرد؛ اولاً: توان تمدن سازی به معنی واقعی کلمه در آن هست. ثانیاً: مبشّر تمدن خاصی است که میخواهد زندگی زمینی را به آسمانِ معنویت متصل گرداند.
این موضوع، در محافل علمی مورد بحث است كه در حال حاضر جایگاه تاریخی فرهنگ مدرنیته كجاست؟ اصطلاحاً میگویند «امروز مدرنیته به تمامیت رسیده است» كلمه «تمامیت» در اینجا به این معنی نیست كه خوب و كامل شده است بلکه به این معنی است كه آنچه را باید ارائه میداد، با توجه به اینکه تمام موانعِ ظهورش برطرف شده، ارائه داده است. شما در قرن هجدهم، هیچ وقت نمیتوانستید بگویید نهایت مدرنیته چیست چون بسیاری از اهداف آن ظاهر نشده بود و در همین راستا میتوان گفت: محال بود انقلاب اسلامی در قرن هجدهم محقق شود. زیرا در نگاه تاریخی به مدرنیته بحث این است كه باید آن فکر و فرهنگ، همهی امکانات خود را نشان دهد تا معلوم شود بر خلاف ادعاهایش، آن چیزی نیست که بتواند انسان را به سوی یک سعادت همهجانبه به جلو ببرد. این همان نکتهای است كه عموماً اهل بیت(ع) متذکر آن بودند، به یارانشان که اصرار داشتند در مقابل بنی امیه قیام کنند میفرمودند: هنوز وقت آن نرسیده است. در روایت داریم که سُدَیر صیرفی میگوید: «دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَقُلْتُ لَهُ وَ اللَّهِ مَا یَسَعُكَ الْقُعُودُ فَقَالَ: وَ لِمَ یَا سَدِیرُ؟ قُلْتُ: لِكَثْرَةِ مَوَالِیكَ وَ شِیعَتِكَ وَ أَنْصَارِكَ وَ اللَّهِ لَوْ كَانَ لِأَمیرِالْمُؤْمِنِینَ(ع) مَا لَكَ مِنَ الشِّیعَةِ وَ الْأَنْصَارِ وَ الْمَوَالِی مَا طَمِعَ فِیهِ تَیْمٌ وَ لَا عَدِیٌّ. فَقَالَ: یَا سَدِیرُ وَ كَمْ عَسَى أَنْ یَكُونُوا؟ قُلْتُ: مِائَةَ أَلْفٍ قَالَ: مِائَةَ أَلْفٍ: قُلْتُ نَعَمْ وَ مِائَتَیْ أَلْفٍ قَالَ: مِائَتَیْ أَلْفٍ قُلْتُ نَعَمْ وَ نِصْفَ الدُّنْیَا قَالَ: فَسَكَتَ عَنِّی ثُمَّ قَالَ یَخِفُّ عَلَیْكَ أَنْ تَبْلُغَ مَعَنَا إِلَى یَنْبُعَ قُلْتُ نَعَمْ فَأَمَرَ بِحِمَارٍ وَ بَغْلٍ أَنْ یُسْرَجَا فَبَادَرْتُ فَرَكِبْتُ الْحِمَارَ فَقَالَ: یَا سَدِیرُ أَ تَرَى أَنْ تُؤْثِرَنِی بِالْحِمَارِ قُلْتُ الْبَغْلُ أَزْیَنُ وَ أَنْبَلُ قَالَ الْحِمَارُ أَرْفَقُ بِی فَنَزَلْتُ فَرَكِبَ الْحِمَارَ وَ رَكِبْتُ الْبَغْلَ فَمَضَیْنَا فَحَانَتِ الصَّلَاةُ فَقَالَ: یَا سَدِیرُ انْزِلْ بِنَا نُصَلِّ ثُمَّ قَالَ هَذِهِ أَرْضٌ سَبِخَةٌ لَا تَجُوزُ الصَّلَاةُ فِیهَا فَسِرْنَا حَتَّى صِرْنَا إِلَى أَرْضٍ حَمْرَاءَ وَ نَظَرَ إِلَى غُلَامٍ یَرْعَى جِدَاءً فَقَالَ: وَ اللَّهِ یَا سَدِیرُ لَوْ كَانَ لِی شِیعَةٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِی الْقُعُودُ وَ نَزَلْنَا وَ صَلَّیْنَا فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الصَّلَاةِ عَطَفْتُ عَلَى الْجِدَاءِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِیَ سَبْعَةَ عَشَر»؛(7)
خدمت امام صادق(ع) رسیدم و عرض كردم: «به خدا كه در خانهنشستن برای شما روا نیست. فرمود: چرا ای سدیر؟ عرض كردم: به جهت دوستان و شیعیان و یاوران بسیاری كه دارید، به خدا كه اگر امیرالمؤمنین(ع) به اندازهی شما شیعه و یاور و دوست می داشت، «تَیم» و «عَدی» (قبیلهی خلیفهی اول و دوم) نسبت به او طمع نمیكردند. فرمود: ای سدیر، فكر میكنی چه اندازه باشند؟ گفتم: صدهزار. فرمود: صدهزار؟ عرض كردم آری، بلكه دویست هزار، فرمود: دویست هزار؟ عرض كردم: آری و بلكه نصف دنیا. حضرت سكوت كرد و سپس فرمود: برایت آسان است كه همراه ما تا ینْبُع بیائی؟ گفتم: آری. سپس دستور فرمود الاغ و استری را زین كنند، من پیشی گرفتم والاغ را سوار شدم. حضرت فرمود: ای سدیر؛ می خواهی الاغ را به من دهی؟ گفتم: استر زیباتر و شریف تراست، فرمود: الاغ برای من رهوارتر است، من پیاده شدم، حضرت سوار الاغ شد ومن سوار استر و راه افتادیم تا وقت نماز رسید؛ فرمود: پیاده شویم نماز بخوانیم، سپس فرمود: این زمین شورهزار است و نماز درآن روا نیست، پس به راه افتادیم تا به زمین خاك سرخی رسیدیم. حضرت به سوی جوانی كه بزغاله میچرانید نگریست و فرمود: ای سدیر به خدا اگرشیعیانم به شمارهی این بزغالهها میبودند، خانهنشستن برایم روا نبود. آنگاه پیاده شدیم و نماز خواندیم. چون از نماز فارغ شدیم به سوی بزغاله ها نگریستم و آنها را شمردم، هفده رأس بودند».
عنایت داشته باشید این سخنان در زمانی گفته می شود که بنیامیه در حال سقوط است و هر روز از اطراف جهان اسلام بهخصوص از خراسان به حضرت پیغام میدادند که ما آمادهایم تا شما قیام کنید. با اینهمه حضرت متوجه بودند وقت قیامی که ذهنها را متوجه مکتب تشیع کند نرسیده است. این طرز فكر که حضرت صادق(ع) به آن متذکر میشوند عظمت زیادی دارد. طرح آن در اینجا صرفاً برای این بود که معلوم شود چگونه یک فکر زمان ظهور آن فرا میرسد و اینکه چرا انقلاب اسلامی با به تمامیترسیدن فرهنگ مدرنیته وقت ظهورش فرا رسید.
یكی از فصول تاریخ شیعه برخورد امام باقر و امام صادق«علیهماالسلام» با آنهایی است كه اصرار داشتند آن حضرات در مقابل بنیامیه و بنیعباس اقدام به انقلاب بکنند. ایشان مدام میفرمودند؛ «وقتش نیست»، حضرت امام باقر(ع) به حمرانبناَعین میفرمودند: «این زمان، زمانی نیست که امام حق بتواند ظهور کند».(8) یا میفرمودند: «این مربوط به ما نیست» این همان نکتهای است که عزیزان باید متوجه آن باشند که «تا یك فكر، به تمامیت خود نرسد و ضعفهای آن ظاهر نگردد از صحنهی تاریخ بیرون نمیرود تا زمینهی ظهور فکر بعدی فراهم گردد. كاری كه انقلاب اسلامی نسبت به فرهنگ مدرنیته كرد همین بود که نشان داد مدرنیته در رساندن بشر به سعادت دارای ضعفهای اساسی است. به عنوان مثال یکی از واقعیتهایی که موضوع فلسطین در تاریخ معاصر بهخوبی برملا کرد، پوچی و پلیدی فرهنگ مدرنیته است. با این دیدگاه هر خونی كه از مردم فلسطین ریخته میشود یك قدم به سوی ظهور نور و اضمحلال فرهنگی است که در بستر آن فرهنگ، اسرائیل شکل گرفته است. این طور نیست كه فكر كنید اینكه تمدن غربی سختترین زندگی را به مردم فلسطین تحمیل میكند، یك اتفاق عادی است، موضوع فلسطین جریانی است كه قهرمانان آن دارند قدم به قدم در تغییر سرنوشت جهان نقش بازی میکنند. لذا مقام معظم رهبری«حفظهاللهتعالی» بسیار عالمانه فرمودند: «مبارزهی فلسطینیان با اسرائیل خط اول مقابلهی اسلام با كفر است» با این تعبیر فلسطین منطقهای نیست كه در آن دو گروه در حال جنگیدن هستند و بقیه هم جدای از آن دو جبهه در حال زندگی کردن باشند. بلكه خط اول مقابلهی اسلام است با فرهنگی که در تمامیت خود در اوج انحراف و پستی است، تا معلوم شود چشمها باید به جایی دیگر دوخته شود.