16- کارِ بشر غربزدهی امروز به خودش واگذار شده و از لطف خدا محروم گشته است و هر روز بیشتر از روز پیش به جنگ با معنویت برمیخیزد و لذا هر روز با شکست جدیدی روبهرو است. و اشراق انقلاب اسلامی در عالم، دعوتی است برای سپردن امور بشر به خدا و تحقق ولایت الهی بر همهی مناسبات انسانها و صاحب ذکر و فکرشدنِ بشر و نفی منیتها و لذا هر روز با پیروزی جدیدی روبهرو خواهد شد.
موضوعی که هرگز نباید از آن غفلت کرد این است که انسان باید صاحب ذکر و فکر باشد، یعنی همواره جهت جان خود را در محضر حقیقت هستی که پروردگار عالمیان است، قرار دهد و دائماً اراده به سوی او را در جان خود زنده نگهدارد و از محدودهی عالم ماده خود را آزاد نماید و متوجه فقر ذاتی خود گردد و از طریق رابطه با حقیقت هستی، از بیهویتی نجات یابد ولی اگر از فقر ذاتی خود غافل شد، غنای پروردگار آنچنان است که او را به خود وا میگذارد و از زیر چتر ولایت خود محروم میگرداند و مصداق آیهای میشود که میفرماید: «وَالَّذِینَ كَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ...»؛(40) آنهایی که کفر را پیشه کردند، والیان و برنامهریزان آنها طاغوتها خواهند بود، آن طاغوتها انسانها را از نور به سوی ظلمتها میبرند... چنین انسانهایی زندگیشان مستغرق در یأس و ناامیدی و ناکامی است.
رنجهای بیمعنا حاصل پشتکردن به معنویت است، معنویتی که موجب خودآگاهی میشود تا انسان آمادهی إشراقی گردد که عامل ایجاد شعور همه جانبه و دلآگاهی است و بستر ریزش الطاف بیکران الهی در زندگی خواهد شد. ولی مگر آگاهی یافتن از زندگی مقدس که بستر ریزش الطاف الهی است، با هر نوع زندگی و حکومتی ممکن است؟ در زندگی که خداوند حاکم نباشد و پیامبران نقش اصلی را نداشته باشند، نفس امّاره، مدیریت احساسات را به دست میگیرد و نصیب انسان، بیحاصلی کامل از همهی زندگی است، چون عملاً به جنگ با معنویت اقدام میکند و ما امروز حاصل آن را آتشافروزی تمدن غربی در کلّ جهان میبینیم، که در بزرگترین پیروزیهایش مغلوب بوده چه رسد به آیندهای که با شکستهای پی در پی روبهرو خواهد بود. اینها همه حاصل دوری از معنویت حقیقی است که تمدنی را از معنی و هویت خارج کرده است و به هیچ نظام ارزشمندی نمیاندیشد.
وقتی آرامش، که حاصل معنویت حقیقی است از تمدنی بیرون رفت، زندگی مجموعهی خشمهایی میشود که با تهمتزدنها به رقیب، آن را شعلهور نگه میدارند، در نتیجه جنگ با خشمهایی که خود افراشتهاند، جنگ با خودشان خواهد بود و خودشان خود را نابود میکنند.
وقتی روحها به سوی عالم معنویت سیر نکند، خیر و شرّ گم میشود و به همین جهت فرهنگ مدرنیته فکر میکند میتواند به دلخواهِ خود خیر و شرّ را تعیین کند و ایران را مرکز شرارت و اسرائیل را مرکز صلح بداند و از اینجا است که سقوط حتمی خواهد بود، زیرا به امیدِ رسیدن به نقطهی امنیت، به سوی ناامنی کامل حرکت میکند، مثل قهرمانی که به روی خود شمشیر میکشد و معنی اینکه گفته میشود «بشر غربزدهی امروز به خودش واگذار شده» همین است.