حال با توجه به اینکه کار اصلی مجلس خبرگان تشخیص فرد مناسب برای تصدّی مقام ولایت است، به نظر میرسد عاقلانهترین و منصفانهترین راه این است که اعضای خبرگان کسانی باشند که خود در فقاهت دستی دارند؛ مثلاً اگر از من و شما بپرسند بهترین قاضی ایران کیست، قطعاً برای دریافت بهترین پاسخ باید سراغ قضات برویم، یعنی جواب این سؤال از عهده هر کسی برنمیآید، فقط کسانی میتوانند بهترین قاضی را معرفی کنند که خود تبحّری در این موضوع داشته باشند. همچنین اگر به ما بگویند: بهترین استاد دانشگاه در فلان رشته کیست، باید جواب را از استادان دانشگاه گرفت. کسانی توان تشخیص اصلح (شایستهترین) برای تصدی مقام ولایت فقیه را دارند که خود بهرهای از شرایط آن مقام و منصب داشته باشند و از آن ویژگیها - هر چند در مرتبه پایینتر - بهرهمند باشند.
از آن رو که مهمترین ویژگی ولیّ فقیه فقاهت است - زیرا آنچه در قانون آمده ولایت «فقیه» است - بنابراین، اعضای خبرگان باید فقهایی باشند که صلاحیت این کار را دارند. اگر منصفانه قضاوت کنیم میفهمیم این بهترین و معقولترین راه برای تشخیص ولی فقیه است. نمونه روشنی از کار درست خبرگان که برگرفته از آشنایی با فقاهت و شناخت فرد مناسب برای رهبری است، تعیین مقام معظم رهبری پس از رحلت حضرت امام بود؛ اگر عموم مردم میخواستند در آن اوضاع شخصی مناسب برای رهبری را شناسایی کنند، نمیتوانستند، امّا خبرگان در طیّ چند ساعت به نتیجه قطعی رسیدند. افزون بر آن که، اعضای خبرگان دارای مقام فقاهتند، دارای مرتبه عالی تقوی نیز هستند و با شناخت قبلی از افراد تصمیم میگیرند؛ از این رو احتمال اینکه تحت تأثیر تبلیغات و جوسازیها قرار بگیرند، بسیار ناچیز است.
4- چرا نمایندگان مجلس خبرگان، فقط فقیهانند و دیگر متخصصان و اندیشهگران بدان مجلس راه ندارند؟
توضیح آنکه اخیراً سؤال و شبههای به صورت جدّی مطرح میشود که در قانون اساسی برای ولی فقیه شرایطی برشمرده شده که در سه شرط خلاصه میشود: فقاهت، عدالت و مدبر و مدیر بودن؛ یعنی تشخیص مصالح جامعه و توان اداره آن.
باید توجه داشت فقهایی که به عنوان خبرگان و برای انتخاب رهبر در نظر گرفته شدهاند، بسته به موقعیت علمی خود، توان تشخیص برخی از شرایط را دارند. آنها فقط میتوانند تشخیص دهند چه کسی افقه و دارای بالاترین صلاحیت فقهی است. بنابراین، ضروری است کسان دیگری نیز در شمار خبرگان جای گیرند تا با تخصص و موقعیت علمی خود توان احراز دیگر شرایط مثل عدالت، مدیریت و مدبریّت و آشنایی کافی با سیاست را داشته باشند. از این رو ضرورت دارد خبرگان از متخصصان رشتههای گوناگون گزینش شوند و هر دسته، بخشی از ویژگیها و شرایط و شؤون رهبری را تشخیص دهند. در پاسخ این شبهه باید گفت:
گرچه سه شرط برای ولی فقیه ذکر شده، ولی اوّلاً: این سه شرط در عرض هم اعتبار ندارد، بلکه یکی از آنها مهمتر است. ثانیاً: رهبر باید حدّ نصاب هر یک از این سه شرط را داشته باشد، اکنون ببینیم در میان کسانی که واجد این شرایط هستند، چه کسی، هم از نظر فقاهت و هم تقوا و هم مدیریت جامعه، افضل است و برآیند این سه عامل در کدام بیشتر است؟
اگر حضور متخصصان رشتههای گوناگون را در مجلس خبرگان لازم دانستیم، و آنها - با فرض عدم صلاحیت برای تشخیص شایستگی سیاسی ولیّ فقیه - فقیهی را تعیین کردند که از نظر سیاست حدّ نصاب لازم را ندارد و گفتند چون آقای «الف» فقاهتش بیشتر است، ما او را شایستهتر از دیگران میدانیم؛ گروه سیاستمداران گفتند ما آقای «ب» را انتخاب میکنیم، چون سیاستش بیشتر از دیگران است؛ مقدّسین هم گفتند ما آقای «ج» را انتخاب میکنیم، چون تقوایش بیشتر است، چه نتیجهای به دست میآید؟ یا سه رهبر داریم که یکی فقاهت دارد، دومی تقوا دارد و سومی مدیریت - که بیشک آن سه، کاری از پیش نمیبرند - پس این فرض باطل است؛ یا باید یکی از آن سه را ترجیح بدهیم؛ مثلاً فقیهی بیسیاست و العیاذباللّه بیتقوا را ترجیح دهیم و یا برعکس؛ که در این فرض نیز مصالح اسلام و امّت اسلامی رعایت نمیشود. نتیجه میگیریم نمیتوان برای خبرگان رهبری سه دسته خبره و متخصص در نظر گرفت، که هر کدام متناسب با رشته خود، یکی را انتخاب کنند؛ بلکه خبرگان رهبری باید مرتبهای از سه شرط را دارا باشند؛ یعنی حدّ نصابی از فقاهت، از آگاهی به مصالح اجتماعی و نیز از تقوا. زیرا آنها باید از میان خود کسی را برای رهبری انتخاب کنند. بندرت اتفاق میافتد خبرگان خارج از جمع خود کسی را انتخاب کنند.
پس آن سه شرطی که حدّ اعلا و مرتبه کاملش در رهبر است، در مرتبه نازلتر در خبرگان نیز باید باشد. اعضای مجلس خبرگان باید فقیه، عادل و آشنای به سیاست و اداره جامعه باشند. بنابراین کسانی که صرفاً سیاستمدارند و فقیه نیستند، مثل کسانی هستند که فقط فقیهاند و از سیاست سر درنمیآورند، یا اصلاً تقوا ندارند، که نمیتوانند در تعیین رهبر نقشی داشته باشند.