تربیت
Tarbiat.Org

بزرگترین فریضه
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

. 1آیات

الف) ارتباط ولایت با امر به معروف و نهی از منکر: در میان همه آیاتی که بر امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارند، این دو آیه دارای ویژگی خاصی هستند: الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنکرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَیَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُواْ اللّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛(21) «مردان و زنان منافق طرف‏دار یکدیگرند. مردم را به کار زشت امر می‏کنند و از کار نیک باز می‏دارند و دست‌هایشان را به هم می‏سایند. خدا را فراموش کرده‌اند و خدا نیز آنان را فراموش کرده است، که منافقان مردمی فاسق و زشت‏کارند»، ووَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکرِ وَیُقِیمُونَ الصَّله وَیُؤْتُونَ الزَّکه وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَـئِک سَیَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ؛(22) «مردان و زنان مؤمن دوست‏دار یکدیگرند. مردم را به کار نیک
( صفحه 44 )
امر می‏کنند و از کار زشت باز می‏دارند و نماز به پا می‌دارند و زکات می‏پردازند و خدا و پیامبرش را اطاعت می‏کنند. البته خدا آنان را مشمول رحمت خود گرداند، و خدا صاحب اقتدار و درست‏کردار است». در این آیات، خداوند متعالی می‏فرماید: «زنان و مردان مؤمن نسبت به یکدیگر ولایت دارند، و در پرتو این ولایت است که امر به معروف و نهی از منکر می‏کنند». این ولایت را به هر معنایی بگیریم، چه به معنای محبت و چه به معنای نوعی سلطه و قدرت قانونی، یا به هر معنای دیگر، چنین اقتضایی دارد که مؤمنان یکدیگر را از کارهای زشت باز دارند.
در فرهنگ غربی چنین حقی به کسی داده نمی‌شود تا درباره گناهان و امور دینی و معنوی دیگران دخالت کند؛ اما اسلام تأکید دارد همان‌گونه که شخص، باید خود را از گناه برهاند، در برابر دیگران هم وظیفه دارد که آنان را از آتش جهنم دور کند. آمر به معروف و ناهی از منکر برای آنکه بتواند به دیگری تذکر دهد و یا عملاً جلو معصیت را بگیرد باید نوعی ولایت و اجازه قانونی داشته باشد. شاید عبارت الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ اشاره به این باشد که خداوند متعال چنین ولایت و قدرت قانونی را به مردان و زنان مؤمن داده است. البته این، یک معنای آیه است و ممکن است ولایت در آیه مزبور، به معنای دوستی نیز باشد که در این صورت مفهوم آن این است که چون مردان و زنان مؤمن به هم محبت دارند و دلسوز هم‌اند، نمی‏خواهند مبتلا به گناه شوند و راهی را در پیش گیرند که سرانجام آن، عذاب ابدی باشد. آن محبت حاکم بر مؤمنان ایجاب می‏کند که امر به معروف و نهی
( صفحه 45 )
از منکر کنند. نیز ممکن است مراد از ولایت در این آیه، هر دو معنایی باشد که در بالا ذکر گردید. اما زمانی که در آیه 67 سوره توبه، از منافقان سخن به میان آورده می‌شود، تعبیر الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ ذکر می‌گردد. در اینجا دیگر از واژه ولایت استفاده نشده و خداوند نفرموده است: بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ. همچنین به‌جای تعبیر یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکرِ، عبارت یَأْمُرُونَ بِالْمُنکرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ به‌کار رفته است.
درباره این دو آیه چندین سؤال به ذهن می‌آید: نخست اینکه، چرا خداوند درباره مردان و زنان مؤمن فرمود: بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ، اما درباره مردان و زنان منافق می‏فرماید: بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ؟ درباره مؤمنان که تعبیر «اولیاء» به‌کار رفته است، اگر به معنای ولایت باشد، اشاره به این مطلب دارد که آنان یک تسلط و قدرت قانونی برای امرونهی به دیگران و دخالت در امور ایشان دارند که این ولایت و قدرت قانونی باید برای ایشان جعل و اعتبار شود. اما منافقان نیازی به ولایت و قدرت قانونی ندارند؛ چون قانون هیچ‌گاه امر به منکر و نهی از معروف را تجویز نمی‏کند تا مقتضی ولایتی باشد که بتوانند امر به منکر یا نهی از معروف کنند. درواقع، امر به منکر و نهی از معروف، به‌نوعی سوءاستفاده از قانون و جوّ حاکم بر جامعه است نه آنکه بر اساس قانون، این امر تحقق یابد. اما اگر مراد از تعبیر «اولیاء»، دوستی و مودّت باشد، اشاره به این دارد که مردان و زنان منافق، دلداده و شیفته یکدیگر نیستند و هرکدام از آنها، به فکر منفعت خویش است. اگر اجتماعی هم شکل دهند و با یکدیگر
( صفحه 46 )
مشارکت کنند، به این سبب است که دامی برای تأمین منافع خود باشد؛ اگر در کسب منافع تزاحمی بین خود آنها پیش آید، به جان هم می‌افتند. از‌این‌روی آنان هر‌چند در جبهه واحدی با هم جمع شده‌اند و ظاهرشان اجتماع، هماهنگی، اشتراک و مشارکت است، دل‌هایشان پراکنده است: تَحْسَبُهُمْ جَمِیعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّی؛(23) «آنها را متحد می‌پنداری درحالی‌که دل‌هایشان پراکنده است».
پرسش معماگونه‌ای نیز در اینجا مطرح است و آن اینکه، چگونه می‏شود باور کرد در جامعه‌ای کسانی امر به کار ناپسند کنند؟ آیا می‌توان مردمی را یافت که در جامعه‌ای، به‌ویژه جامعه اسلامی، امر به منکر کنند و نهی از معروف نمایند؟ چگونه می­شود که عده­ای در جامعه ‌اسلامی جرئت پیدا می‏کنند که به انجام فعل ناپسند دستور دهند و افراد را از انجام فعل نیکو بر حذر دارند؟ حاصل این پرسش معما‌گونه‏ آن است که چرا در جامعه اسلامی کسانی پیدا می‏شوند که به کار زشت امر می‏کنند، و چرا این امر هم مؤثر واقع می‏شود و برخی مردم آن را می‏پذیرند؟ پاسخ این پرسش این است که اگر منظور از معروف و منکر، معروف و منکر به حمل اوّلی باشد، یعنی کسی خطاب به مردم بگوید که کار زشت و ناپسند انجام دهند، یا کار نیکو را کنار گذارند، بدیهی است که هیچ عاقلی چنین سخن نخواهد گفت؛ زیرا احتمال تأثیر چنین سخنی در میان مردم، صفر یا نزدیک به صفر خواهد بود. پس قطعاً مراد قرآن کریم چنین چیزی نیست؛ بلکه در اینجا مراد این است که مردان و زنان منافق،
( صفحه 47 )
در تعیین مصداق، جای معروف و منکر را عوض می­کنند؛ یعنی به چیزی امر می­کنند که مصداق منکر است و از چیزی نهی می‌کنند که مصداق معروف است؛ درواقع، آنان در جامعه، معروف را منکر، و منکر را معروف جلوه می‌دهند و با سوءاستفاده از مفاهیم و تبلیغ‌های غلط و شیطانی درصددند تا به اهداف و مقاصد خود دست یابند. برای نیل به این هدف، آنان نخست زمینه‌ای فراهم می‏کنند تا مجموعه‌ای از امور، خوب وانمود شود، و سپس به انجام آن امر می‌کنند یا نخست بر برخی کارهای خوب دست می­گذارند تا وانمود کنند که آن کارها ناپسند است و سپس از انجام آن نهی می‌کنند.
در وضعیت کنونی، ما در جامعه خود نیز شاهدیم که برخی می‌کوشند تا معروف را منکر، و منکر را معروف جلوه دهند. ریشه‏ های نفاقی که هنوز هم در کشور ما شاخه‏هایی دارد در پی چنین هدفی است. برای نمونه، برای انسان و به‌ویژه بانوان یک مفهوم ارزشی به نام حیا وجود دارد، که قرآن هم از آن تعریف و تمجید می‌کند. درباره داستان دختران شعیب(علیه السلام)، نقل گردیده زمانی که یکی از دو دختر ایشان درصدد بود تا دعوت پدر از موسی(علیه السلام) را به ایشان ابلاغ کند، بسیار با عفاف و حیا به این امر اقدام ورزید: فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوک لِیَجْزِیَک أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءهُ وَقَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ؛(24) «ناگهان یکی از آن دو به سراغ او آمد درحالی‌که با نهایت حیا گام بر‌می­داشت، گفت: پدرم از تو دعوت می‌کند
( صفحه 48 )
تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که برای ما انجام دادی به تو بپردازد». این امر در فرهنگ ما هم به‌خوبی جا پیدا کرده است. اما برخی می­گویند که شرم و حیا همان خجالت است، و انسان خجالتی در هیچ کجای دنیا هیچ کاری نمی‏تواند انجام دهد؛ از‌این‌روی شرم و حیا و خجالت کشیدن امری مذموم است و نباید دختران از پسران خجالت بکشند! ما هم معتقدیم که دختران باید رو داشته باشند و بتوانند در مقابل دیگران حرف خود را بزنند؛ کار خود را انجام دهند، از خود دفاع کنند و وظیفه شرعی خویش را در جامعه به جای آورند؛ همان‌گونه که زینب(سلام الله علیها) برای ادای وظیفه خود در جمع دیگران سخنرانی نیز کرد. این موارد از نقطه‏های مثبت و با‌ارزش است؛ اما شرم داشتن دختری که هنوز ازدواج نکرده در مقابل یک مرد بیگانه، نیز یک ارزش است.
آنان که عفاف و حیا را مساوی با خجالتی بودن و بی‌عرضگی می‌دانند، برآن‌اند که برای فرار از روحیه خجالتی نبودن، باید شرم و حیا را کنار گذاشت و برای اینکه این امر تبدیل به ملکه برای انسان گردد، لازم است دختر و پسر با هم، بدون حد و مرز، معاشرت داشته باشند. در پی این طرز فکر است که می‏گویند پس باید دختر و پسر را آزاد گذاشت تا با هم معاشرت داشته باشند، و از‌این‌روی در اینجا یَأْمُرُونَ بِالْمُنکرِ درباره آنان تحقق می‌یابد.
در اینجا پاسخ پرسش دیگری نیز مشخص می‌شود که چرا خداوند در مقابل واژه الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ از واژه الکافرون و الکافرات استفاده نکرده است، بلکه واژه الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ را به‌کار برده است. دلیل این امر این
( صفحه 49 )
است که این خصلت، مخصوص منافقان است و اساساً کافر نیازی نمی­بیند که امر به منکر یا نهی از معروف کند. منافق‌صفتان در جامعه اسلامی به‌گونه‌ای عمل می‌کنند که بتوانند منکری را به‌جای معروف و معروفی را به‌جای منکر مطرح کنند. منافق می‌کوشد زمینه مناسبی فراهم کند تا عمل نیکویی ناپسند جلوه­گر شود و آن‌گاه نهی از معروف کند، و عمل ناپسندی، نیکو پنداشته شود و آن‌گاه امر به منکر کند. چنین عملی تنها از نفاق ریشه می­گیرد نه از کفر؛ چراکه کافر آنچه می­خواهد، بدون این جلوه‌گری‌ها و وانمودها، از خود بروز می­دهد، اما منافق وانمود می­کند که مسلمان و به اسلام علاقه‌مند است، لیکن باید این کارهای خجالتی و عفاف و حیا را کنار گذاشت. در توجیه این عمل خود، منافق می‌کوشد نشان دهد که این‌گونه امور از اسلام نیست و یا چنین وانمود می­کند که قرائت ما از اسلام این نیست؛ این قرائت قدیمی‏ها بود که می‏گفتند اسلام حیا و شرم را دوست دارد نه قرائت جدیدی‌ها.
ب) ضرورت و وجوب امر به معروف و نهی از منکر: بر اساس آیه شریفه وَلْتَکنْ مِنْکمْ أُمَّه یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ أُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛(25) «و باید از میان شما گروهی باشند دعوتگر به خیر که به نیکی فرمان دهند و از ناشایستی باز دارند و اینان رستگاران‌اند»، امر به معروف و نهی از منکر، امری ضروری در جامعه اسلامی است.
درباره این آیه شریفه، بحث‌هایی صورت گرفته است که آیا دعوه الی
( صفحه 50 )
الخیر واجبی افزون بر امر به معروف و نهی از منکر است یا اینکه امر به معروف و نهی از منکر، یکی از مصادیق دعوت به‌سوی خیر است؟ ولی درهرصورت، تردیدی نیست که در اسلام چیزی به نام دعوت به‌سوی خیر وجود دارد که همان ارشاد فرد جاهل است. خداوند هیچ‌گاه راضی نمی‌شود که انسان‌ها در برابر یکدیگر بی‏اعتنا باشند، بلکه موظف‌اند درصورتی‌که کسانی در جهل به‌سر می‌برند، تعلیمشان دهند، اگر در غفلت‌اند، آنان را متنبه سازند، اگر آلوده به گناه‌اند، آنان را از انجام معصیت نهی و به انجام واجبات، امر کنند. ‏
ج) امر به معروف و نهی از منکر، سلاحی در دستان پیامبر(صلی الله علیه و آله): در آیه شریفه الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْره وَالاْنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکر؛(26)«کسانی که از فرستاده و پیامبر امّی پیروی می‏کنند، که نام و نشان او را در تورات و انجیل که در نزدشان است، نوشته می‏یابند، همو که آنان را به نیکی فرمان می‏دهد و از ناشایستی باز می‏دارد»، تصریح شده است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از امر به معروف و نهی از منکر به‌منزله سلاحی برای تحت تأثیر قرار دادن پیروان خود استفاده می‌کردند تا ریشه‌های انحراف در آنان شکل نگیرد.
د) امر به معروف و نهی از منکر، ویژگی مثبت اهل کتاب: هر‌چند قرآن کریم اهل کتاب را بارها به دلیل ویژگی‌های منفی‌شان مذمت کرده است، در مواردی نیز گروهی از آنان را تمجید کرده است. در آیه لَیْسُواْ
( صفحه 51 )
سَوَاء مِّنْ أَهْلِ الْکتَابِ أُمَّه قَآئِمَه یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاء اللَّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ؛(27)«آنها با هم یکسان نیستند؛ از اهل کتاب، جمعیتی هستند که (به حق و ایمان) قیام می‌کنند و پیوسته در اوقات شب، آیات خدا را می‌خوانند درحالی‌که سجده می‌کنند»، اشاره شده است که اهل کتاب، با یکدیگر برابر نیستند، بلکه برخی از آنان از تلاوت‌کنندگان آیات الهی و سجده‌کنندگان بر خداوندند. در ادامه، در آیه یُؤمِنُونَ بِاللّه‏ِ وَالْیَوْمِ الآْخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَیُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَأُولئِک مِنَ الصّالِحِینَ؛(28)«به خداوند و روز بازپسین ایمان می‏آورند و به نیکی فرمان می‏دهند و از ناشایستی باز می‏دارند و به نیکوکاری می‏شتابند و اینان از شایستگان‏اند»، خداوند متعالی این دسته از اهل کتاب را به سبب ایمانشان به خدا و قیامت و نیز امر به معروف و نهی از منکر تمجید کرده، که حاکی از مطرح بودن این فریضه در ادیان دیگر است.
ه) امر به معروف و نهی از منکر، توصیه انبیا و اولیای الهی: برخی آیات قرآن کریم تصریح دارند که فریضه امر به معروف و نهی از منکر، از توصیه‌های اساسی انبیا و اولیای الهی بوده است؛ به‌گونه‌ای‌که لقمان(علیه السلام) پس از توصیه به فرزندش درباره اقامه نماز، او را به امر به معروف و نهی از منکر فرمان داده است: یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّله وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکر؛(29) «ای فرزندم، نماز را به‌‌پا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن».
( صفحه 52 )
و) امر به معروف ونهی از منکر، عامل رهایی از عذاب الهی: ممکن است در مقاطعی، علی‌‌رغم تلاش آمران و ناهیان، ستم‌پیشگان دست از رویه خود برندارند. در این صورت، بر اساس صریح برخی از آیات قرآن کریم، آن آمران و ناهیان، چون به تکلیف خویش عمل کردند، از عذاب رها می‌گردند، اما آنان که در معصیت غوطه‌ور گردیدند، به عذاب مبتلا می‌گردند: فَلَمّا نَسُوا ما ذُکرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا؛(30) «پس چون پندی که به ایشان داده بودند، از یاد بردند، کسانی را که ناهیان از منکر بودند، نجات دادیم و ستمکاران را به عذاب گرفتار کردیم».