در برابر آنها که ستارگان را خدا میدانستند قرار گرفت شب هنگام آنها به ابراهیم گفتند اینها خدای ما هستند
فلما جن علیه الیل رای کوکبا قال هذا ربی فلما افل قال لا احب الافلین«انعام 76»
ابراهیم پرسید این خدا ما است؟ صبح نزدیک شد و ستاره غروب کرد ابراهیم گفت نمیتوان به آنچه غروب میکند دل بست
او نمیتوان خدا باشد. خدا باید همیشه حاضر باشد چون ما همیشه و در همه حال به خداوند نیازمند هستیم و آنگاه که این خدا در افول است چگونه از او کمک میخواهید و او چگونه میتواند به شما کمک کند و اصولا آنکه رفتنی است برای آمدنش نیاز دارد و برای رفتنش نیاز و ما کسی را باید پیدا کنیم که بی نیاز مطلق باشد ستاره او نیست پس او خدا نیست و نمیتوان به او دل بست و او را به عنوان خدا دوست داشت.
فلما رای القمر بازغا قال هذا ربی فلما افل قال لئن لم یهدنی ربی لاکونن من القوم الضالین«انعام 77»
ماه را دید گفت این خداست اما ماه نیز به غروب گرایید و ابراهیم گفت اگر خدا مرا هدایت نکند از گروه ستمگران خواهم بود
آنکه خداوند متعال را رها امی کند و به ماه که مخلوقی از خالق بی انتها است سر سجده فرود میآورد بر خویش و دیگران ستم روا داشته است
فلما رای الشمس بازغه قال هذا ربی هذا اکبر فلما افلت قال یا قوم انی بری مما تشرکون«انعام 78»
و آنگاه در برابر کسانی قرار گرفت که خورشید را میپرستیدند گفت: این خداست؟ بلی این از آنها بزرگتر است اما این نیز غروب نمود و به همان دلیل این نیز قابل عبادت نیست
ابراهیم و همه بشر نیازمند خدای جاودانه و بی نیاز است و ماه و خورشید و ستارگان نه جاودانهاند که غروب کردند و نه بی نیاز که برای طلوع نیاز به رفع حجاب از چهره آنهاست پس خود نیازمند خالقاند
من از آنچه میپرستید بیزارم
انی وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین «انعام 79»
من صورت خود را به سوی کسی باز میگردانم که آسمان و زمین را خلق نمود و من برای او شریکی قایل نمیشوم.